به گزارش اصفهان زیبا؛ با شنیدن آوازه اعتکاف رجبیه، به یاد خاطرات سال گذشتهام از معتکف شدن میافتم و همین باعث میشود که پیاده به سمت مسجدمان بروم. با رسیدن به مقصد، وقتی وارد میشوم صدای قرآن خواندن همگانی به گوشم میرسد و فرشهای قرمزرنگ در چشمانم چراغانی میشود.
به دیوارها که نگاه میکنم کاغذهایی که بر آنها نصب شده است، نظرم را جلب میکند. بر کاغذها متنهایی از ائمه و وصیتنامههای شهیدهایی هست که عجیب برایم جالب است. همانطور که غرق خواندن میشوم، خانم مسنی به سمتم میآید و با چهرهای خندان میگوید: دخترم بفرمایید؟
بعد از سلام کردن و معرفی خودم از او میخواهم که با مسئول اعتکاف مسجد صحبت کنم و او مرا راهنمایی میکند. خانم زمانی مشغول حرف زدن با جوانهاست که به سمت او میروم و میگوید: شما از بچههای اعتکاف هستید؟ با لبخند و کمی مکث کردن میگویم: نه امسال من این سعادت را نداشتم. ولی آمدم تا چند سوال کوچک بپرسم. امکانش هست؟
خانم زمانی اطرافش را نگاه کرد با همدیگر به سمت یکی از دیوارها میرویم و مینشینیم. آثار کمردرد در چهرهاش نمایان است، چشمان بیحالی دارد ولی با لبخند به جوانهایی که دور هم نشستهاند و صحبت میکنند، نگاه میکند. این خانم آنقدر چهره مهربانی دارد و فضای مسجد خوب است که نمیدانم از کجا و چطور شروع کنم…
بالاخره بعد از کمی صبر کردن باب صحبت را باز میکنم: چرا با کمردردتان مسئولیت این کار را به عهده گرفتید؟
خانم زمانی ترجیح میدهد از اولین سالی که پا در این راه گذاشته است، توضیح دهد. «اولین باری که برای اعتکاف به مسجد آمدم ۳۰ سالم بود. مسئول مسجد همسایه قدیمی مادرم بود که مرا دعوت کرد به مسجد تا در تهیه میوه و خوراکیهای مراسم اعتکاف کمکش کنم. آن زمان از اعتکاف چیزی نمیدانستم به همین خاطر از یکی از افراد حاضر در مسجد پرسیدم منظور از اعتکاف چیه؟آن خانم هم اینطور توضیح داد که اعتکاف فرصتی برای شستوشوی آلودگیهای گناه و مبارزه با نفس و نورانی کردن دل و روح است. سنت اعتکاف از سالیان پیش تاکنون در بین مسلمانان وجود داشته است.»
همانطور که با دانههای تسبیح در دستش بازی میکند، از ادامه خاطراتش میگوید. «به خاطر میآورم که آن خانم به من گفت ارزش اعتکاف به حدی زیاد است که یکی از برجستهترین ارکان دین یعنی روزه، شرط آن قرار گرفته است. خدا به روزهداران از همه نزدیکتر است و همانطور که نماز بدون طهارت تحقق نمییابد، اعتکاف هم بدون روزه صحیح نیست. اعتکاف برابری میکند با حج و چه افتخاری بهتر از اینکه برای روزهداران خدا نوکری کنیم.»
حرفش را قطع میکنم و میگویم: چرا مثل حج است؟ حج کجا، اعتکاف کجا؟
میگوید: «پرهیزیات حج و اعتکاف مثل یکدیگر است. به خاطر اینکه یک اصل مهم در هر دو، مثل دوری از مسائل دنیوی، مادیات و دلبستگیهای مادی است که آن دو شبیه به هم هستند.»
میپرسم پس به همین خاطر است که شما با این کمردردتان این مسئولیت را به عهده گرفتید؟ و او جوابم را اینطور میدهد. «بعد از سه روزی که برای اولین بار در مسجد به معتکفان کمک کردم، آرامشی نصیب من شده بود وزندگیام زیرورو شد که تصمیم گرفتم تا هرزمانی که زندهام در مسجد کاری برای روزهداران انجام دهم. به همین خاطر از آن روز ۱۲ سال گذشته است و من پایبند آن تصمیمم هستم.»
او را صدا میزنند. باید برود. من سعی میکنم خیلی سریع سؤالاتم را بپرسم. خانم زمانی شما که چندین سال است با معتکفان برخورد داشتهاید، به نظرتان معتکفان امروز با سالهای قبل تفاوتی داشتهاند؟ کمی تأمل میکند و میگوید: «امسال حضور دهه هشتادی ها و دهه نودی ها دیدنی است. دیشب بچههای هفت و هشتساله تا بیستساله که آمده بودند، خیلی گرم باهم نماز میخواندند و حرف میزدند. انگار چندین سال است یکدیگر را میشناسند و این صمیمیت برای من و خانمهای خدمه جالب است.»
گفتوگویمان که تمام میشود، کمی مینشینم در مسجد و به جوانها و نوجوانهای روبهرویم نگاه میکنم. به سمت یکی از آنها که در حال خواندن کتاب «ارتباط با خدا» است و چادر گلگلی صورتی سر کرده است، میروم. سلامی میکنم و کنارش مینشینم. سر صحبت را باز میکنم و میپرسم شما اولین سالی است که معتکف شدهاید؟ سرش را به سمت پایین تکانی میدهد. میگویم قبول باشد دخترخانم. حالا با این سن کم چه حسی داری از معتکف شدن؟
او همانطور که کتاب دعایش را میخواند، میگوید: «حس آزادی، آرامش، حسی که هیچوقت در روزهای دیگر نداشتم و ندارم.» راستش تعجب میکنم. انتظار چنین جوابی را نداشتم. من هم همانطور که نشستهام، به جوابهایی که از مصاحبه دریافت کردهام، فکر میکنم. صحبتهای خانم زمانی که گفته بود امسال حضور جوانها و نوجوانها بیشتر است در ذهنم تداعی میشود.
چه چیزی باعث شده حضور آنها بیشتر شود؟ این به خاطر چنین آرامشی است که آن دختر چادر صورتی میگوید؟ شنیدن از آرامشی که مرا یاد حدیثی از پیامبر اکرم (ص) میاندازد. اینکه «مهدیِ زهرا هرروز در عبادتهای خود برای جوانان اسلام دعا میکند» و شاید همین است که باعث شده تا چنین آرامشی نصیب جوانان و نوجوانان شود و با چنین رغبتی قدم در این مسیر بگذارند.