مریم بهادری

مریم بهادری

روایت‌نویس

نویسنده

آرشیو مطالب منتشر شده
پسرعمو آیزاک!
۴ تیر ۱۴۰۴
برای یک مبارز، سخت‌تر از همه، لحظه وداع با اسلحه است

پسرعمو آیزاک!

دیشب به کله‌ام زد برای فرشته خانم، زن همسایه‌مان شیره‌ گوشت بپزم؛ تازگی‌ها فارغ شده. نوزادش بی‌قرار است و از کله‌ سحر تا کله‌ سحر بعدی بی‌تابی می‌کند.

شرط الماس شدن
۲۶ شهریور ۱۴۰۲

شرط الماس شدن

آخر ماه است و می‌دانم ته حساب آقای خانه جز برای خرج‌های ضروری پولی نمانده. در فریزر را باز می‌کنم. یک تکه سینه مرغ در کشوی پایینی چشمک می‌زند.

بوسه‌باران اشک‌ها
۱۱ خرداد ۱۴۰۲

بوسه‌باران اشک‌ها

خبر شهادت آقامصطفی را که برایش آوردند، روی طاقچه بودم. کاش دست داشتم تا شب و روز توی سرم می‌زدم. کاش دهان داشتم تا ضجه می‌زدم و مویه می‌کردم برای غربت آقامصطفی توی کشور غریب. ولی ایشان نه ضجه‌مویه کردند و نه حتی پیش علمای نجف قطره اشکی ریختند.