به آرزوهایم میاندیشم، به آرزوهای دوستم، به آرزوی آن پسر بچه در حرم شاه عبدالعظیم حسنی؛ خانهای بزرگ میخواست آنقدر بزرگ که خودش و پدر و مادرش و تمام دوستانش آنجا دور هم جمع شوند.
غزة [غ َزْ زَ] با «غین» شروع میشود؛ همچون غم. با «ه» تمام میشود؛ همچون هّم. این روزها تمام هّموغممان مردم مظلوم غزه و فلسطین است.
فرهنگها هنرمندان را تربیت میکنند و همان هنرمندان، به فرهنگها جهت میدهند. درباره فلسطین نیز، همواره همین اصل وجود داشته است. هنرمندان فلسطینی با آرمان آزادی قدس رشد میکنند و خود خالق آثاری میشوند که چشم جهانیان را خیره میسازد.
سرسبزیهای توی اردوگاه که با ترکش بمب شخم خورد، امید من و یحیی هم دود شد رفت توی آسمان. مثل همان دودی که از خانه امداوود بلند شد. وقتی بمب را انداختند صاف وسط خانهشان. رفت تا خود آسمان.
حالا دیگر هفتسالهام. آن خانهمان هم دیگر نیست. خرابه شده است. لباسها و اسباببازیهایم را گذاشتیم توی کولهپوشتی و آمدیم بیمارستان «المعمدانی».
خوب یادم هست یکبار مامان قصه سرزمینی را برایم تعریف کرده بود که آدمهایش به طمع پول قسمتی از خاکشان را فروختند؛ اما غریبهها آمدند و با زور خواستند کل آن سرزمین را غصب کنند.
متن پیش رو حاصل تأمل در نیایش بیستوهفتم صحیفه سجادیه است. نیایشی که در این ایام اسفبار و آکنده از غم میتواند بهترین مناجات با خداوند باشد و دعایی برای مردم ستمدیده و مقاوم فلسطین علیه شر مطلق، اسرائیل ستمگر و غاصب.
جنگ غزه وارد دهمین روز خود از آغاز عملیات طوفان الاقصی از سوی حماس در 7 اکتبر شده است و حملات شدید صهیونیستها به مردم غزه همچنان ادامه دارد؛ مناطق مسکونی و حتی پناهگاههای غزه موردحملات شدید اسرائیل قرار گرفته و کاملا تخریب و با خاک یکسان شده است.
با خواندن کامنتها و همچنین دیدن تعدادی از عکسهای بمباران غزه، ناخودآگاه به یاد بعضی از شعرهای نزار قبانی میافتم. اسمش را در گوگل جستوجو و شعرهایی که درباره فلسطین سروده است را زمزمه میکنم.