آرشیو سرویس مهدیه پوراسمعیل
احتمالا امیرعلی
09:57 - 18 دی 1402

احتمالا امیرعلی

تصاویرشان را یکی‌یکی می‌دیدم: دخترک بور با چشمان درشت مشکی، نوزاد پسری با پاپیون آبی، لرزش پسربچه‌ای بی‌پناه. امیرعلی روی پاهایم تکان می‌خورد.

می‌شود «فاطمه» صدایم نکنی؟
08:52 - 6 دی 1402

می‌شود «فاطمه» صدایم نکنی؟

جلوی در خانه علی ایستاد. چشمانش روی در خشک شد. داستان بانوی شهید، میان درودیوار را شنیده بود. اشک امانش نمی‌داد. سرش را پایین انداخت و گفت: «تا دختر فاطمه اجازه ندهد، وارد خانه نمی‌شوم.»

ابرهای طوسی
10:16 - 4 دی 1402

ابرهای طوسی

كبودى تا لب‌هایش رسید. شروع به سرفه کرد. اسپری «سالبوترکس» را سوار دم‌یار کردم. پاف اول را زدم، اما پاف دوم نیامد. کابینت را باز کردم. تاریخ انقضای آن یکی گذشته بود. سرفه‌های ممتد امانش را بریده بود. بغلش کردم و گذاشتم روی مبل.

عطر زعتر
13:28 - 20 آذر 1402

عطر زعتر

حالا نه‌فقط به شکاف روی دیوار، که به دیوارهای ریخته هم می‌خندید. به غم‌های انباشته روی هم، به غزه‌ای که خالی از دیوار بود، می‌خندید.

آذر؛ فدایی ۱۶ آذر
13:48 - 18 آذر 1402

آذر؛ فدایی ۱۶ آذر

آذر دانشجو بود، دانشجویی که رسالتش را خوب شناخته بود، دانشجویی که باید وقایع را به‌درستی ببیند، حوادث را رصد کند و در بهترین زمان، با بهترین عملکرد اقدام کند. آذر هویت‌ ملی‌اش را می‌شناخت، در مقابل یک فکر غلط و یک سیاست وابسته ایستاد.

فاطمه؛ اعتبار هر دو جهان
11:36 - 11 آذر 1402

فاطمه؛ اعتبار هر دو جهان

می‌گفت پدر آمده‌ بود خانه‌شان. سلام و علیک که می‌کنند، می‌بیند پدر تکیده و بی‌حال است. عبای یمانی را برای پدر می‌آورد. به تماشای قطب عالم می‌نشیند. چهره‌ پدر را با عبای یمانی درخشان‌تر از ماه شب چهارده می‌یابد.

وصیت‌نامه
13:56 - 1 آبان 1402

وصیت‌نامه

حالا دیگر هفت‌ساله‌ام. آن خانه‌مان هم دیگر نیست. خرابه شده است. لباس‌ها و اسباب‌بازی‌هایم را گذاشتیم توی کوله‌پوشتی و آمدیم بیمارستان «المعمدانی».

گلدان پری‌وشی
12:43 - 30 مهر 1402

گلدان پری‌وشی

خانه‌ آقا بابا و آنا ویلایی بود؛ نه از آن ویلایی‌ها که بار تجملات و زرق و برقش بر بار صفا و صمیمیتش سنگینی کند. همین‌که غیر آپارتمانی بود، این‌طور می‌گفتیم.