به گزارش اصفهان زیبا؛ اصفهان در دوران حکومت صفویه بر ایران، مرکز سیاسی و فرهنگی ایران بود و حاکمان برای ارسال اخبار از پایتخت از دوندگانی استفاده میکردند که خستگی نمیشناختند؛ اما چه کسانی میتوانستند پیک حکومتی یا شاطر شوند؟
ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی، در کتاب چهارم سفرنامه خود درباره این دوندگان مینویسد: «آنها يک نفس میدوند و يک قِسم یورتمه میروند؛ همینطور هر سال بر طول مسافت میافزایند. در 18سالگی یک کولهبار آرد با یک وسیله پختن نان و یک کوزه کوچک آب به پشتشان میبندند و با آن کولهبار آنها را میدوانند؛ زیرا اغلب که آنها را به مسافرت مأمور میکنند، از راه معمولی کاروان و شارع عام نمیروند و از وسط صحراها راه را میانبر و نزدیک میکنند که در آن بیراهه، آب و آذوقه یافت نمیشود؛ بنابراین آنها را عادت میدهند که آذوقه خودشان را به پشت خویش حمل نمایند. شاه و بزرگان هیچ شاطری ندارند که به درجه استادی نرسیده باشند و در این فقره باید تشریفاتی به عمل بیاید و آن صورت نمیگیرد، مگر بعد از یک دویدنی فوقالعاده طولانی که بهمنزله شاهکار شاطرها محسوب میشود.
اگر آقای آن شاطر که میخواهد به مقام استادی برسد و به این عنوان خطاب شده، یکی از بزرگان باشد، تمام دوستان خود را دعوت میکند و در میدان، تختی میزنند و درروی آن شیرینی و ماکولات میچینند و زنهای مغنیه و رقاص با خواندن و رقصیدن، اسباب تفریح خاطر حاضران را فراهم مینمایند و هریک از مدعوین باید چیزی بیاورد که بعد از امتحاندادن به شاطر بدهد؛ یکی قبا میدهد، یکی کمربند میبخشد و از این هدایای مختلف. شاطر به همکاران خود هم سهمی میدهد. پسازآن شاطر عریانشده یک زیرشلواری نازک میپوشد؛ اما بهطوریکه رانهای او برهنه و نمایان است.
پاها را با يک قِسم روغن چرب میکند و کمربندی میبندد که سه زنگوله در جلوی روی شکم آویزان است و از اول طلوع آفتاب تا غروب 12 مرتبه باید از علیقاپو – که شرحش را ذکر خواهم کرد- تا دامنه کوهی که در یک لئو و نیم دور از شهر واقع است، بدود و در این مدت قلیل مسافت سیوشش لیوی معمولی ما را طی مینماید و این مسافت بیشتر از پاریس تا اورلئان میشود. در اثنائی که آن شاطر میدود، میدان و تمام آن خط راهی که باید او طی نماید خالی از مردم است. فقط سیصد، چهارصد نفر سوار با او میروند و برمیگردند که ببینند او تقلب نکند و تا آن سنگی که حد و انتهای حرکت اوست، برود.
همین که هر مرتبه نزدیک شهر میرسد سوارها از جلو آمده مراجعت او را خبر میدهند؛ هر دفعه که به آن سنگ مناره میرسد چند نفری که در آنجا هستند، یک تیر به او میدهند که به عالیقاپو بیاورد و هر دفعه که به عالیقاپو میرسد طبل و کرنا مراجعت او را اعلان مینماید. زنهای آوازهخوان جلو آمده صورتش را میبوسند و نوازشش میکنند و در تمام این مدت چیزی نمیخورند؛ زیرا او را از دویدن مانع میشود؛ فقط گاهگاهی شربتی مینوشد.
وقت غروب که از دوره دوازدهم مراجعت کرد و واسطه عدد تیرهایی که آورده است دورها را میشمارند، شاطرهای شاه که همه استاد هستند و بر دیگر شاطران ریاست و تقدم دارند، به استادی او تصدیق مینمایند و او در حوزه اساتید پذیرفته میشود. حکام و خوانین ایالت هم در مراکز حکومت خود شاطردوانی میکنند و مثل اصفهان انعامهایی به شاطر میدهند که گاهی بهقدری زیاد میشود که به همکاران خود نیز قسمت میدهد.















