زهرا شطی

زهرا شطی

گوینده

آرشیو مطالب منتشر شده
او عشق را تقسیم‌ می‌کرد؛ از زندگی تا شهادت!
شنبه 1404/05/11
همراه با زهره کاظمی و روایتش از زندگی با مردی که با شهادت عاقبتش ختم به خیر شد

او عشق را تقسیم‌ می‌کرد؛ از زندگی تا شهادت!

از همان روزی که در مسجد محله، غنچه‌های یاس را توی کفش همسرش گذاشت تا شبی که با پهپاد دشمن، پیکرش را تکه تکه کردند – محمود محسنی همیشه یک چیز را تقسیم می‌کرد: عشق. عشق به دخترانی که برایشان هندوانه را به شکل ماهی می‌برید، عشق به همسری که با او سحری‌های شب قدر را می‌چید.

مثل حضرت ابوالفضل شهید شد تکه تکه!
شنبه 1404/05/4
همراه با خانواده شهید ابوالفضل یسلیانی که شغلش آشپزی بود؛ اما تخصصش عاشقی برای دیگ‎‌های امام حسین(ع)

مثل حضرت ابوالفضل شهید شد تکه تکه!

از همان کودکی معجزه‌ها دنبالش می‌کردند؛ از شفای معجزه‌آسا در مسجد تا خواب‌های نورانی. مردی که آشپزی را نه در دیگ‌ها، که در دل‌ها یاد گرفته بود. داستانِ این خانه، داستان مردی است که نامش «ابوالفضل» بود و زندگی‌اش پر از فروتنی، محبت، ایمان و لبخندهایی که حتی در ۱۰ دقیقه‌ی آخر زندگی‌اش هم ثبت شدند.

راه نجات، صید درخت
یکشنبه 1404/04/22

راه نجات، صید درخت

ذهنتان راه دور نرود، دو عنوان بالا، اسم کتاب هستند. یاد دوران کرونا بخیر. همان روزها که از پَسِ محدودیت‌ها، خلاقیتمان گُل کرده بود و «هایکو کتاب» تولید می‌کردیم.

رهروان امام امید و اقتدار!
سه شنبه 1404/03/13
همراه با سرهنگ پاسدار مهدی اسماعیلی؛ فرمانده رزمایش کاروان دوی امدادی «عاشقان حسینی، زائران خمینی»

رهروان امام امید و اقتدار!

رزمایش فرهنگی کاروان دوی امدادی «عاشقان حسینی، زائران خمینی»؛ عنوان رزمایشی است که از سال ۷۴ کلیدش زده شد و هرساله به مناسبت ایام رحلت حضرت امام خمینی (ره) برگزار می‌شود.

نگاه یک نوجوان ۱۴ساله به آزادی خرمشهر!
شنبه 1404/03/3
روایتی از سرهنگ جانباز محمود نجیمی و مرور خاطره‌هایش از روزهای پایانی عملیات الی‌بیت‌المقدس

نگاه یک نوجوان ۱۴ساله به آزادی خرمشهر!

سرهنگ جانباز «محمود نجیمی» که در پایان جنگ فرمانده گردان سلمان یگان ۲۲ بعثت است، در عملیات الی بیت‌المقدس که یک سال بعد از ورودش به جبهه انجام می‌شود، نوجوانی ۱۴ ساله است. در گفت‌وگو با ایشان فارغ از نگاه‌های مرسوم به ابعاد تاکتیکی عملیات تلاش شد تا از زاویه نگاه نوجوانی ۱۴ساله به صحبت درباره عملیات آزاد سازی خرمشهر بپردازیم.

وداع با ابوالشهیدین!
شنبه 1404/02/20

وداع با ابوالشهیدین!

از نظرم گلستان شهدای اصفهان با تقریبا هشت‌هزار شهید آرمیده در آن، بهشت خداست بر روی زمین؛ بهشتی که وقتی دلت می‌گیرد، وقتی پناه و امیدی نداری، می‌توانی خودت را به آن برسانی! مثل من

قدقامت عشق!
شنبه 1403/11/20
شهیدان «ناصر هادی» و «محسن ایروانی» در آغوش مردم اصفهان بدرقه شدند

قدقامت عشق!

صدای رجزخوانی «اسمع اسمع یا صهیون» از فاصله دورتری از ورودی گلستان‌شهدای اصفهان به گوش می‌رسد. مصرع بعد را زمزمه می‌کنم: «لشکریان حزب‌الله ماشاءالله/ سربازان روح‌الله نصر من الله».

به جای دختر نداشته حاجی!
دوشنبه 1403/11/15

به جای دختر نداشته حاجی!

صفحه گوشی روشن شد و پشت‌بندش هشدار قبل از اذان که الله الله الله، طنین انداخت توی اتاق. ساعت هفت قرار داشتم و باید مطمئن می‌شدم که دقیقه ۹۰ لغو نشده باشد.

«قدس؛ سنگ محک»!
شنبه 1403/10/29

«قدس؛ سنگ محک»!

صدا، صدای آشنای همیشگی بود؛ ولی در اثنای نماز ظهر؟ مگر چه اتفاق مهمی قرار بود بیفتد؟ «محمد، نگاه‌های معنادار تو را به آسمان می‌بینیم و تو را به‌سوی قبله‌ای که رضایتت را جلب کند برمی‌گردانیم.»

حاج احمد  یادمان می‌دهی عبور را؟!
شنبه 1403/10/22

حاج احمد یادمان می‌دهی عبور را؟!

انتهای گلستان شهدای اصفهان، همان‌جا که شهدای عملیات کربلای ۵ در کنار فرماندهشان آرام گرفته‌اند، از پر رفت‌وآمدترین مکان‌هاست.

مکتبی که حاج‌قاسم  وام‌دار آن بود
شنبه 1403/10/15

مکتبی که حاج‌قاسم وام‌دار آن بود

«مهربانی»؛ این کلمه، جواب دختر بود به پرسش گزارشگر که از او پرسید: «با آوردن نام حاج‌قاسم، چه چیزی به ذهنتان می‌آید؟» و حالا امروزی که ما، دختران حاج‌قاسم، در اصفهان دور هم جمع شدیم، برف می‌بارد.

بهانه اتمامِ حجت
شنبه 1403/10/8

بهانه اتمامِ حجت

چه کسی بیدار است؟ شعور و آگاهی چیست؟چطور می‌توان به آن رسید؟ چه عاملی در انتخاب روش زندگی تأثیر دارد؟ آیا تفاوتی می‌کند در کدام مرحله از تاریخ باشیم برای رسیدن به بلوغ و بیداری؟ این‌ها سؤالاتی است که این روزها ذهنم را درگیر کرده است!