به گزارش اصفهان زیبا؛ عزاداری سیدالشهدا در طول تاریخ خود همواره در معرض تحریفها و آسیبهایی بوده است. عزاداری و سوگواری برای امامحسین اصلی دارد که مورد تأکید و توصیه ائمه اطهار بوده و در طی زمان در میان فرهنگهای مختلف شکلهای گوناگونی به خود گرفته است.
فرهنگهای مختلف در زمانها و مکانهای متنوع، شیوههای مختلفی را برای عزاداری خلق کردهاند. اصل نیت و جهت این آیینهای سوگ همان محبت امام حسین بوده است؛ اما درهرصورت به دلایل مختلف، این تولیدات اجتماعی هرکدام به سبب آن وجه زمینی، میتواند نواقصی داشته باشد.
همواره عالمانی بودهاند که ضمن تأیید اصل عزاداری و سوگواری، نهایت دقت را داشتهاند تا این مسیر دچار خطا نشود و به مسیر هدایت لطمهای وارد نشود.
یکی از علمای شجاع و بسیار حساس در این زمینه آیتاللهالعظمی سید محمدباقر درچهای بوده است. بزرگی که حدود ده سال مرجعیت شیعیان را عهدهدار بود و از نامدارترین مدرسان حوزه علمیه اصفهان بهحساب میآمد؛ بهنحویکه بسیاری از شخصیتهای مطرح جهان تشیع روزگاری پای درس ایشان نشستهاند.
آیتاللهالعظمی سید ابوالحسن اصفهان و آیتاللهالعظمی سید حسین بروجردی از این جمله هستند و اگر بخواهیم از سایر شاگردان نام ببریم، فهرست بلندی میشود.
آن مطلبی که آیتالله درچهای را بیش از یک مدرس عالیرتبه مطرح میکند، حساسیت ایشان نسبت به امر روضه و منبر است؛ تا جایی که کمتر واعظ یا مداحی جرئت میکرده در مجلسی که ایشان حضور داشتهاند، از روز عاشورا و وقایع آن بگوید؛ زیرا بیم آن را داشته است که مطلبی بگوید و با تذکر آیتالله مواجه شود.
آیتالله درچهای اگر به این نتیجه میرسیدند که آن شخص دارد حقیقت عاشورا را تحریف میکند، واکنش نشان میدادند و گاهی این واکنش را به بعد از مجلس موکول نمیکردند و همانجا بدون توقف با اشاره عصا به آن شخص او را سرزنش میکردند و چهبسا با تلخی به او میگفتند بیا پایین و نمیخواهد ادامه دهی!
درواقع آن بزرگمرد بر روی روضه صحیح دقت زیادی داشتند و با این نوع نگاه روضهخوانی را دشوار میکردند. بهعبارتدیگر میتوان گفت آیتالله درچهای نمادی از خواص علمی است که محور نگاهشان به عاشورا متنی است و تأکید دارد سخن گفتهشده از روی سند باشد؛ حال آن که عوام کاری به این کارها نداشته و اصراری بر روی تاریخ ندارند.
اینجاست که نوع تضاد و حتی برخورد میان دو گروه محتمل است. این میشود که جریان اصلاحگرایانه آقای درچهای دچار بدفهمی هم میشود و عدهای در مقام ارادت ایشان به اهلبیت کلماتی تردیدآمیز را رواج میدهند. این در حالی است که درچهای در صف مقدم ابراز ارادت به ائمه اطهار بود و حتی سابقه اینکه خودش در منزل روضه برگزار کند هم داشت.
از جمله کسان دیگری که همین روحیه را در اصفهان دنبال میکرد، آیتالله محمدباقر زند کرمانی بود. ایشان هم از بزرگانی است که در سرزمین تختفولاد دفن شده است. البته ایشان در مقام مدرسی به قامت آیتالله درچهای نبودند؛ اما منبرهای گیرایی داشتهاند و بر روی مردم بهخصوص در جریانهای اصلاحگرایانه و نگاه نواندیشانه تأثیرگذار بودهاند.
آیتالله زند کرمانی نیز نسبت به برخی شیوههای عزاداری معترض بودند و تمایلی به آنها نشان نمیدادند. همین مطلب در محیط اصفهان سنتی آن روز بهانهای شد تا عدهای بر تنور اختلاف و تفرقه بدمند.
همین اختلاف نگاهها بر سر عزاداری موجب جدایی میان برخی آقایان سنتی با آقای زند کرمانی شد؛ اختلافی که برای آینده این شهر مفید نبود. ساواک نیز از این اختلافات باخبر بود و سعی داشت با تنوریتر شدن هرچه بیشتر این اختلافات، مشکل را حادتر کند.
این در حالی است که اختلافنظر میان آقایان همیشه هست و اگر این اختلاف در محیطی صحیح مطرح شود میتواند موجب رحمت و برکت هم باشد. نمیتوان انتظار داشت درباره مقولات مربوط به محرم، زیارت و امثالهم همه بزرگان یکگونه اجتهاد داشته باشند.
برای مثال آیتالله حاجآقا رحیم ارباب میگفتند که در جمع لعن نکنید. این در حالی است که خود آن استاد اخلاق اهل خواندن زیارت عاشورا بود تا جایی که به شاگرد خود آیتالله اسدالله جوادی گورتانی گفته بودند من سی سال است که زیارت عاشورای روزانهام ترک نمیشود.
پس بیشک آن عالم ربانی مخالف ذات لعن دشمنان و قاتلان اهلبیت نبودهاند؛ بلکه به مصلحت و دلیلی میخواستند که آن ابراز نشود. این نگاهی متفاوت است و کمتر در اصفهان طرفدار داشته است.
صحبت از درست و غلط بودن این کلام نیست؛ بلکه این مثال آورده شد تا بدانیم که بزرگان دینی ما چگونه در مطالبی میتوانند نظرات گوناگون داشته باشند. بهخصوص بزرگی مانند آیتالله ارباب که خود ستون حوزه علمیه اصفهان بود و در مقامات عرفانی بینظیر بود.
ناگفته نماند ایشان هم شاگرد آیتالله درچهای بودهاند و اگر رویکرد تقریبی آیتاللهالعظمی بروجردی را هم به یاد بیاوریم باید اعتراف کنیم که آیتالله درچهای شخصیت تابناکی بودند که نظراتشان موجب ایجاد خطی اصیل در میان شیعیان شد که ثمره آن نگاه وحدتگرا و معتدل بوده است.
از دیگر اصولی که آیتالله درچهای بر آن تأکید فراوان داشت، تقدم توحید بر اهلبیت بود. یعنی میخواستند مردم بهصورت مستقل حاجتی را از امامان نخواهند بلکه قدرت امام را هم در طول و امتداد قدرت حضرت حق ببینند؛ مثلا اگر کسی میگفت امام حسین شفایت بدهد، تذکر میداد و میگفت امام حسین به مدد الهی شفایت بدهد یا خدا کاری کند که ابوالفضل شفایت بدهد.
یعنی منکر اصل توسل نبودند؛ اتفاقا مردم را به توسل تشویق میکردند. ایشان میخواستند شیوه را اصلاح کنند تا اصل توحید که بالاترین اصلهاست هیچ لطمهای نبیند.
پس در آن مقطع تاریخ ایثارگرانه وارد شدند و البته عدهای جاهل و برخی مغرض هم در مقابل مطالبی گفتند که جفا در حق این عالم بزرگوار شد؛ مطالبی که گاه به افراط میرفت و آقای درچهای را مانند یک منورالفکر نشان میداد و گاه از جهت تفریط، به اصل این وقایع و رخداد آنها اشاره نمیکرد.
حال آن که نگاه حق آن است که بگوییم علمایی چون درچه ای، ارباب و زندکرمانی عمیقا ولایی بودهاند و البته نگاه اجتهاد دقیق خود را داشتند و نسبت به برخی مسائل زمان خود احساس مسئولیت داشتند و برای اصلاح برخی امور به میدان آمدند و پای آسیب آن هم ایستادند.