یک گنبد پر رمز و راز
در خیابانی که به نام ابنسینا نامگذاری شده، یک گنبد قدیمی هست که مردم محلی سالهاست افسانههای آن را سینهبهسینه نقل میکنند. کوچهای که این گنبد در آن واقع شده از قدیم به «کوی گنبد» یا «تحت گنبد» معروف بوده است. میگویند وقتی ابنسینا و شاگردش جوزجانی در دوره حکومت علاءالدوله دیلمی وارد اصفهان شدند مدتی در خانه شخصی به نام عبداللهبن بی بی در محلهای به نام کوی گنبد ساکن بودند. از قدیم و ندیم، مردم این کوچه معتقدند که این گنبد مرموز ممکن است محل سکونت، تدریس و مقبره ابنسینای مشهور بوده باشد. آنچه مشخص است این است که ابنسینا حدود 15 سال در اصفهان به تدریس و امور دیوانی مشغول بود. طبق نوشته ابوعبید جوزجانی، به دستور علاءالدوله شبهای جمعه برای شیخ مجلس مناظره ترتیب میدادند و علما و دانشمندان شهر درآن مجلس حضور مییافتند. ابنسینا هر روز بعــد از اذان صبح به تدریس علوم مختلف اعم از طب و فلسفه مشغول بوده و بنا به درخواست علاءالدوله مشغول ساخت یک رصدخانه هم بوده است که البته نیمه تمام ماند. اینکه دانشگاه و مدرس ابنسینا در اصفهان کجا بوده، در هیچ منبع و سندی نوشته نشده است یا اگر نوشته شده، در حمله ویرانگر مسعود غزنوی به اصفهان به همراه بسیاری از کتب خود ابنسینا از بین رفته است. اما اینکه یک گنبد قدیمی سالها بین مردم بهنام ابنسینا مشهور شده جای تأمل زیاد دارد و نمیتوان به راحتی از آن گذشت.
قصههای گنبد
برخی از اسناد تاریخی مرگ ابنسینا را در نیمه راه همدان ذکر کردهاند و نوشتهاند که او را در همان شهر به خاک سپردهاند. اما ابناثیر یکی از مهمترین مورخان اسلامی در کتاب مهمش «الکامل فی التاریخ» با صراحت مینویسد که ابنسینا در شهر اصفهان از دنیا رفت: «و فی شعبان توفی ابوعلیسینا الحکیم الفیلسوف المشهور صاحب التصانیف السائره علی مذاهب الفلاسفه و کان موته باصبهان…». به چه دلیل وقتی ابنسینا در اصفهان از دنیا رفته او را باید در همدان دفن کنند؟ همدانی که سالها پیش مخفیانه جانش را برداشت و از آنجا به اصفهان گریخت! در روایتهای تاریخ شفاهی دو نقطه از شهر بهعنوان مقبره ابنسینا ذکر شده است. یکی همین گنبد پر رمز و رازی است که به نام مدرس ابنسینا شناخته میشود. در کوچه پاگلدسته که گنبد ابنسینا در آن واقع شده، یک مناره نیمهتمام قدیمی هست که احتمالا مربوط به دوره سلجوقی است و این نشانگر قدمت این کوچه و محله است. درست روبهروی این کوچه در آنسوی خیابان ابنسینا، بازارچه دردشت شما را به قلب محلهای به همین نام میبرد. بنابراین میشود احتمال داد کوچه پاگلدسته یا کوی گنبد قدیم ادامه بازار قدیمی دردشت بوده و گنبد ابنسینا زمانی در این بازار واقع بوده است. اما درباره این گنبد داستان زیاد نقل میشود. ظاهرا وجود یک قبر تاریخی زیر گنبد که تا حدود 90 سال پیش هم هنوز وجود داشته، فرضیه دفن ابنسینا را در این مکان تقویت میکند. استاد جلالالدین همایی مینویسد: «نگارنده و سایر اهالی اصفهان به خاطر داریم قبری در وسط بقعه زیر گنبد بود که عامه آن را مرقد ابوعلی سینا میگفتند و معلوم نشد که دست کدام غاصب تبهکار اثر قبر را محو کرد». ظاهرا یکی از اهالی محل سنگ مزار منتسب به ابنسینا را به خانهاش میبرد و این گنبدخانه را برای مدتی تبدیل به زور خانه میکند. مصلحالدین مهدوی درسال 1371 خورشیدی با یکی از اهالی محله کوی گنبدصحبت کرده و او که مرد سالخوردهای بوده چنین ادعا کرده است: «محل قبر اینسینا یقینا در این بقعه بود و سنگ قبر مشارالیه تا این اواخر وجود داشته و شخصی به نام «زمان نجار» که خانه او در جنب این بقعه بوده سنگ را کنده و به منزل خود برده و چندین سال آن را در جایی پنهان کرده و سپس بیرون آورده و دیگر نمیدانم چه کرده است!» فارغ از اگر و اماهایی که درباره قدمت این گنبد وجود دارد، اگر ابنسینا در این مکان تدریس میکرده و همینجا هم دفن شده باشد، حتما این محله و این کوچه دارای بناها و تأسیسات زیادی بوده که دانشگاهی درخور نام ابنسینا را شکل میداده و دیگر اثری از آثارش پیدا نیست.
مسجد شیخ لطفالله کجا، مقبره ابنسینا کجا!؟
مکان دومی که در تاریخ شفاهی اصفهان بهعنوان مقبره ابنسینا از آن یاد شده، کوچهای به همین نام کوی گنبد است که در پشت مسجد شیخ لطفالله واقع بوده است. ظاهرا در اوایل قرن اخیر هنگامی که داشتهاند وضوخانه مسجد شیخ لطف الله که در مدرسهای بهنام خواجه ملک واقع بوده را مرمت میکردهاند، ناگهان سردابهای آشکار میشود. استاد جلال همایی داستان این مقبره ناگفته را اینطور تعریف میکند: «…گفتند در این محل چون حفر کردند، به سردابه عظیم قدیمی برخوردند که در وسط سردابه قبری مجلل با سنگ لوحی قدیمی پیدا شد که متعلق به شیخالرئیس ابوعلیسینا بود و معلوم نشد که آن سنگ لوح را چه کردند.» میدانیم که خیلی پیش از عصر صفوی و ساختهشدن میدان نقشجهان و دولتخانه صفوی و مسجد شیخ لطفالله در محل کنونی این بناها، قبرستان بزرگی به نام قبرستان بکتاش بوده که احتمالا از دروازه حسنآباد تا خیابان حافظ امروزی گسترده بوده است. از آنجا که دروازه حسنآباد و راستههای بازار این محله از دیرباز ورودی جنوبی شهر اصفهان محسوب میشده، هیچ بعید نیست که قدمت این قبرستان به دوره آلبویه هم بازگشته و ابنسینا را اینجا دفن کرده باشند.
زیر سقف بازارچه
وقتی در بافت قدیم اصفهان، در کوچهپسکوچههای هزارساله شهر قدم میزنیم، حضور ابنسینا را حس میکنیم. از گنبد مهجور و پررازورمزی که اسمش را مدرس ابنسینا گذاشتهایم تا شبستانهای مسجد جامع عتیق که بیگمان ابنسینا در آنها برای شاگردانش درس میگفته است. حتی زیر تاق همین بازارچه دردشت که مثل ماشین زمان ما را از دوره آل بویه به دوره آل مظفر و بعد هم به عصر صفوی پرتاب میکند. این بازارچه با داشتن مساجد و حمام قدیمیاش بافت تاریخیاش را تا حدودی حفظ کرده. حمام دردشت که شدیدا ناشناخته مانده، چیزی کم از حمام علی قلی آقا ندارد. حمامی بزرگ که همه اجزای آن به خوبی حفظ شده است. بهخصوص گاو چاه این حمام که از پشت بام قابل مشاهده است و در کمتر حمام قدیمی قابل بازدید است. میگویند این حمام را آقا مؤمن برادرآقانور از بزرگان عصر شاهعباس بنا کرده است. چند قدم آنطرفتر مسجد بزرگ آقانور قرار دارد. مسجدی که آن هم مانند این حمام مهجور و گمنام مانده است، درحالیکه یکی از بزرگترین مساجد صفوی اصفهان است. مسجدی همسنوسال مسجد جامع عباسی با معماری ویژه صفوی و یادگارهای خطاطی و کاشیکاری آن زمان. آقا نورالدین محمد اصفهانی که از منتفذین و خواجگان دربار صفوی بوده، ظرف مدت پنجسال این مسجد را بنا کرده است. کلنگ آغاز ساخت آن در سال 1034 ه.ق و در حکومت شاهعباس زده شده و در سال 1039 ه.ق یعنی آخرین سال سلطنت او و اولین سال سلطنت شاهصفی خاتمه یافته است. در ایوان جنوبی و در گنبدخانه، سنگ سماق قرمز رگهداری بر دیوار نصب شده که ردپایی بر آن حک شده است. مردم آن را جای پای امام حسن(ع) یا امام علی(ع) میدانند که البته با توجه به سختی بسیار بالای سنگ شکلگیری ردپا بهصورت عادی در آن بعید به نظر میرسد. اما به هرحال در روزگاران گذشته، مردم جای پای نقششده بر سنگ سماق این مسجد را مقدس میپنداشتهاند و به آن تفأل میزدهاند. بدین ترتیب که پس از نیتکردن، مُهر گلین خود را به آن میچسباندهاند و در صورتی که مُهر زمین نمیافتاده حاجت خود را رواشده تلقی میکردهاند!
یک مدرسه و دومناره
ما سفر خود را از گنبد اسرارآمیزی که میگویند محل درس و مقبره ابنسینا در هزار سال پیش بوده، شروع کردیم و حالا به مدرسهای با دو مناره بلندبالا رسیدهایم که تقریبا سیصدسال پس از فوت ابنسینا ساخته شده. از مسجد آقانور تا مدرسه آرامگاهی سلطان بختآغا یکی دوتا کوچه بیشتر راه نیست. هرچند از این بنای تاریخی جز سردر زیبا و مقبره بانی آن مدرسه چیزی باقی نمانده اما میشود حدس زد مدرسهای که ملکه شهر آن را بنا کرده باشد، حتما میراثی ماندگار و باشکوه بوده است و درست همینجاست که پای خواجه حافظ خودمان در شیراز به میان میآید. خواجه حافظ شیرازی در دیوان غزلیاتش از کمتر کسی تعریف کرده و مدح کمتر حکمرانی را کرده است. شیخ ابواسحاق اینجو یکی از کسانی است که حافظ در زمان حاکمیت او در شیراز، دوران خوشی را سپری کرده و درموردش چنین سروده است: «خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود/راستی خاتم فیروزه بواسحاقی». این شاه شیخ ابواسحاق عموی ملکه بختآغا بوده که توسط خاندان مظفری کشته شد و سلطان بختآغا شاید به قصد انتقام از خاندان آلمظفر داماد آنها شد. یعنی همسر سلطان محمود آل مظفر که حاکم اصفهان بود. تاریخ میگوید بختآغا ملکهای قدرتمند و زیبا بود و سلطان محمود هم به او علاقه زیادی داشت؛ ولی پیش از آنکه بهدست او کشته شود، پیشدستی کرد و همسر محبوبش را به قتل رساند.
قصه پرغصه ملکه مقتول
آنچه که مدرسه آرامگاهی بختآغا را با رازهای بسیاری مواجه کرده سنگ مزار خود ملکه است. در کتیبه سنگ قبر سماقیرنگ ملکه چنین نوشته شده: «هذه الصخره المقدسه انشاتها الخاتون العظمى سلطان بختآغا… الامیر خسروشاه اداماللّه توفیقها بعد وفاتها فى رمضان سنه ثلث و خمسین …» متأسفانه رقم صدگان این کتیبه از بین رفته. اما با قیاس تاریخی میتوان سال آن را 753 ه.ق حدس زد. این درحالی است که ما میدانیم سلطان بختآغا دست کم شانزده سال پس از این تاریخ یعنی در سال 769 ه.ق کشته شده است. آیا این بدین معناست که بختآغا مقبره و سنگ قبرش را خودش سالها پیش از مرگش تدارک دیده است؟ اگر اینگونه بوده پس چرا برای سنگمزارش قبل از مرگش تاریخ گذاشته؟ میدانیم که واله اصفهانی که در دوره قاجار می زیست، هم قبل از مرگش سنگ مزارش را با خط خودش آماده کرد اما جای تاریخ فوت را خالی گذاشت تا بازماندگانش آن را پر کنند. به هرحال قصه پُرغصه زندگی و مرگ سلطان بختآغا طولانیتر از این حرفهاست. مقبره و باقیمانده مدرسه او امروزه در بدترین وضع ممکن است. فضای پشت دومناره تقریبا تبدیل به زبالهدانی شده و سنگ مزار در معرض خطر تخریب قرار دارد.














