در میان کتاب های مذکور، به هر حال تعدادی نیز به مخاطب کودک و نوجوان اختصاص داده شدهاند که اغلب در حوزه شعر و داستان هستند. البته این مسئله که چقدر نویسندگان این آثار تلاش کردهاند که زبان خود را به مخاطب نزدیک کنند و چقدر در این امر موفق بودهاند، جای بحث فراوان دارد که در این مجال نمیگنجد؛ اما در چند سال اخیر که در ادبیات دینی توجه ویژهای به وجهه فرم داستان و رمان میشود و قالب نیز در کنار محتوا اهمیت فراوانی یافته است، متخصصان حوزه ادبیات دینی نیز بر این باورند که هنر قلم باید مانند دیگر هنرها در خدمت جلب و جذب نگاهها به دین و معنویت قرار گیرد. این مسئله وقتی اهمیت بیشتری پیدا میکند که با انبوه کتابها و داستانهای جذاب ترجمهای مواجه میشویم و درمییابیم که باید از ادبیات در جهت احیای معنویت و نیز انتقال مفاهیم دینی به مخاطب، مخصوصا مخاطب کودک و نوجوان کمک بگیریم.
خوشبختانه نویسندگان زیادی به این مهم رسیدهاند و داستانها و رمانهایی خوب و قوی در حوزه کودک و نوجوان در حال خلق شدن است.رقیه بابایی یکی از این نویسندگان متعهد است که تا کنون سه اثر در حوزه ادبیات دینی برای مخاطب نوجوان نگاشته است. «حنانه شو» کتاب اول ایشان است که از زبان اشیایی که مورد عنایت و توجه ویژه پیامبر بودند روایت میشود. کتاب «سفر به قلعه خورشید» درباره پسربچهای به نام «سحاب» است که خیلی اتفاقی با کاروان امام رضا (ع) از مدینه تا مرو همراه میشود.
حالا در کتاب جدید ایشان، «دختری که پروانه شد» که نشر مهرستان آن را به چاپ رسانده است، با دختری به نام «زیتون» همراه میشویم که به نظر میرسد بیشتر از ده سال سن نداشته باشد.زیتون دختری است که پدرش بنا بر رسم جاهلیت، قرار بوده او را زندهبهگور کند؛ اما دست تقدیر او را از این مرگ ظالمانه زودهنگام نجات میدهد و در کوچهپسکوچههای شهر مکه پر و بال میدهد تا گذرش میافتد به پدر و دختری که با تمام پدران و دخترانی که زیتون تا به آن روز دیده (نه، اصلاً با تمام پدران و دختران جهان) فرق دارند.
برای زیتون که تابهحال در عمر کوتاهش حتی دست محبت مادری نوازشش نکرده، حیرتآور است که دختری در همین شهر زندگی کند که پدرش اینقدر به او احترام بگذارد و دوستش داشته باشد؛ پدری که نهتنها خود اینگونه رفتار میکند، بلکه حتی محبت به دختران را به دیگران نیز سفارش میکند. همین هم میشود که زیتون را رها کنی، سر از خانه امابیها درمیآورد. اگر هم جسمش آنجا نباشد، روحش همچون پروانهای فقط و فقط در هوای خانه ایشان بال و پر میزند.
خانم بابایی برای داستان کتابش ایام منتهی به لیلةالمبیت و هجرت پیامبر اکرم(ص) را انتخاب کرده است. او همچون دیگر نویسندههای رمانهای تاریخی مذهبی، برههای بسیار کوچک از تاریخ، این بار تاریخ صدر اسلام، را برداشته و با خلق چند شخصیت خیالی، آن را از زاویهای بسیار نزدیک و ملموس روایت میکند. حالا دیگر فقط با خواندنِ صرف اتفاقات تاریخی یا فهرستی از ویژگیها و خصلتهای نیک حضرت زهرای مرضیه (ص) مواجه نیستیم؛ بلکه با فضاسازی داستان و احساسات و عواطف دختری نوجوان همراه میشویم، با او همذاتپنداری میکنیم و حس و حال آن روزها را بیشتر و بهتر درک مینماییم.
همچنین با زیتون قدم به خانه برترین بانوی عالم میگذاریم و روحمان از این همه پاکی و لطافت و معنویت به پرواز در میآید.اصلاً این خاصیت ادبیات دینی است. خواننده اثری ادبی با درونمایه دینی از دو حال خارج نیست. یا از یک واقعه تاریخی و اعتقاد مذهبی آگاهی دارد، یا از آن آگاه نیست. اگر آگاهی دارد، با خواندن رمان هم ممکن است از زاویهای جدید به آن نگاه کند و ابعاد بیشتری از آن برایش روشن گردد و هم با همذاتپنداری با شخصیتهای خوب یا بد داستان تأثیر عمیقتری از آن واقعه بر جان خود مییابد. در حالت دوم، اگر خواننده درباره واقعهای تاریخی اطلاع نداشته باشد، که این مسئله در ادبیات کودک و نوجوان احتمال بیشتری پیدا میکند، آن گاه کار نویسنده روایت صحیح آن واقعه است؛ بهگونهای که مخاطب علاوه بر اطلاعیافتن از موضوع، حس و نگاه درست و عمیقی به آن پیدا کند و حتی برای دانستن بیشتر کنجکاو شود و آن وقت است که با عطش بیشتری به سراغ تاریخ خواهد رفت.
اما این تمام ماجرای کتاب «دختری که پروانه شد» نیست. با خواندن این رمان جمعوجور و در عین حال پربار که قرار است اتفاق مهمی را در تاریخ روایت کند، آن قدر مهم که میشود مبدأ تاریخ اسلام، در نهایت در کنار حال خوبی که از حرکت شجاعانه امیرالمؤمنین (ع) در شب هجرت، خوابیدنشان در بستر پیامبر(ص)، نجات آن بزرگوار از توطئه مشرکان مکه و هجرت ایشان به مدینه به مخاطب منتقل میشود، یک غافلگیری دیگر نیز وجود دارد که باعث میشود خواننده، کتاب را با رضایت خاطر بیشتری به انتها برساند و با حالی خوب و حسی شیرین آن را ببندد.
نویسنده آن قدر برای مخاطب کمسنوسالش اهمیت قائل است که میداند او هنوز منتظر عاقبتی خوش برای زیتون است. شاید زیتون که کودکی بیش نیست، آنقدر اهمیت این موقعیت حساس تاریخی و سیاسی را درک نکند؛ هرچند او نیز در طی داستان بهگونهای تحت تأثیر خانواده پیامبر قرار گرفته که واقعا نگران پدر آن بانوی مهربان است. اما در کنار این هجرت، سرنوشت زیتون نیز به طرز بسیار زیایی بهیکباره تغییر میکند و تنها آرزوی زیتون را، آرزو برای داشتن خانواده، به بهترین شکل جواب میدهد.
در نهایت میتوان گفت حتی اگر نوجوان نباشید، با خواندن داستان زیتون محال است دیگر او و عاقبت شیرینش را فراموش کنید!