ما در ابتدای فیلم با هوگو آشنا میشویم که از پنجرهای حواسش به یک پیرمرد است که با یک موش کوکی بازی میکند؛ او پسر باهوش و کم سن و سالی است که در میان راهروهای مخفی متروی پاریس زندگی میکند.
هوگو مدتی است که پدرش را از دست داده است و ساعتها را بهصورت ناشناس تعمیر میکند تا مچش گرفته نشود و به یتیمخانه نرود. این شروع یک ماجرای عجیب و جالب است: پدر هوگو قبل از مرگ، مشغول تعمیر یک ربات بود، حالا هوگو تعمیر ربات را به جایش ادامه میدهد. فیلم هوگو، اثر مارتین اسکورسیزی از روی کتابی به نام «اختراع هوگو کابره» ساختهشده که متفاوت از بقیه آثار کارگردان است. بیشتر فیلمهای اسکورسیزی، از درون اجتماع برآمدهاند؛ اما این یک اثر فانتزی و ادای دینی به سینما و روایتی از کودکی خودش است.
پدر جلوههای ویژه در این فیلم هم نقش پررنگی دارد. ژرژ ملیس یک کارگردان پیشکسوت بود که در سالهای اولیه فعالیتش، شعبدهبازی میکرد و شاهد نمایش فیلم برادران لومیر بود.
او تحتتأثیر فیلمی که از لومیرها دید، بهسمت فیلمسازی کشیده شد. مرد خلاقی بود و از حقههای شعبدهبازی در فیلمهایش استفاده میکرد؛ حتی فریم به فریم فیلمهایش را با دست رنگی میکرد؛ اما انگار در سالهای آخر عمرش، شیرینی و اسباببازی میفروخت. سرگذشت عجیبش عین واقعیت در فیلم روایتشده است. البته داستان اصلی فیلم هوگو درباره همان پسربچهای است که در ابتدا گفتم: قهرمان کوچک داستان ما که همواره در حال دزدیدن غذا و وسایل موردنیاز برای تعمیر رباتش است، طی حادثهای با ملیس و دختر نوجوانش آشنا میشود. بهخاطر نوع خاص روایت که پر از جزئیات حیرتآور و شخصیتهای تقریبا زیادی است که بین فیلمها دیدهام، داستان ریتم کندی دارد و در زمان طولانی فیلم، شما تقریبا با گذشته تمام شخصیتهای اصلی آشنا میشوید و همین روند شاید کمی خستهکننده باشد.
فیلم هوگو شبیه هیچکدام از فیلمهای دیگر مارتین اسکورسیزی نیست؛ اما احتمالا محبوبترین کار خود او، از ابتدا تا به الان است. یک حماسه خانوادگی پرهزینه و به سبک 3D که از بسیاری جهات، حکایت زندگی شخصی خود مارتین است.
با تماشای هوگو، آدم احساس میکند منابع و وسایل لازم در اختیار هنرمند بینظیری قرارگرفته تا فیلمی درباره سینما بسازد! اینکه او توانسته در این فیلم، قصه جذابی هم برای بچهها (البته نه همه آنها) تعریف کند، بیانکننده میزان احساسات و شور و شوقی است که صرف این فیلم شده است.