به گزارش اصفهان زیبا؛ توسعه همواره با شهرنشینی قرین است و پیامدهای ناخواسته و ناگزیری برای شهر و ساکنان آن به همراه خواهد آورد. در مطلبی که قبلا با عنوان «توسعه انسانپاره» منتشر شد، رابطه بین شهر و توسعه و بعضی از پیامدهای آن را شرح دادم.
در آن مطلب متذکر شدم توسعه، روابط بین انسانها را دگرگون میکند و روابط انسانمدارانه ارگانیک آنها را به روابط شیءگونه، کالایی و مکانیکی تنزل میدهد. بر همین اساس شهرها نیز تغییر معنا میدهند و به جای آنکه جایی برای زندگی باشند، تبدیل به محلهایی برای خواب میشوند.
در این نوشته با دید موشکافانهتری به موضوع میپردازم و از منظر محله به توسعه نگاه میکنم. در جوامع توسعهیافته یا درحالتوسعه، اینطور نیست که انسانها برای زندگی کردن، کار کنند؛ بلکه اینگونه است که کار میکنند تا زنده بمانند.
این پدیده، ارتباطی به تمول مالی افراد ندارد. اینطور نیست که بگوییم جمعیتی از افراد محروم یا فقیر به این شکل گذران میکنند؛ بلکه این سبک زندگی قابلتعمیم به همه انسانهاست.
بهعبارتدیگر مشخصه دوره تاریخی کنونی در این جوامع، چنین چیزی را حکم میکند. بر این اساس روابط بین افراد منجر به چنین سبک زندگی خواهد شد.
آنچه متفاوت است سطح زندگی است، نه سبک زندگی. بر این اساس، افراد جامعه برای اینکه سطح زندگی خود را حفظ کنند یا آن را ارتقا دهند، باید در درون شبکهای از روابط قرار گیرند که خصیصه اصلی آن کالایی بودن روابط و محوریت سود است.
حال اگر از این زاویه به بحث شهرنشینی و در مقیاس کوچکتر به مسئله محلهمحوری نگاه کنیم میبینیم هویت شهرها بهشدت تضعیف شده است؛ هویت محلهها که جای خود دارد.
این وضعیت به این شکل قابل تعریف است: افرادی که در یک محل زندگی میکنند یا کسانی هستند که از بدو تولد در این محل بودهاند و بعدا نیز به دلیل تمول مالی توانستهاند در همان محل که به آن احساس تعلق دارند، محل سکونتی فراهم کنند یا کسانی هستند که به دلیل اینکه دائما در حال جابهجا شدن میباشند، نهتنها از محله قبلی خود بریدهاند، بلکه احساس تعلقی نیز به محل جدید زندگی خود ندارند؛ چون میدانند ساکن دائمی آن محل نخواهند بود.
کسانی که از ابتدا در یک محل بودهاند، بعدا با شکلگیری روابطی خارج از محل زندگی که عمدتا کاری و تجاری است، بهناچار مدتزمان کمی را در آن محل، حضور خواهند داشت و اساسا محله برای آنها کارکرد قدیمی خود را از دست خواهد داد.
این کارکرد قدیمی عمدتا بر روابطی استوار بود که مؤلفه سود و سرمایه در آن وجود نداشت و تنها محوریت آن، ایجاد پیوندهای عاطفی و دوستانه با کسانی بود که از نظر مکانی با هم قرابت داشتند و همین قرابت منجر به یافتن مشترکات ذهنی زیادی بین افراد و تسهیل جامعهپذیری آنها میشد.
این جامعهپذیری نیز عمدتا پیامد ارتباطات حضوری در محیطها و فضاهایی بود که در دوران کودکی یا نوجوانی خلق میشدند؛ بهعنوانمثال در دو دهه گذشته مسابقات یا بازیهای ورزشی زیادی در درون کوچهها و روبهروی خانهها در ساعات عصر برگزار میشد که اکنون فضای محلههای ما از آنها خالی است.
نوع دوم افراد هم کسانی هستند که به دلیل شرایط مالی، مجبورند هرساله از یک محل به محل دیگر نقلمکان کنند. برای این افراد هویت محلهای اصلا معنا ندارد؛ چون از ابتدا با هیچ محلهای پیوند برقرار نکردهاند و به آن احساس تعلق ندارند.
حال این افراد را بگذارید در کنار سیل مهاجرانی که از ابتدا در این شهر متولد نشدهاند و نهتنها حس تعلق به شهر ندارند، بلکه بافت یکدست آن را نیز از بین میبرند.
افرادی که از شهرها و روستاهای دیگر به اصفهان سرازیر شدهاند، به این شهر تعلق ندارند و نمیتوانند با افراد متعلق به این شهر ارتباط درست و شهروندی برقرار کنند. در نتیجه دو مسئله پیش خواهد آمد: اول اینکه محلههای جدیدی برای سکونت افراد جدیدالورود ایجاد خواهد شد که نه تاریخی دارند، نه هویتی؛ دوم اینکه این افراد با قرار گرفتن در شبکه روابط شهروندان جامعه اصفهان، همان اندک انسجامی که بین آنها به خاطر اصفهانی بودن وجود دارد را از بین میبرد.
درنتیجه نه میتوانند تصویر ذهنی خود را با تصویر ذهنی بومیان اصفهانی منطبق کنند، نه بومیان اصفهان به آنها همچون شهروند درجهیک اهل اصفهان نگاه میکنند. از این منظر نهتنها هویت شهری متزلزل میشود، بلکه به طریق اولی، هویت یکپارچه و یکدست محلهها نیز دچار دگردیسی خواهد شد.
بنابراین در محلههای مختلف شاهد افراد مختلف و غریبه، با پوششهای نامتوازن با روح و سنت محل و گویشهایی متفاوتی خواهیم بود که احساس تعلق به محله را بیشازپیش از بین میبرد.




