مشکل کار کجاست؟ تا کی باید شاهد کشتهشدن محیطبانان یا درگیری آنها با شکارچیهای غیرمجاز باشیم؟ محیطبانان و خانوادههای آنها تا چه زمانی باید تهدیدهای شکارچیان را تحمل کنند و تن و بدنشان بلرزد؟ خیلیها میگویند خلأ قانونی مشکل کار است و باعث شده محیطبانان نتوانند از جان خودشان دفاع کنند؛ درحالیکه حقوقدانها این فرضیه را رد میکنند و میگویند نقص قانونی وجود ندارد.
نعمت احمدی، حقوقدان، در مصاحبهای که چندی پیش با «اعتماد» داشته، گفته است که «ما نهتنها قانون کم نداریم که بهاندازه کافی و وافی و حتی اضافه هم داریم. اصلا تراکم قانون داریم. نکته اصلی این است که اگر نگاهی به بودجه سازمان محیطزیست بیندازیم، میفهمیم که کلا بهاندازه تأمین ماشینآلات و حقوق این افراد هم نیست. مشکل این است که قانون داریم، اما حمایت از این افراد نداریم. آنها در جایی گرفتارند که اولا تا بخواهید شکارچیان غیرمجاز فراوان است. به خاطر گذرگاهبودن کاروانهای قاچاق، منطقه پر است از انواع و اقسام اسلحه. در آنجا بهراحتی میتوانید حتی تیربار هم بگیرید؛ نیازی به اسلحه شکاری نیست. حال در این منطقه با این مختصات، چهار محیطبان را با ابتداییترین وسایل میگذارند. چطور توقع دارید جلوی این مجموعهها بایستند؟ لطفا دنبال قانون نگردید؛ دنبال اجرای خلأ حمایتی بگردید، دنبال بهروز کردن وسایل و تجهیزاتشان باشید. مگر همین محیطبان دنا نبود که هفت سال در زندان ماند و به خاطر درگیری با شکارچیان غیرمجاز حکم اعدام برایش صادر شد؟ اگر اتفاقی که در هرمزگان یا فارس افتاد، برعکس بود و در درگیری که شکارچیان غیرمجاز با ورود به منطقه حفاظتشده ایجاد کرده بودند، توسط محیطبانان کشته میشدند، آیا حکم اعدام برای محیطبانان صادر نمیشد؟» پس قضیه این نیست. نباید خیلی به دنبال دادن اسلحه دست محیطبان بود؛ چراکه پای حرفهایشان که بنشینی خیلی هایشان میگویند اسلحه داشتن هیچ فایدهای ندارد؛ مگر اینکه استفاده از آن میتواند به ضرر خودمان تمام شود. البته به نظر میرسد پر بیراه هم نمیگویند؛ چراکه از قدیم میگویند خشونت، خشونت میآورد. پس راهکار اساسی چیست؟
خیلی از فعالان محیطزیست معتقدند که راهکار، فقط آموزش است، آموزش به محیطبانان و شکارچیان که معمولا از بومیان منطقه هستند؛ همچنین بومیانی که از وجود حیاتوحش در منطقه نفع میبرند و ذینفع به شمار میآیند. حالا، اما باید دید ادارهکل حفاظت از محیطزیست در این میان آیا توانسته است از عهده این نقش برآید؟
پاسخ ما فعالان رسانهای که سالهاست در حوزه محیطزیست فعالیت کردهایم، به این پرسش، خیر است؛ زیرا ادارهکلی که بهمحض وقوع اتفاق برای محیطبان، محیطبانانش را ممنوع المصاحبه میکند و به بهانههای مختلف اجازه گفتوگوی آنها را با رسانهها نمیدهد، چطور میخواهد در راستای حل مشکلات محیطبانان گام بردارد و اصلا معضلها و مطالبههای آنها را مطرح کند؟ نمونهاش نیز ماجرای مرحوم خسروی بود که بهرغم تمایل خودش برای گفتوگو با رسانهها پس از درگیری با شکارچیان در پارک قمیشلو از سوی روابط عمومی این اداره اجازه مصاحبه نیافت؛ چراکه روابطعمومی معتقد بود، مشکلاتی مثل کمبود محیطبان نباید در رسانهها انعکاس یابد.
یا درگیری محیطبان با شکارچیان و استفاده او از چوب، تصویری ضعیف از محیطبان به جای خواهد گذاشت و مشکلاتی را برای او به همراه خواهد داشت. اداره محیطزیست اصفهان اکنون و پس از مرگ محیطبان خسروی نیز سایر محیطبانانش را ممنوعالمصاحبه کرده و از آنها خواسته است که بههیچعنوان با رسانهها صحبت نکنند؛ چرا؟ نمیدانیم! غافل از اینکه این برخوردها نشاندهنده سواد رسانهای پایین روابط عمومیها و عدم توان در برقراری ارتباط آنها با رسانهها برای رفع مشکلات اقشار مختلف، ازجمله محیطبانان است؛ محیطبانانی که صدایشان بهقدری ضعیف است که انگار اصلا شنیده نمیشود و شاید به دلیل مصلحتهای شغلی توان صحبتکردن با رسانهها را نداشته باشند. آیا یک محیطبان خوب، یک محیطبان مرده است؟!