اصفهان آینده
مادری در سرزمین مادری
۱۲:۲۸ - شنبه ۸ دی ۱۴۰۳

مادری در سرزمین مادری

توی تمام روزهای هفته چهارشنبه‌ها را گذاشته‌ام برای رفتن به «سرزمین مادری». این هفته لیلا، دخترخاله‌ام را هم دعوت کردم تا با هم یک روزِ مادرانه را تجربه کنیم.

راه امن خانه
۱۲:۱۹ - شنبه ۸ دی ۱۴۰۳

راه امن خانه

در امنیت شهرمان شکی نیست. بارها شده که در خلوتی کوچه‌ها و خیابان‌ها قدم زده‌ایم و چیزی باعث هراسمان نشده. رانندگی کرده‌ایم و مزاحمتی ایجاد نشده. هرچه هم که هست، کم‌رنگ و انگشت‌شمار است و همان حس امن و آسایش توی ذهنمان پررنگ‌تر است.

جشن شکرگزاری
۰۸:۱۱ - یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳
پرواز تا فردای زاینده رود

جشن شکرگزاری

امروز از وقتی رسیدم خانه، بابا گیر داده بود که باید بعدازظهر همراهش به جشن بروم. هرچه بهانه آوردم قبول نکرد. خسته بودم.

تولد بیست‌سالگی
۰۷:۲۶ - یکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳
پرواز تا فردای زاینده رود

تولد بیست‌سالگی

همیشه برایم سؤال بود که عمرم به امروز می‌رسد یا نه؟ می‌توانم بعد از آن‌همه سختی و رنج، تولد بیست‌سالگی پسرم را در شهری که دوستش می‌دارم بگیرم یا نه؟

سفر به اصفهان آینده / اسب سپید آرزوها
۱۱:۲۳ - چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳

سفر به اصفهان آینده / اسب سپید آرزوها

مادربزرگم گفته بود هر وقت دلت از همه‌جا گرفت و فکر کردی دنیا به آخر رسیده، برو میدان نقش‌جهان پیش درشکه‌ها و به درشکه‌چی بگو من می‌خواهم با اسب سپید آرزوها پرواز کنم.

سفر به اصفهان آینده / خیالی به رنگ ترمه‌های نقش‌جهان
۱۱:۱۰ - چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳

سفر به اصفهان آینده / خیالی به رنگ ترمه‌های نقش‌جهان

ته‌مانده آفتاب روی حجره‌های طبقه بالای نقش‌جهان افتاده. ابرهای تازه تزریق‌شده توی آسمان لول می‌زنند.