به گزارش اصفهان زیبا؛ علی مستأجران از پیشگامان مبارزات انقلاب اسلامی در اصفهان است. او در 1337 در محله گورتان اصفهان در خانوادهای سنتی و مذهبی به دنیا آمد. به قول خودش اعتقاد شدید به اسلام ناب محمدی موردنظر امام و رهبری در او وجود داشت.
مستأجران میگوید: «من در جهت انقلاب و تبعیت از امام و رهبری، اکنون هم درواقع سر و جانم فدای رهبری است؛ بدون اغراق میگویم اگر ایشان کوچکترین حرفی بزنند، به روی چشم اطاعت میکنم. در راهپیماییها و تظاهرات وظیفه خود میدانستیم که شرکت کنیم.»
او پیش از انقلاب در تحصن منزل آیتالله خادمی که منجر به حوادث 5 رمضان و اولین حکومتنظامی در ایران شد، نقشی فعال داشت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی که هنوز سپاه تشکیل نشده بود، به کمیته دفاع شهری پیوست.
مستأجران در شروع دفاعمقدس در مناطق عملیاتی کردستان حضور داشت؛ سپس بهعنوان پاسدار به مدت یکسالونیم در جماران و بیت امام خمینی(ره) حضور داشت. امام خمینی(ره) از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به انقلاب دوم یاد کرد؛ این آغاز خاطره آقای مستأجران است که برای ما تعریف میکنند.
سپاه مرکز اصفهان و تهران از انتقال برخی گروگانها به اصفهان خبر داشت
انقلاب دوم شروع شد که همان تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام بود. آن موقع من در سپاه فعالیت میکردم. به من مأموریتی دادند و مرا با تعدادی از گروگانهای آمریکایی به اصفهان فرستادند؛ حتی استاندار وقت هم نمیدانست که گروگانها را به اصفهان میآورند.
بچههای سپاه گفتند که به خانه بگویید: میخواهیم مأموریت برویم؛ اما نمیدانیم کجا. دهپانزده تا از این گروگانها را در همین باغ کردآباد آوردند [باغ کاشفی]، با دانشجویان پیرو خط امام، آقای سیفاللهی هم بودند که بعد فرمانده سپاه اصفهان شدند.
این عادت آمریکاییها بود که تا 12 شب پاسوربازی میکردند. ساعت 12 که میشد، پاسور را کنار میگذاشتند و شطرنج برمیداشتند و این کار از روی نظمشان بود. هیچ مقامی از این موضوع مطلع نبود؛ فقط سپاه مرکز اصفهان و تهران میدانستند که اینها را اینجا آوردهاند.
خوراکشان
میخواستند گروگانها را در شهرستانها پخشکنند. ده الی پانزده نفر را به اصفهان آوردند. ما با پنج نفر از دانشجوهای پیرو خط امام و بچههای سپاه داشتیم چای میخوردیم، یکدفعه در زدند. من انگلیسیام ضعیف بود. یکی از رفقا رفت و گفت: چه میخواهید؟
گفت: یکدانه خرما به من بدهید، ویتامین بدن من را تا بیستوچهار ساعت دیگر در این اتاق تأمین میکند. دوستان پنج تا خرما به او داده بودند. حالا چقدر دقیق حساب میکرد. اگر از این اتاق بیرون میرفت، کسی نمیتوانست بگوید آمریکایی است. صددرصد ایرانی، حتی صددرصد اصفهانی. این از خوراکشان.
اینجا اصفهان است؟
برای تفریح در حیاط بردیم تا قدم بزنند. بیرون آمد و سرش را بلند کرد و گفت: اینجا اصفهان است؟ گفتم: به چه دلیل؟ گفت: این نوع درخت فقط در اصفهان است.
به فاصله یک ربع، وقت استراحت داشتند. در این یک ربع پایش را گذاشت جلو. مثلا گفتند از اینجا تا آن پرده را باید بروید و بیایید. متر کرد و سریع رفت و برگشت. خلاص که شد، گفت: من پنج کیلومتر پیادهروی کردم.