این صدای مردم ایران است

چند روز است خانه نرفته‌ام. شب و روز را گم کرده‌ام. خیلی خسته‌ایم، اما پای کاریم. نفس می‌کشیم تا آنکه پا روی نفس‌مان گذاشته است را از خانه‌مان بیرون کنیم. دشمن صهیونیستی، سگ هار شده است، نه! سگ هار بوده، حالا قلاده پاره کرده است.

تاریخ انتشار: ۱۹:۴۸ - یکشنبه ۱ تیر ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
این صدای مردم ایران است

به گزارش اصفهان زیبا؛ چند روز است خانه نرفته‌ام. شب و روز را گم کرده‌ام. خیلی خسته‌ایم، اما پای کاریم. نفس می‌کشیم تا آنکه پا روی نفس‌مان گذاشته است را از خانه‌مان بیرون کنیم. دشمن صهیونیستی، سگ هار شده است، نه! سگ هار بوده، حالا قلاده پاره کرده است.

تمام دوربین‌ها را چک کردم، باز هم خمیازه کشیدم. چشم‌های پف کرده‌اند و قرمزِ قرمز شده است. توی صفحه براق و تیره موبایل خودم را نگاه کردم و خندیدم و باز هم خمیازه. حسین نادری، همکارم، دستی به شانه‌ام زد. گفت: «خوش تیپی بابا!» میان خمیازه بعدی گفتم: «الان همه‌مون داداش قشنگیم» و اشاره کردم به آشفتگی و چشم‌های قرمز و پف‌دارمان.

خانم امامی هم علیرغم خستگی‌های این چند روز خبررسانی پی‌درپی، صداوسیما پشت میکروفون رفتند. خواب لعنتی دست‌بردار نبود. از شدت خمیازه کشیدن خودم شرمنده بودم. بعد این نوبت خبری می‌روم دوباره صورتم را می‌شویم.

دستم را روی دهانم گذاشتم. تمام عوامل، حواسشان به وظیفه خود بود. روی صندلی نشستم. صدای خانم امامی را می‌شنیدم. نگاهشان کردم که ناگهان انفجار شد؛ بدون اینکه حتی بتوانم تکانی بخورم فقط روبرو را می‌دیدم. خانم سحر امامی درست زیر موج انفجار انگشت بالا برده بود و خط‌ونشان می‌کشید.
بدون هیچ ترسی و فقط یک تکان جزئی، صحنه خبر را ترک نکرد؛ الله اکبر!

یا زهرا! این شیر زن ایرانی بود که برای سگ هار صهیونیستی صدای شرافت و آزادگی سر می‌داد؛ باحیا و باوقار و با‌صلابت و زیبا؛ مثل یک بانوی اصیل ایرانی که در مکتب زینب (س) پرورش یافته است.

خواب از سرم پرید. همه درست همان‌جا زیر موج موشک و انفجار و آوار و گردو‌خاک ساختمان برای این شیر زن دست زدیم و صلوات فرستادیم. توی ساختمان صداوسیما غوغا بود. اما نه! بیشتر از آوازه یک شیر زن ایرانی!

همه مبهوت بودیم. ساختمان را ترک کردیم تا سریع‌تر خبررسانی را از محل دیگری شروع کنیم. بیشتر همکاران درست میان همان بحبوحه، حال دوست و رفیق کناری‌شان را می‌گرفتند تا انشاءالله همه سالم باشند.

برای ادامه خبر نظرمان این بود خانم سحر امامی جلو دوربین نرود و همکار دیگری کار را دست بگیرد، اما او با روحیه خیلی بالا مصّر بود خودش سکان‌دار این بخش خبریِ بعد از موشک‌باران باشد. بالاخره همان شد و در بخش بعدی هم خانم امامی خبرهای اولیه جنگ اسرائیل را خواند.

هیچ خوابی به چشمانم نبود. همانطورکه از پشت دوربین فضای استودیو را نگاه می‌کردم به جنگ فکر می‌کردم، به خانواده‌های ایرانی، به شجاعت مردان و زنان این مرزوبوم که حالا درگیر یک جنگ تحمیلی دیگرند. صداها پیچید توی گوشم؛ یک، دو، سه! این صدای ملت ایران است، صدای مردم شجاع ایران!