شهر، سامانهای مستقل و خوداتکاست. اتکای به امکانات و فرایندهای داخلی مجموعه که به واسطه منقطعشدن از امکانات و فرایندهای خارج از آن ممکن شده، بروز فاجعه برای کل سامانه را در زیر روکش کارآمدی تکرار، پنهان میسازد.
شهر یک سامانه است. فلسفه وجودی سامانهها، جبران کاستیهای نظم طبیعی است. علت بروز این کاستیها، ناکافیبودن نظم طبیعی برای تحقق هدفی انسانی است.
اکنون هنگام داوری است که شهر را بهعنوان مهمترین سامانه مصنوعیِ بشر متأخر بر اساس معیار «عدل» به قضاوت بنشینیم تا ببینیم آیا انسانِ امروز، توانسته بارِگرانِ امانت را به سلامت حمل کند یا خیر؟
کشتن یعنی جان را گرفتن؛ یعنی بیجانکردن جاندار. هدف از کشتن، مزاحمتِ جان داریِ مقتول است. جانِ بهشتی مزاحمِ اهداف و منافعِ جناحها و گروههای مختلفی بود. چون شخصیت جانداری داشت، ترور شخصیت شد و هویت و اعتبار و آبرو و انسانیتش کشته شد.
اگر شهر را یک مجموعه حاصل از روابط شهرنشینان در نظر بگیریم، برای فهمیدن چیستی آن، باید ماهیت روابط موجود در شهر را کشف کنیم؛ البته باید بدانیم که همه روابطی هم که در شهر وجود دارد الزاما «رابطه شهری» نیست و هرکدام از آنها درابتدا ذیل مجموعه خودشان قابل بررسی است.
انجامدادن زندگی در شهر – مثل هر کرد و کار دیگری که انجام میدهیم – از فکرکردن به آن آسانتر است؛ زیرا ما تا اندازه زیادی به چرایی و چگونگی کارهایی که میکنیم واقف نیستیم.