به گزارش اصفهان زیبا؛ رژیم صهیونیستی در جدیدترین حرکت تروریستی خود اقدام به ترور پنج تن از مستشاران نظامی سپاه قدسِ ایران در جریان یک حمله هوایی به محله المزه دمشق کرد. در جریان این اقدام تروریستی، بهطور خاص سردار حجتالله امیدوار، مسئول اطلاعات سپاه قدس در سوریه نیز به شهادت رسید.
بلافاصله پس از وقوع این عملیات تروریستی، رسانههای منطقهای و بینالمللی، توجه ویژهای را به آن معطوف کردند. شماری از ناظران و تحلیلگران تأکید میکنند که اقدام تروریستی اخیر اسرائیل را بایستی در امتداد ترور سردار شهید سیدرضی موسوی دانست و البته که انتظار میرود رژیم اشغالگر قدس همچنان به اقداماتی ازایندست از سوی خود ادامه دهد؛ ازاینرو، «اصفهانزیبا» در گفتوگو با مهدی مطهرنیا، تحلیلگر مسائل بینالملل و رئیس اندیشکده آیندهاندیشی سیمرغ، به واکاوی چند نکته مهم با محوریت تشدید تحرکات تروریستی اخیر رژیم اشغالگر قدس علیه فرماندهان و مستشاران نظامی کشورمان در خاک سوریه پرداخت.
به گفته مطهرنیا، رژیم اشغالگر اسرائیل در قالب ترورهای اخیر خود علیه شماری از نیروها و فرماندهان نظامی کشورمان این تصور را دارد که اگر برخی مهرههای مهم و کلیدی در حوزه قدرت و نفوذ منطقهای ایران را هدف قرار دهد، نمیتواند بر کارکرد کلی قدرت منطقهای ایران اثرگذاری صریح و آشکاری از خود برجا گذارد؛ ازاینرو، حذف عاملیتها در جریان مقاومت را در دستورکار خود قرار داده و معتقد است که این رویکرد میتواند چالشهای جدی را برای محور مقاومت ایجاد کند. در ادامه، مشروح این گفتوگو را میخوانید.
جنگندههای رژیم اشغالگر قدس بهتازگی در حرکتی تروریستی اقدام به ترور شماری از مستشاران نظامی کشورمان در شهر دمشق، پایتخت سوریه کردهاند؛ البته پیشازاین نیز شاهد ترور شهید سید رضی موسوی از چهرههای مهم نظامی کشورمان در خاک سوریه بودیم. به نظر شما، رژیم صهیونیستی از انجام ترورهای اینچنینی چه اهدافی را دنبال میکند؟
آنچه در ارتباط با اسرائیل باید موردتوجه قرار گیرد، این است که این رژیم تا اندازه زیادی معطوف به پیادهسازی دکترین «مرگ با هزاران ضربه چاقو» است. این رویکرد اسرائیلیها در ادامه دکترینهای پیشینِ آنها در مواجهه با چالشهای منطقهای است که با آنها روبهرو هستند.
دولت آمریکا از 2015 میلادی بهموازات حصول توافق برجام با تهران و با توجه به درک و تصوری که از ایران داشت، دکترین «محدودسازی فعالیتهای بینالمللی ایران و محاصره منطقهای این کشور» را در دستورکار قرار داد. در این راستا، رهبری این دکترین برعهده آمریکا بود و مدیریت عملیاتیاش نیز به اسرائیل و البته با همراهی برخی کشورهای عربی واگذار شد؛ رویکردی که به توافق صلح ابراهیم انجامید و درنهایت این توافق موجب شد تا آمریکا چالشهای عدیدهای را نیز در قالب توافق برجام بهوجود آورد.
تحلیل آمریکا این بود که برجام موجب اوجگیری قدرت و نفوذ ایران در میان اروپا و چین خواهد شد و این مسئله، پیامدهای منفی برای آمریکا و موقعیت بینالمللی آن خواهد داشت؛ ازاینرو در 2018 آمریکا دکترین جدیدی را فعال کرد که ترامپ مسئول اصلی اجرایی کردن آن بود و عنوان این دکترین «تبدیل چالش ایران به تهدیدِ این کشور» در عرصه بینالمللی بود. در امتداد این دکترین، همانطور که پیشتر نیز گفتم، صهیونیستها مسئولیت عملیاتی اجرای دکترین مرگ با هزاران ضربه چاقو را که درواقع در راستای دو دکترین پیشین بود و آمریکاییها علیه ایران تعریف کردند، عهدهدار شدند.
در این چهارچوب، آنها سعی داشتهاند حادثه هفتم اکتبر را به یک دستاویز برای خود جهت تشدید کنشهای ضدایرانیشان تبدیل کنند. از همان ساعات ابتدایی عملیات هفتم اکتبر این نکته آشکار بود که اسرائیل بنا دارد پایِ ایران را به بسیاری از مسائل باز کند و در حقیقت بر آن است تا یک معادله پیچیده را علیه ایران طراحی کند؛ مسئلهای که در موضعگیریهای بسیاری از مقامهای اسرائیلی نیز بازتاب و نمود پیداکرده است.
اسرائیل در قالب ترورهای اخیر خود علیه شماری از نیروها و فرماندهان نظامی کشورمان بهنوعی این درک و تصور را دارد که اگر برخی مهرههای مهم و کلیدی در حوزه قدرت و نفوذ منطقهای ایران را هدف قرار دهد، این مسئله بر کارکرد کلی قدرت منطقهای ایران اثرگذاری صریح و آشکاری را از خود برجا خواهد گذاشت؛ ازاینرو، حذف عاملیتها در جریان مقاومت را در دستورکار خود قرار داده و معتقد است که این رویکرد میتواند چالشهای جدی را برای محور مقاومت ایجاد کند.
بافت حرکت صهیونیستها بر اساس شناسایی چهرههای کلیدی در محور مقاومت و خارج کردن ارتباط آنها با معادله تحقق اهدافی معین در جریان مقاومت است. این رویکرد بهطور خاص از زمان ترور سردار شهید قاسم سلیمانی جلوههای عینی را به خود گرفت و با تشدید تنشها در سطح منطقه در پی عملیات هفتم اکتبر، ماهیت جدیتری در برداشت. به نظر من ترورهای اخیر علیه چهرههای کلیدی محور مقاومت را نیز بایستی در همین راستا تحلیل کرد.
برخی تحلیلگران بینالمللی به این نکته اشاره میکنند که رژیم اشغالگر قدس با توسعه عملیات تروریستی و ترورهای هدفمند خود علیه فرماندهان نظامی ایران و بهطورکلی محور مقاومت، بهنوعی سعی دارد سایه جنگ نیابتی میان تهران-تل آویو را کمرنگتر کرده و زمینه ر ا برای درگیری آشکار و فراگیر میان دو طرف فراهم کند. دیدگاه شما در این رابطه چیست؟
من پیشتر در تحلیلهای دیگرم نیز گفتهام که کشورمان در آستانه انتخابهای مهمی قرار دارد. از 1400 به بعد شاهد بودهایم که جنگ نیابتی آرامآرام به جنگ مستقیم تبدیل شده است. ما ترور شهید سلیمانی را در نزدیکی فرودگاه بغداد توسط آمریکاییها شاهد بودیم؛ البته ایران نیز اخیرا برخی نیروهای نزدیک به موساد را در اربیل هدف قرار داده است.
در کنار اینها، اسرائیلیها نیز در قالب ترورهای خود افرادی نظیر شهید سید رضی موسوی یا شماری از مستشاران نظامی سپاه قدس همچون مسئول اطلاعات سپاه قدس در سوریه را هدف قرار میدهند. به نظر من اکنون نوعی درگیری مستقیم وجود دارد که جلوههای عینی آن در جغرافیای منطقه قابلمشاهده است.
در این راستا، جریانهای مخالف کشورمان، تهران را متهم میکنند که رهبریِ هلال شیعی را در دست دارد و در پایتختهای شماری از کشورهای مهم عربی منطقه نفوذ فراوانی را به دست آورده است. اساسا با همین دستاویز است که شاهدیم جریانهای مخالف با ایران اقدام به ترور برخی فرماندهان نظامی کشورمان در پایتختهای کشورهای مذکور میکنند و البته که رژیم اشغالگر اسرائیل اجرای این اقدامات را برعهده دارد.
من بر این باورم که جنگ و درگیری مستقیم بهنوعی میان ایران و کنشگرانی نظیر آمریکا و اسرائیل در معنای کلاسیک آن هنوز اتفاق نیفتاده است؛ اما در قالبهای مدرنش، اکنون جاری و برقرار است. اساسا به همین دلیل است که من معتقدم جنگ مستقیم میان این دسته از کنشگران از مدتها قبل آغاز شده است.