بوسه‌باران اشک‌ها

خبر شهادت آقامصطفی را که برایش آوردند، روی طاقچه بودم. کاش دست داشتم تا شب و روز توی سرم می‌زدم. کاش دهان داشتم تا ضجه می‌زدم و مویه می‌کردم برای غربت آقامصطفی توی کشور غریب. ولی ایشان نه ضجه‌مویه کردند و نه حتی پیش علمای نجف قطره اشکی ریختند.

تاریخ انتشار: 14:48 - پنجشنبه 1402/03/11
مدت زمان مطالعه: < 1 دقیقه
بوسه‌باران اشک‌ها

به گزارش اصفهان زیبا؛ خبر شهادت آقامصطفی را که برایش آوردند، روی طاقچه بودم. کاش دست داشتم تا شب و روز توی سرم می‌زدم. کاش دهان داشتم تا ضجه می‌زدم و مویه می‌کردم برای غربت آقامصطفی توی کشور غریب. ولی ایشان نه ضجه‌مویه کردند و نه حتی پیش علمای نجف قطره اشکی ریختند.

گفتند: کلاس درسمان دیر نشود. علما گفتند: آقا امروز، روز شهادت حاج‌آقامصطفی است! پر عبایش را صاف کرد و گفت: می‌دانم. کلاس تعطیل نشود! برای من که همدم آقا بودم، عجیب نبود.

من هرروز ثانیه‌ها را یکی‌یکی می‌شمردم تا به لحظه موعود برسم. نیمه‌شب‌های امام، موعود من بود.

آن شب زمزم چشمان امام طور دیگری می‌جوشید. با تاروپودم پشت پلک‌های امام را بوسه‌باران کرده بودم.

امام آن ‌شب روضه علی‌اکبر خواند و من دوباره زیر باران چشمانش متبرک شدم.

برچسب‌های خبر
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

دو × سه =