به گزارش اصفهان زیبا؛ در سالهای گذشته، آنگاه که احترام به پند بزرگترها بسیار بیشتر رعایت میشد و فرصت گفتوگوی مادربزرگ با نوه و پدربزرگ با نتیجه، مهیاتر بود، بزرگان فامیل و ریشسفیدها با اعضای خانواده تعاملی مستقیمتر و بهتری داشتند. میهمانیهای دستهجمعی بیشتر برگزار میشد و دیدارها به سالی یک بار محدود نبود. خلاصه که مناسبتهای بسیاری فراهم میآمد تا همه در خانه مادربزرگ، گرد هم آیند.
تا آنجا که در خاطرم هست، پس از نماز عید فطر، همگی دور هم جمع میشدیم و از دست مهربانترین مادربزرگ دنیا، «هدیهٔ روزه» دریافت میکردیم؛ هدیهای که امروز آرزوی دریافت دوبارهاش را دارم. دلم پر میکشد برای آن دوران و ذوق و شادمانی آن لحظه تا همین امروز نیز شیرین و خاطرهانگیز است و طعمی بینظیر دارد که هنوز فراموشم نشده است.
انگاری بزرگترها با همین رفتارهای بهظاهر کوچک، اما سرشار از مهر، ما را شیفته خود میکردند. همین احساس، سبب میشد آن خانه که میزبان میانسالان و سالمندان بود برایمان جذابیت داشته باشد. در مقابل، ما در روز مادر، در صف گلفروشیها میایستادیم تا گلی برای عرض ادب و احترام بخریم، یا در آستانه زمستان، با دستهگلی از نرگس به استقبال فصل سرما میرفتیم. خلاصه، خانه مادر بزرگ، همان پناهگاه امن و آرامشبخشی بود که ما را به هم نزدیک میکرد. از احوال خویشاوندان باخبر میشدیم و در مدت زمانی که با هم بودیم، تلنگری میخوردیم تا باور کنیم همیشه جوان و راستقامت نخواهیم ماند.
آدم در پیری، به خاموشی و سکوت میگراید. اما همین خاموشی یعنی امین بودن و رازداری. اکنون نیز بسیاری از بزرگترها، امین و رازدارند، بیانشان دلنشین و شیواست، دلسوزی میکنند و اهل تحقیر و سرزنش نیستند. راه و چاه زندگی را به ما نشان میدهند و اگر این ارتباطات بیشتر شود، بیشک اثرگذاری آن نیز مطلوبتر خواهد بود. همین ارتباط است که بخشی از شکاف را به تدریج کمتر و نسل جوان را با تجربیات گذشتگان آشنا میکند. بیتردید، این احساس مثبت برای مادربزرگی که پندی میدهد یا خاطرهای از گذشته نقل میکند، سبب سلامتی بیشتر و شادابی او میشود. او حس مفیدبودن میکند؛ حس انتقال تجربیات دشوار و گرانبهایی که اکنون به نسل بعدی تقدیم میکند تا آنان نیز از این سرمایهها بهره ببرند.
این ارتباط مزیت دیگری هم دارد؛ اینکه جوانها شنیده میشوند. اگر نسل جوان درک نشود، فاصله عاطفی میان او و خانوادهاش افزایش مییابد، نارضایتی در عرصههای عمومی و اجتماعی بروز میکند و اعتمادبهنفسش کم میشود.
پس باید شنوندگان خوبی باشیم تا بتوانیم در گفتوگویی سازنده حاضر شویم. بزرگترها باید با بیانی محترمانه و همراه با همدلی، این فضا را مدیریت کنند تا همان پناهگاه امن و معتبری باشند که در آن کسانی حضور مییابند که نیاز به شنیدهشدن دارند؛ پناهگاهی که در بحرانها از اعضای خانواده حمایت میکند و در موارد خطا و اشتباه، تذکری دلسوزانه میدهد و راهنمایی میکند. نه باید تابع محض فرزند بود و نه آنکه با مقایسه و تحقیر، او را میآزارد. این رابطه باید در تعادلی نسبی و با رشدی متقابل پیش رود.




