به گزارش اصفهان زیبا؛ وارد گلزارشهدای رهنان میشوم. اینجا هم همان حالوهوای گلستانشهدای اصفهان را دارد؛ همان آرامش خاص. مردم این منطقه با نثار خون ۵۰۰ شهید در طول هشت سال دفاعمقدس دینشان را به اسلام و کشور عزیزمان ادا کردهاند. از این تعداد ۴۳۰ شهید در این مکان به خاک سپرده شدهاند.قبرها را یکییکی ازنظر میگذرانم: ۱۶، ۱۸، ۲۰ و حتی پایینتر، سن بیشتر شهیدان غیور این منطقه است؛ نوجوانانی که اینجا قرار دل بیقرارشان شده است. به قبر شهید عبدالکریم کبیری فرزند عباس میرسم.
متولد ۱۳۳۸ است و در تاریخ 21/۷/59 سرپل ذهاب، در ۲۱سالگی به شهادت رسیده است. او اولین شهید دفاعمقدس در این منطقه و اولین شهیدی است که در این گلزارشهدا به خاک سپرده شد. آقای محمدعلی سلطانی، معتمد بنیادشهید و عضو هیئتامنای گلزار شهدا، درباره این شهید میگوید: «او در یک خانواده مذهبی در رهنان متولد شد. تحصیلاتش را تا دوره راهنمایی گذراند؛ اما به دلیل فقر مالی و کمک به خانواده، دست از تحصیل کشید و به حرفه موزاییکسازی مشغول شد. قبل از انقلاب فعال بود و در راهپیماییها شرکت میکرد و در زمان جنگ تحمیلی به جبهه رفت و به وصال معشوق رسید. کمک به مستمندان و مستضعفان و عشق و علاقه فراوان به حضرت امام خمینی(ره) از خصوصیات بارز این شهید بود.»
کمی جلوتر میروم. یکی از این قبرها متعلق است به حجتالاسلاموالمسلمین حاج شیخ محمد زاهدی، پدر سردار شهید زاهدی که بعد از فوت، به علت خدمات بسیاری که در دفاعمقدس در پشتیبانی از جبهه داشته و بهعنوان یک روحانی ویژه و برجسته در این محل بوده، در کنار شهدا به خاک سپردهشده و اما کنار پدر، سنگقبر نمادین سردار شهید زاهدی قرار گرفته است. سرم را که برمیگردانم، کنار پارچهنوشته زیارت شهدا، چشمم میافتد به عکس سردار شهید زاهدی، با همان لبخند همیشگی و همان آرامش دلنشین در چهرهاش. فاتحهای میخوانم و باز قبور شهدا من را به سمت خود میکشد. چقدر فامیل مشترک در بین قبور است که نشان از خانوادههای چند شهیدی در این منطقه دارد.
آمار آقای سلطانی تأییدی بر این برداشت است. وجود چهار خانواده سهشهیدی، خانوادههای شهیدان صدیقی، تقییار، اعتصامی و خاکی، ۳۵ خانواده دو شهیدی و در کنار آنها ۹ خانواده تکفرزند شهید گویای عشق و احترام مردم این منطقه به ارزشهای انقلاب اسلامی و کشور است. اینجا میعادگاه خانوادههایی است که هر شبجمعه برای زیارت قبور و خواندن دعای کمیل به این مکان مقدس میآیند؛ مادرانی که هنوز در فراق جگرگوشههای خود هستند و قلب پردردشان لحظاتی با حضور در کنار عزیزانشان آرام میگیرد؛ اما مدتی است جای یکی از این مادران اینجا خالی است: مادر شهید رضا ملاکاظمی. او مدتی است تصادف کرده و خانهنشین شده است. انگار همین دیروز بود که پسر مجروحش را از عملیات والفجر ۸ آوردند و او ۱۷ روز پروانهوار توی بیمارستان دورش چرخید؛ تا اینکه دکتر از او خواست از پسرش دل بکند و او راضی شد به رضای خدا. صبورانه ایستاد تا غسل و کفنش کنند و بعد سر پسرش را در آغوش گرفت و موهای سر او را برای آخرین بار شانه زد.





