به گزارش اصفهان زیبا؛ 25 آبان سال 61 واقعا روز عجیبی بود. آسمانیها و زمینیها همه داشتند شهدا را تشییع میکردند. روز بود؛ اما آسمان مثل یک سحر نورانی بود. آن سال، خانه ما در خیابان استانداری بود؛ درست در مسیر تشییع شهدا. جمعیت عظیمی به سمت میدان امام(ره) در حرکت بود؛ درحالیکه خیلیها طلب آب داشتند و تشنهشان بود. یک سری هم میخواستند بروند برای تجدید وضو. من وقتی شرایط را دیدم، در حیاط را باز کردم و یک تشت آب گذاشتم دم در خانه. چند تا لیوان هم کنارش گذاشتم. الحمدلله مردم استفاده کردند. خیلیها هم آمدند داخل حیاط برای وضوگرفتن. فکر میکنم لطف خدا بود که آن روز من به این شکل به خیل عظیم مردم تشییعکننده خدمترسانی کردم. من آن روز حتی به خانمهایی که بچه همراهشان بود لقمههای نان و پنیر میدادم یا یک خوراکی که آرامشان کند. خلاصه آن روز، روز وحدت و اتحاد و یکدلی مردم بود. روزی بود که صمیمت حرف اول را میزد.