
بیش از 24 هزار شهید در جنگ تحمیلی هشت ساله و 107 شهید منتسب به اصفهان در جنگ 12 روزه آماری است که سرپرست بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان از آن خبر میدهد.

«اصفهان در دفاع مقدس» نام کانالی است که این روزها در فضای مجازی ویژه در شبکه پیامرسان ایتا، مشغول به فعالیت است.

اصفهان؛ هفته گذشته میزبان معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران بود. سفری یک روزه که در دومین روز از هفته دولت و با اهداف و برنامههای مشخصی صورت گرفت.

یک پرواز؛ دو سرنوشت! «دو» تا میآیند و «یکی» میرود. پدر و مادر از «حج» و حامد شاید به «کربلا»…! این حکایتِ این روزهای خانهای در دلِ یکی از خیابانهای اصفهان است.

فیلم را توی گوشی باز میکنم! صدای مملو از خوشحالی بچهها توی هم پیچیده است…! «ده»، «نه»، «هشت»، «هفت»….، به «یک» که میرسند، یکی آن دور و بر، توی آن شلوغی میزند سرشانه فاطمه و یادش میآورد که: «آرزو، آروز، آرزو کن فاطمه…» و به اندازه یک چشم برهم زدن، فاطمه آرزوهایش را توی دلش ردیف و شمع تولد سیزده سالگیاش را فوت میکند.

نقطه آشناییام با «رضا معراج» در اینستاگرام است و دلیلش عکسهایی که هر روز رگباری توی صفحهاش استوری میکند و بر روی هرکدام از آنها چندخطی مینویسد.

«آنها با قدوقوارههای کوچکشان التماس میکردند و ما انگشتبهدهان، فقط نگاهشان میکردیم. آنها التماس میکردند که بگذارید ما برویم از اسلام دفاع کنیم و ما…»؛ این بخشی از گفتههای مردی است که روزی در قامت مربی، به نیروهای داوطلب اعزام به جبهه آموزش نظامی میداده است.

دوم مرداد، شصت و ششمین سالروز زمینی شدن یک مرد آسمانی بود. دقایقی قبل از مغرب با قرائت زیارت عاشورا برنامه شروع و رزق کوتاه اما پر فیض روضه هم چاشنی کار شد.

این روزها همه جا پر شده از نام «غزه»…! فرقی ندارد در اینستاگرام و توییتر پرسه بزنی یا بیرون آن تا شاهد جنایت دیگری از حقارتی به نام اسرائیل باشی. این روزها موضوع غزه، موضوعی فراتر از یک جنگ صرفا نظامی شده است.

«مینا معینی»؛ معلم شهید مجتبی شریفی است؛ آموزگار پایه سوم که سال گذشته به صورت رسمی وارد حرفه معلمی و آموزش و پرورش شده است و البته آنطور که میگوید سالها به صورت جهادی، تجربه کار معلمی را دارد.

فقط هشت روز از شروع سال 1360 گذشته بود که خبر شهادت محمد باقر؛ فرزند تهتغاری آقا محمود حلبیان را آوردند. محمدباقر محصل بود. در مقطع دوم راهنمایی. در مدرسهای که بعدها نام او را سردرش گذاشتند. «مدرسه شهید محمدباقر حلبیان». همان مدرسهای که با قصّههای مجید، اسمش سرزبانها آمد و ماندگار شد!

دو سه سالی است که در حوزه پایداری و هشت سال جنگ تحمیلی، تمرکز کردهام روی اتفاقاتی که در دل شهرها شکل میگرفته و مکانهایی که بهنوعی مرکز و نقطه ثقل این اتفاقات بودهاند.