به گزارش اصفهان زیبا؛ ربوبیَّت، یکی از صفات ذاتی پروردگار عالَم است؛ «رب» یعنی قادرِ متعالی که بهصرف خلقت بسنده نمیکند؛ بلکه دل درگرو تربیت مخلوق میسپارد و او را مرحلهبهمرحله و گامبهگام تا سرحد کمال و مرز شکوفاشدن پیش میبرد؛ چنانکه درباره موسیِ کلیمالله در آیه ۴۱ سوره طه میفرماید: «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِی»؛ «تورا برای خویش، پروردم.»
انبیا و اولیای الهی نیز از آن منظر که مظهر نور الهی و مصدر و جلوه اسماءالله بهشمار میروند، همواره هَمّ و غَمِ خویش را بر تربیت انسانها گماشتهاند؛ خواه انسانهای همعصر خود یا ابنا و اعقابی که پس از آنها دیده به جهان میگشایند؛ برای نمونه، در روایات شنیدهایم که امام مجتبی(ع) مردی را که کمر به قتل او بسته بود، به منزل فراخواند و برایش سفره ضیافت گشود یا سیدالشهدا(ع) حتی در گودال قتلگاه و در حین جانسپردن، از عطای انگشتری به ساربان دریغ نکرد یا پیشتر از آن، رسول خدا(ص) رهسپار عیادت مردی شد که هرروز خاکستر بر سرش میریخت. این رفتارها سوایِ آنکه وجوهی از اخلاق و منش ایمانی معصومین باشد، ماهیت تربیتی دارد و اثر آن با نقلشدن در تاریخ، بر قلب و جان انسانهای روزگاران بعد مینشیند تا جلوه ربوبیتی پروردگار و شأن تربیتی ائمهمعصوم(ع) را به تصویر بکشد و تسری بخشد.
این سیره و سلوک را البته در مرامِ بزرگان و علمای اسلام نیز بهکرات مشاهده میکنیم؛ بهعنوان نمونه، آنجا که گذرِ جهانگیرخان قشقایی با تاری ویران به همای شیرازی میافتد و در گفتوشنودی کوتاه، مخاطب این پرسش قرار میگیرد: «گیریم، سیمِ تارت را یحیی ارمنی، ترمیم کرد جهانگیر؛ تار وجودت اگر پاره شد، به چه کسی میسپاری؟!» و جهانگیر دل از نواختن میبُرد و در چهلسالگی روانهحجره و مَدرس میشود.
از داستانها و روایتهای اینچنینی بگذریم که نمونهاش فراوان است؛ امروز جامعه ایران با شهادت رئیسجمهور ساده، بیپیرایه و متواضع خویش مواجه شده است؛ سید ابراهیمی که به اذعان خاص و عام، ریا و تزویری درپِی نداشت و هرچه بود، خودش بود؛ خواه آنجا که در مناظرههای انتخاباتی، مقابل تهاجمهای بیملاحظه رقیب، خویشتنداری به خرج داد و پردهحیا و انصاف را ندَرید، یا آنجا که پایِ بریدن پایِ ویلانشینها از سواحل دریای مازندران ایستاد و دستِ دستاندازیها به ساحل را کوتاه کرد یا آنگاهکه دست به چرخِ از چرخش ایستادهبرخی کارخانهها بُرد و صنایع ورشکسته را جانِ دوباره بخشید. رئیسی اهل دویدن بود و آنچه را در چنته داشت، از مردم دریغ نمیکرد.
فارغ از ارزشگذاری عِلمی و عَملی دستاوردهای دولت سید ابراهیم رئیسی که مجالی دیگر را میطلبد، بهدشواری میتوان کسی را یافت که منکرِ تلاشهای مشفقانه و وقتگذاریهای بیوقفهاو باشد. شهادت چنین مردی جدا از آثار سیاسی و اجتماعی، بر جامعه ایران و در مقیاسی بزرگتر بر جهان معاصر، اثر تربیتی دارد. ربِ ودودی که ربانیت، صفت ذاتی و بارز اوست، در آخرین روزهای اردیبهشت ابراهیم را به دل آتش میبرد و در میان مِه و دود، جان از او میسِتاند تا به آنهایی که در سالیان پس از ۱۴۰۳ شمسی خواهند زیست و شاید همعصر ظهور باشند، این نکته را متذکر شود که قبای اخلاص و عبودیت، والاتر از ردای ریاست است و حکمرانی اگر ره به خاکساری و بندگی نَبَرد، به پشیزی نمیارزد.
جامعه اسلامی ایران، پیش از شهادت بهتبرانگیز رئیسی، شهادت مظلومانهحاجقاسم سلیمانی را نیز مشاهده کرده است؛ مردی که رنگ و بوی اسطوره داشت و مصداق و مظهر رزمآوری، دفاع و شکستناپذیری جبهه مقاومت بهشمار میرفت. سلیمانی، در پسِ همهپیروزیهایش و شکست فاحشی که بر پیکر داعش نشاند، در بامداد واپسین روز یکی از هفتههای دیماه ۹۸، شهد شهادت نوشید تا به همگان ثابت کند خلعتِ سپیدِ عبودیت و شهادت، بر جامه پراُبُهت فرماندهی و سرداری میچربد.
تحلیلگران سیاسی و کاوشگران مسائل اجتماعی بیشک به شهادت رئیسجمهور و فرمانده سابق سپاه قدس از منظر خاصِ خویش پرداختهاند؛ اما شهادت رئیسیها و سلیمانیها بهعنوان رویدادهای مهم و اثربخش روزگار ما، با نگاهی دینی، بر انسان معاصر، اثر تربیتی و شناختی دارد؛ انسانی که روزگاران خویش را میان جاذبههای هزاررنگ جهان سوسیالیستی سپری میکند و عناصر پرزرقوبرق تمدن فناورانه، او را به ورطه غفلت و شائبهقدرت و استیلای بیچونوچرا میکِشاند.
شهادت رئیسجمهورها و سردارها، شاید سنگنشانی باشد برای گمنکردن راهِ انسانهای عصر ظهور تا غبار نِسیان از چهره بزدایند و پنبه غفلت از گوش بیرون کشند که:
خدایا جهانپادشاهی توراست
زِ ما، خدمت آید، خدایی توراست