به گزارش اصفهان زیبا؛ فیلم سینمایی «پیشمرگ» به کارگردانی علی غفاریريال روایت بخشی از زندگی شهید سعید قهاری سعید است که نقش مؤثری در آرام کردن منطقه غرب کشور ایفا کرد. به گفته کارگردان، این فیلم اقتباسی است از کتاب «یادداشتهای سعید» که شامل دستنوشتههای این شهید بزرگوار است که به اهتمام محمدرسول رستمی گردآوری شده است.
فیلم علاوهبر تکیه بر این کتاب، بر مصاحبه با افراد مختلف نیز اتکا کرده است. «پیشمرگ» با حادثه تلخی در بیمارستان آغاز میشود و سپس به صحنههای رفتن مردم به عروسی در پشت کامیون و بعد انفجار کامیون ادامه مییابد. فیلم در پنج دقیقه اول مخاطبش را درگیر میکند؛ اما در ادامه و در ده دقیقه بعد، با روایتی با ریتم کند و سردرگمی پیش میرود؛ تاجاییکه انگار کمکم کارگردان داستان فیلم را خودش هضم میکند و میتواند برای مخاطب تعلیق ایجاد کند؛ اما دوسوم پایانی فیلم میتواند فیلم را از سقوط در دل ریتمِ کُند و روایت شُل نجات دهد.
یکی از دلایل نجات فیلم، استفاده از موسیقی بجا و درست است. موسیقی نشسته روی صحنههای مهمانان عروسی در پشت کامیون و ریتم تندشونده آن تا صحنه انفجاری که البته در اجرا خیلی هم خوب از کار درنیامده، یکی از دلایل جذب مخاطب در ابتدای فیلم است.
آنچه بیشتر از هرچیزی به «پیشمرگ» علی غفاری ضربه میزند، انتخاب بازیگر است. مهدی نصرتی با آنکه پیشینه بازی در فیلمهایی چون «لباس شخصی» و «ضد» را دارد و با سریال «سوران» برای مخاطب تلویزیون هم آشناست؛ اما در قدوقواره شهید سعید قهاری نیست. اشتباه نشود؛ او بازیگر بدی نیست، این فیلم را هم بد بازی نکرده است، شباهتش به شهید قهاری نیز قابل قبول است؛ اما واقعیت این است که در حدواندازه ایفای این نقش نیست. گاهی برای جان دادن به قهرمانی در سینما باید بازیگران زیادی را از نظر گذراند تا کسی در اندازه همان قهرمان در حرفه خودش پیدا کرد. در سینمای هالیوود هم همین گونه است؛ مثلا چهکسی را میتوان جز مارلون براندو در نقش «پدرخوانده» تصور کرد؟ نقش باید به قالب بازیگر دوخته شده باشد؛ یعنی بازیگر آنقدر قوی باشد و درست که وقتی لباس نقش را تنش میکنی، به تنش زار نزند. در سینمای خودمان هم هیچکس را نمیتوانیم جای هادی حجازیفر فیلم «ایستاده در غبار» بگذاریم. هادی حجازیفر نقش را در آن فیلم برای خودش میکند و لباس نقش عجیب به تنش مینشیند؛ ولی مهدی نصرتی در اندازه این نقش نیست.
انتخاب مهدی نصرتی برای این نقش از آن انتخابهای ساده و پیش دست است. شاید هم اولین انتخاب بوده باشد؛ چراکه او سابقه بازی در«سوران» را دارد و با لهجه کردی آشناست. فیلم از همین موضوع ضربه میخورد. او نقش پدر خانواده را خوب ایفا میکند؛ اما آنجا که قرار است قهرمان شود، لنگ میزند. قدرت و صلابت یک فرمانده نه در حرف زدنش و نه حتی در ایستادن و راه رفتنش رخنه نکرده است. انگار خودش هم خودش را باور نکرده. در صحنهای خوب است؛ اما در صحنهای دیگر نتوانسته خوب از پس کار بربیاید. در درگیری پایانی هم که دیگر همهچیز از دست او و کارگردان دررفته است.
مثال وطنی مشابهی میزنم. بیخود نیست که برخی بازیگران سیمرغ بلورین میگیرند. اگر دقت کنیم به بازی مجید صالحی در سکانس برگشت به اردوگاه در فیلم «شماره ده»، صلابتی که در برگشت و ایستایی او در آن فیلم میبینیم که کارگردانی و دکوپاژِ درست هم به کمک بازیگر آمده، با اینکه مجید صالحی را با فیلمهای طنزش به یاد داریم، اما در این شخصیت و در لحظه ایستادن جلوی گلوله نمیبینیم.
فیلم در بعضی جاهای دیگر هم از این دست انتخابهای سادهانگارانه دارد. مثلا در صحنه فرار خلبانها و نرسیدن دشمنان به آنها یا در صحنه تیرخوردن هم رزم کاک سعید روی کفی حامل هلیکوپتر، اما سالم ماندن کاک سعید در پایین کفی و… فیلم سادهانگارانه ساخته شده است. مثلا شما خلبانی باشید در موقعیت فرار و یک دختر، دشمنان پشتسر شما را بزند. شما برای لحظهای نمیایستید و اسلحه دشمن را برنمیدارید تا از خودتان دفاع کنید؟
آنچه کاملا مشخص است، علی غفاری در فیلم «استرداد» خودش را ثابت کرده است؛ اما گاهی وقتها کارگردان به هر دلیلی و با هر مشکلی ممکن است تمرکزش را در خلق هر صحنهای از دست بدهد. علی غفاری یکدستی فیلم را از دست داده است. فیلم خوب شروع میشود؛ اما تا میخواهد شخصیتها را معرفی و گره اصلیاش را مطرح کند، از ریتم میافتد و باز دوباره به جریان برمیگردد. به هر صورت «پیشمرگ» با همه مشکلاتش که میتوان برخی را در تدوین نیز حل کرد، مثل خورشتی است که خوب جا نیفتاده. مزه غذای اصلی را میدهد و دوستداشتنی است؛ اما برای جا افتادن هنوز جا دارد.




