به گزارش اصفهان زیبا؛ سرآغاز تقویم قمری که به محرم و صفر گره میخورد، یک حساب سرانگشتی هم برای من شروع میشود؛ برگشت بهروزهایی که از سال قبل تا امروز داشتهام.
گاهی که دقیقتر میشوم، حتی به یاد میآورم که پارسال در کدام هیئت به این دستاوردهای یکسالهام فکر میکردم. در کدام شب از دهه بود که حسابم را کتاب کردم. درست مثل تودرتوی عمیقی که هرسالی را به گذشتهاش ربط میدهد.
امسال اما هر بار که خواستم به گذشتهام برگردم، تنها جای خالی عزیزی به چشم میآمد. مثل یک حفره عمیق که هرچه خواستم خودم را از عمق باتلاقش بیرون بکشم، باز هم به داخل پرت میشدم. جای خالی رفیقی که روزگاری همپای من در هیئتها بود، اما حالا چند صباحی است که سرش تاب برداشته است. سرش سلامت باشد؛ چهارستون بدنش به لطف خدا سالم است. تنها قلبش سرد شده!
البته اینکه میگویم تنها، همچین تنها هم نیست. باید بگویم تنش که چیزی نیست، همه وجودش بیکس شده است. آواره شده . غریب و بیپناه شده. میان یخبندان آتش اسیر شده. میان هزار راه گمراهی، گرفتارشده است. باید بگویم این عزیز ما حالا کمی تا مقدار زیادی دیگر زنده نیست!
البته به اینجا که میرسم با خودم میگویم بههرحال تعریف زندگی از زبان هرکس فرق میکند.
او هم به گمان خودش هنوز زنده است. گمان میکند بههرحال خون که در رگهایش جاری است. نفسش که دم و بازدم دارد. قلبش که تاپ و تاپ میکند.
اما بههرحال گمان من فرق میکند. گمان من میگوید باید کاری باشد که سرخی خونم ارزش جاریشدن داشته باشد. باید کسی باشد که دمم، ارزش بازدم داشته باشد.
آخر باید عشقی باشد که قلبم تاپ و تاپ هم بزند.فارغ از هر کلیشهای که تاکنون شنیده و دیدهام، اما گمان راسخ من میگوید که زندگی كه وصل نباشد، زندگی نمیشود. زیستی كه نور نداشته باشد، تاریكی است.
روزگاری كه از خوشی در پوست خودت نمیگنجی و آنگاهکه قلبت از درد به هم فشرده میشود، اگر نباشد آنكه دستت را میگیرد، تباهی است.زندگی برای من یعنی بلی گفتن در ازل به آنکس كه زندگیاش را به معشوق هدیه كرد و حالا عمری است كه معشوق، عاشق اوست.
به قول حاجآقای هیئتمان، خدا چطور بگوید كه من نیز عاشق حسینم!؟ زندگی برای من یعنی بالیدن به عشق كسی كه خدا هم عاشق اوست.