اینان درواقع صورتی اسطورهای از زنان بازمیآفرینند که طی آن تطابق کامل با الگوی زن خانهدار مطیع بیتوقع همههنره برابر نهاده خواهد شد با سعادتمندی؛ اما چونان که زنان این خصلتها را کسب میکنند، تازه به این موضوع واقف میشوند که نهتنها آن سعادت موعود به دست نیامده که برای کسب تأیید سازوکاری که در آن زیست میکنند، لازم است چیزهای بیشتری را فدا کنند. این ساختار خوشاشتها به صورت متداوم از آنها عقب رفتن بیشتری میطلبد تا قلمرو خود را گسترش دهد. یا شاید بهتر باشد بگوییم که این ساختار میخواهد افراد بیشتری را در حیطه جان فدایانش ببیند؛ اما در این میان چه چیز نصیب این زنان میشود؟ رنج، بیم و حس حرمان، ناامنی و ناامیدی از دست یافتن به آن کعبه آمالی که گمان میکردند با فدا کردن خودشان به آن دست خواهند یافت. امروزه اما دیگر کتاب و روزنامه و تلویزیون تنها و تنها رسانههای در دسترس نیستند. دیگر کانالهای تلویزیون محدود نیست و دیگر فقط از یک طریق نمیتوان الگویابی کرد؛ اما چه میشود که درِ الگوهای ما همچنان بر همان پاشنه قبلی میچرخد؟ بیایید کمی روی فعالان شبکههای اجتماعی و کسانی که در آن به برابریخواهی معروفند تمرکز کنیم. دستهای از این افراد بهطور مشخص خبرنگار یا فعال رسانهای هستند، دستهای افرادی هستند که بهقولمعروف سلبریتی بودند و اکنون له یا علیه برابری جنسیتی (بخوانید فمینیسم بهطور مشخص) حرف میزنند. دستهای نیز بهواسطه فعالیتهایشان در شبکههای اجتماعی فعالیتهای دیگرشان رونق گرفته؛ افرادی که اکنون تبدیل به کارشناسان و فعالان مدنی شدهاند. دو دسته آخر هم افرادی هستند که از پس سالیان زیاد فعالیتشان، عده زیادی آنها را میشناسند و بهواسطه شبکههای اجتماعی دنبالکنندگانی دارند و نهایتا پژوهشگران، روزنامهنگاران، دانشجویان و استادانی که حوزه تخصصیشان برابری و جنسیت است و همچون گروه قبل در شبکههای اجتماعی مخاطبانی دارند.
اگر اهل اینستاگرام، توییتر و جز آن باشیم، میدانیم که دو دسته آخر مخاطبانشان (مانند دنیای خارج از گوشیهای هوشمند) بهپای دستههای دیگر نمیرسد. همه گروههای بالا به ما روایتی از برابریخواهی ارائه میکنند، خواهان تغییر هستند و انصافا هرکدامشان نیز منشأ تأثیرات خوبی شدهاند. اولین تأثیر خوب اینکه امروزه از سنتیترین لایههای جامعه تا نواندیشترینمان در مواجهه با مسئله زنان، جنسیت و برابری کمی متفاوتتر برخورد میکنیم و اگر در این میان نقش رسانهها را دستکم بگیریم قافیه را باختهایم؛ اما درعینحال شاید بتوان تفکیکی میان «سلبریتیبودن» با «فعالبودن» در شبکههای اجتماعی ارائه کنیم تا در بحث بازنمایی به کارمان بیاید. سلبریتی تابع عرضه و تقاضاست. سلبریتی شبکه اجتماعی با تولید محتواست که مخاطب دارد و تولید محتوا در شبکه اجتماعی قواعد خاص خودش را دارد. تازگی، درگیرکننده بودن، سرعت و بسیاری موارد همگی ازجمله ویژگیهایی است که یک سلبریتی در تولید محتوا سعی دارد رعایت کند؛ چیزی شبیه به سرمایهداری؛ همیشه بدهبستانی در میان است. برای همین هم هست که محتوا یا باید بهشدت خوشایند باشد یا بهشدت ناخوشایند تا همیشه نقل مباحث باقی بمانیم؛ اما فعالبودن تابع چنین قانونی نیست. کافی است سری به بازنمایی زنانگی در روابط خصوصی این دو دسته بزنیم: سلبریتیها و فعالان؛ اما پیش از آن به حرف بتی فریدان در بالای یادداشت فکر کنیم. سلبریتیهای برابریخواه غالبا «یک زن شاد در رابطهای سالم با یک مرد خوب» از خود بازنمایی میکنند؛ چیزی که کاملا منطبق با خواستههای ساختاری است، چیزی که بسیاری از مخاطبانشان ممکن است فاقدش باشند و رویایش را در سرشان بپرورانند، چیزی که از اتفاق ممکن است «ساختار» از بسیاری از زنان برابریخواه دریغ کند؛ اما یک سلبریتی چه واجدش باشد چه نباشد، آن را به نمایش میگذارد. یک فعال ممکن است کمتر بازنمایی از خودش در رابطه با غالب شبکه اجتماعی داشته باشد؛ چراکه ممکن است یا آن رابطه پذیرفتنی از جانب مخاطبان (ساختار) نباشد، یا هرچیز دیگر؛ ضمن اینکه اغلب دلیلی نمیبیند که بهواسطه بازنمایی رابطهاش نکتهای گوشزد کند. برای همین هم بد نیست حواسمان باشد که یک سلبریتی دارد چه چیز را به نام برابری برایمان بازنمایی میکند.