به گزارش اصفهان زیبا؛ انجامدادن زندگی در شهر – مثل هر کرد و کار دیگری که انجام میدهیم – از فکرکردن به آن آسانتر است؛ زیرا ما تا اندازه زیادی به چرایی و چگونگی کارهایی که میکنیم واقف نیستیم. شاید این ادعا از آن جهت که مخالف تصور بدیهی ما از خودمان است عجیب به نظر برسد؛ چون تجربه هرکس آگاهی به رفتارهایش را تصدیق کرده و اصلا وجود چنین شناختی را مقدمه بروز افعالش فرض میکند.
با این حساب همین جا باید مدعی، به غلطبودن ادعایش اعتراف کند و تسلیم تصور بدیهی ما شود. اما از آنجا که «حرف، حرف میآورد» او هم حرفهایی آورده و میپرسد که بر چه اساسی تصور ما، صرف انجام اعمال را دلیلی بر آگاهی عاملش به آنها قلمداد میکند؟!
شاید طرفین ماجرا در کوچه قهر و آشتیِ افکار به یکدیگر بربخورند و مدعی بیآنکه سلامی کند، بپرسد: «تو میدانی چه میکنی؟» و جواب بشنود: «معلوم است که میدانم. اصلا چطور میشود ندانست و کاری کرد؟!» مدعی که حالا خودش با ادعای «پیوند حتمی فاعلیت و آگاهی به فعل» مواجه شده میگوید: «آنطور میشود که “ندانمکاری” شد.»
پیش از آنکه ما بهعنوان طرف سوم این داستان گیج بشویم، شاید بتوان اصل اختلاف را به منظور مختلف دوطرف از معنای موردنظرشان از «آگاهی به کردار» نسبت داد. پس برای قضاوتکردن میان آنها، باید برداشتِ هرکدام از موضوع را بشناسیم.
یک طرف، درک روزمره از معنای شناخت و آگاهی دارد و آگاهی از اعمالش را قدر مسلم میپندارد؛ یعنی دقیقا همانطوری که وقتی میرود و مینشیند و میخورد، از رفتن و نشستن و خوردن باخبر است و میرود تا به جایی که میداند کجاست برسد و مینشیند تا در جایی که میداند کجاست و چرا باید آنجا ماند، بماند و میخورد تا با چیزی که میداند چیست، سیر شود.
طرف دیگر اما درک روزمره از «آگاهی به کردار» برایش عین بیخبری است؛ چون منظور او از دانستن افعال، کشف حقیقت آنهاست، نه باخبربودن از صورت ظاهریشان. پس برای او آگاهی به رفتن و نشستن و خوردن ربطی به باخبری از جای مقصد و محل ماندن و نوع خوراکی ندارد و اطلاع از خواست یا هدف رسیدن به مقصد و دلیل ماندن یا خوردن برایش فهمی از این افعال حاصل نمیکند.
حالا شاید اندکی بهتر بشود گفت و شنید و فهمید که انجامدادن زندگی در شهر- مثل هر کرد و کار دیگری که انجام میدهیم- از فکرکردن به آن آسانتر است.
به نظر میرسد جمله ابتدایی دوباره تکرار شده؛ اما بیایید منصفانه نگاه کنیم که آیا جملهای که اکنون خواندید همان جمله است که در ابتدا بود؟ حالا شما همان معنایی را از آن میفهمید که اول بار فهمیدید؟ درک اخیر شما از این جمله همان درکی است که چنددقیقه پیش داشتید؟ در این بین چه چیزی تغییر کرده؟ عبارات جمله یا فهم ما از آن؟
زندگیکردن در شهر هم مثل هر کار دیگری که انجام میدهیم -ازجمله خواندن یکجمله – انجام تکراری یک کار برای اولین بار است و فکرکردن به آن هم مثل فکرکردن به هر چیز دیگری-از جمله فکرکردن به یک جمله- برای اولین بار انجامدادن یک کار تکراری است.