
با اینکه تجارت بینالمللی برده در اوایل قرن نوزدهم ممنوع اعلام شده بود، هنوز این رسم در آمریکا ادامه داشت و بردگان آفریقایی مثل کالا در بازار به فروش میرسیدند. بیشتر اعضای خانوادهها در این فرایند خرید و فروش، از همدیگر جدا میشدند و بسیاری از آنها، دیگر همدیگر را پیدا نمیکردند. شروع فیلم «هریت» هم با همین موضوع است: فروش فرزندان خانوادهای به یک بردهدار. انگار که واقعا یک کالا هستند؛ نه انسانهایی که حداقل نسبت به جسم خود حقی دارند. بردگان بیشتر در کشتزارهای پنبه و معادن به کار مشغول بودند و بابت کوچکترین اشتباهشان بهشدت تنبیه میشدند. سود بسیار خوبی از کار بردگان بهدست میآمد.













«دندان شیرین» داستانی درباره یک همهگیری مرموز است. ویروسی که حدس زده میشود از یک آزمایشگاه شیوع پیدا کرده باشد، همه چیز را تحت تأثیر خود قرار داده و دنیا را تبدیل به آخرالزمان کرده. تقریباهیچ چیزی به شکل امروزی باقی نمانده؛ مثل تمام داستانهای ویرانشهری، مردم برای بقا دستوپا میزنند و هر کسی فقط به فکر نجات خودش و بیمار نشدن است.













وقتی ادیسون دستگاه کینه اسکوپ را اختراع نمود نمایش فیلم تنها در نیم دقیقه قابل مشاهده بود، اما طولی نکشید که برادران لومیر با اختراع سینما توگراف نیم دقیقه دیگر به آن افزودند و زمانی که موفق به ساخت فیلم «خروج کارگران از کارخانه» شدند در کوتاهترین زمان داستان خود را تعریف نمودند. قصه کوتاهی فیلمها به همینجا ختم نمیشود، ژرژ ملیس هم فیلم «سفر به ماه» قصه خود را به کمک اعجاز تصویر کوتاه روایت میکند. اما با گذر زمان و تثبیت سینما به عنوان هنر هفتم مدیومی به نام فیلمکوتاه کمکم جای خود را میان ردههای هنری سینما مانند فیلم بلند باز نمود. شاید برخی گمان میکنند که فیلم کوتاه نمونه کوتاه شدهی یک فیلم بلند است ولی این خیال بسیار دور از واقعیت است؛ چراکه فیلم کوتاه هم در روایت و هم در کارگردانی دستورالعمل و رسم الخط خاص خود را دارد.













اگر فیلم «انجمن شاعران مرده» یا کتابش را دیده و خوانده باشید، احتمالاً این نقل قول از شعر معروف «والت ویتمن» تا مدتها سر زبانتان افتاده است. شاید هم دلتان خواسته همانند دانش آموزان مدرسهٔ سنتی و بهشدت قانونمند ولتون، معلم ادبیاتی مثل کیتینگ داشته باشید. «ان اچ کلاین باوم» بسیاری از حوادث رمان «انجمن شاعران مرده» را از تجربهٔ خودش در آکادمی «مونتگمری بل تنسی» الهام گرفته و ایرادهای جدیای به نظام آموزشی وارد کرده که آرزوهای دانشآموزان را فقط به درسخواندن محدود میکند. شخصیت کیتینگ هم احتمالاً برگرفته از معلمهای سابقش در آن مدرسه است.













فیلم با جشن تولدی گروهی شروع میشود. مردی که هفتاد و پنج ساله شده است و جوانترهایی که به دیدنش آمدهاند. توضیح کوتاهی میآید که: این فیلم نگاهی دارد به زندگی دکتر داریوش نوروزی از استادانِ برجسته رشته نوپای تکنولوژی آموزشی در ایران.داریوشِ هفتاد و پنج ساله در اتوبوس نشسته تا به همدان و خانهی کودکی برسد. کوچهای در همدان «شوقِ روزگارِ کودکی» است و داریوشِ هفتاد و پنج ساله آمده تا دوباره خانه و خاطرههای کودکی را پیدا کند. شاید آمده تا داریوشِ هفت ساله را ببیند. او در کوچهی کودکی ایستاده و از درختها و درِ خانه فیلم میگیرد. چرا فیلم میگیرد؟













فیلم جوکر به کارگردانی تاد فیلیپس در ژانر روانشناختی سال ۲۰۱۹ اکران شد. واکین فینیکس در نقش جوکر به نام آرتور بدون هیچ نقش مکملی بهتنهایی داستان را به دوش میکشد. جالب است بدانید با تمام تخیلات ذهنی آرتور که در فیلم میبینید این داستان بر پایهی واقعیت دورهای از اشفتگی های شهر گاتهام ساختهشده است. این فیلم بیماری روانشناختی آرتور را نشان میدهد که علائم اسکیزوفرنی و شخصیت ضداجتماعی دارد. مسئلهای که منتقدین را به وجد آورده این است که فیلمنامه نگاه چند بازبینی دارد میتوان هر فردی با نگاه خودش بهراحتی تحلیل کند. آرتور در این فیلم معضلات یک بیمار اسکیزوفرنی را تنها به تصویر نمیکشد بلکه معضلاتی مثل تفاوت سطح طبقاتی در آن دورهی شهر گاتهام و یا شخصیتهای سرکوبشده از خانواده و اجتماع را به جزییات به نمایش درمیآورد.













در میان فیلمسازان ایرانی کارگردانانی را میتوان یافت که به دلیل تجربه زیسته یا همذاتپنداری با دغدغههای مردم افغانستان، موضوعاتی درباره مصائب و مشکلات این کشور را دستمایه آثار خود قرار میدهند و معمولا در این مسیر دو رویکرد کلان را پی میگیرند: به مصائب مردم افغانستان در کشور ایران میپردازند یا دوربین خود را به دل ماجرا برده و روایت را از درون خود کشور افغانستان شرح و بسط میدهند. درونمایه چنین آثاری، گاه عاشقانه و طنزگونه است و گاه با نمایش مصائب مردم افغان، رویکردی آسیبشناسانه دارد. در این میان به نظر میرسد شمایلی که کارگردانان ایرانی از مردم افغانستان و دغدغههایشان ارائه میدهند نسبت چندانی با واقعیت نداشته و حتی در چند مورد با اعتراض فیلمسازان افغانستانی مواجه شده است.













امکان ندارد خواهر و برادری داشته باشید و با شخصیتهای «زنان کوچک» همذاتپنداری نکنید. آنها به یکدیگر حسادت میکنند؛ گاهی اعصابخردکن میشوند و دعواهای زیادی هم بین آنها رخ میدهد؛ ولی وقتی مشکلی پیش میآید، اولین نفر هستند که به یکدیگر کمک میکنند. لوئیزا می الکات این داستان را با الهام از زندگی خودش و سه خواهرش نوشته است و با رمانهای «همسران خوب»، «مردان کوچک» و «پسران جو» ادامهاش داده که به اندازه «زنان کوچک» موفق شدند.













مری پاپـیـنـز شــنـاخـتـهشــدهترین و محبوبترین پرستار بچه جهان است. او در ابرها زندگی میکند و همیشه مشتاق کمککردن به کودکانی است که مورد بیتوجهی یا سختگیری زیاد والدینشان قرار گرفتهاند. هر چند چنین ایدهای در ایران خیلی آشنا نیست. فکر نکنم هیچ پدر و مادر ایرانیای حتی فکر استخدام یک پرستار بچه برای کودکانشان را کرده باشند! ولی حواستان به بچهها باشد، کمتر بچهای بعد از دیدن فیلم «مری پاپینز» دلش نخواسته پرستاری مثل او داشته باشد. رمانهایی که این فیلم از رویشان اقتباس شده، تحت تأثیر شهرت زیاد فیلمش قرار گرفتهاند و کمتر آنها را خوانده یا این نکته را میداند.













تا الان شک کردهاید که زمانی دور، مثلا در بچگی آدم کشتهاید یا نه؟ بعید میدانم. حتی در شیطنتآمیزترین شوخیها و بازیهای کودکی هم تصور این که اتفاقی باعث قتل کسی شده باشیم، غیرممکن است؛ ولی احتمال زیاد سر به سرمان گذاشتهاند، گاهی وقتها اذیتمان کردهاند، اتهامهای بیخودی زدهاند و این چیزی است که با بزرگشدن هم یادمان نمیرود. بیشتر ما همیشه این رفتارها و کسانی که آنها را انجام دادهاند، با تمام جزئیات آزاردهندهاش یادمان مانده، معمولا بدمان هم نمیآید کسانی که زمانی آزارمان دادهاند را پیدا کنیم، تلنگری به آنها بزنیم تا شاید به خودشان بیایند و متوجه رفتار آزاردهندهاش، حداقل در گذشته بشوند!













تقریبا هفتادسال پیش از بهدنیاآمدن هری پاتر و اتفاقهای جالبی که برایش رخ میدهند، موجودات جادویی نیوت اسکمندر به دلیل اشتباه یک بی جادو (اسم مشنگها در آمریکا) در نیویورک رها میشوند. این موجودات که هرکدامشان داستانی دارند و بهزحمت بهدستآمدهاند، باعث آشوبهای گاها بانمکی در شهر میشوند؛ از دستبردزدن به طلافروشی بگیر تا دزدیدن سکههای بانک انسانها. این باعث جلبتوجه مردم به حوادث و آدمهای غیرعادی اطرافشان میشود. جادوگرها به دلایل واضحی، نباید خودشان را نشان بدهند؛ اما این کار آتویی دست کسانی داده که به هر طریقی میخواهند وجود جادوگران شیطانی را ثابت و از زمین محوشان کنند.













انسانها هم مثل ماشینها خراب میشوند یا حتی از کار میافتند؛ اما همیشه میتوانند تعمیر بشوند؛ شاید با کمک نیرویی مثل نیروی تخیل و چه ابزاری بهتر از سینما و فیلمهایی که بخشی از رویای یک نفر را به ما نشان میدهند. ایده فیلم «هوگو» هم درباره قدرت خیال است و سال دو هزارویازده، نامزد یازده جایزه اسکار شد که پنج تا را از آن خود کرد.