به گزارش اصفهان زیبا؛ این پرسش، یکی از اساسیترین پرسشهای جهان امروز ماست. آمریکا یک کشور نیست. اگر ادبیات «جهانیشدن» را بپذیریم، ناگزیر اعتراف خواهیم کرد که دنیا به سمت یکسانی پیش میرود.
در این یکسان شدن، مقصد آمریکا و نیویورک است و همه راهها به همین نقطه ختم میشود. البته این نقطه آرمانشهر نیست؛ زیرا نیویورک نیز پایانی ندارد و هر روز در جلوه و رشدی دیگر است و به دنبال آن تمام اجزای جهان باید در پی آن باشد که به پای آن برسد و این حرکت پایانی ندارد.
از این جهت است که آمریکا یک آرمانشهر نیست و حد نهایتی برای آن تصور نمیشود؛ بلکه هر روز در تغییر است. در منطق جهانیشدن آنها که بیشتر به تغییرات امروزین آمریکا نزدیکاند، پیشرفته محسوب میشوند و خوشا به حالشان.
آنان که عقیده و طریقشان با آمریکا اختلاف بیشتری دارد، قطعا عقبمانده خطاب میشوند. آری این منطق جهانیشدن است و از پی این منطق حال دوباره باید از خود پرسید که بیرون از آمریکا کجاست؟
بهراستی اگر همه دنیا را تبوتاب جهانیشدن فراگرفته است و همگان در فرایندها و ساختارها در پی هر چه بیشتر مدرنشدن هستند، اکنون پرسش ما جدیتر میشود.
جهانیشدن تنها رشد نظام ارتباطی نیست. فقط پیشرفتهای سیستمهای اطلاعاتی نیست. با این جهشهای نرمافزاری در سالهای اخیر نمیتوان جهانیشدن را با تمامی ابعاد فهمید. جهانیشدن را باید بدون تعارف بیان کرد. در یک کلام یکسانشدن، آن هم آمریکایی شدن.
بله دست از رودربایستی برداریم و بلند بگوییم که جهانیشدن بیجهت نیست و دارد دنیا را به همان سمتی میبرد که آمریکا رفته و میرود. بگذارید بحث را شفافتر کنم و با جسارت بیشتری اعلام کنم که این روند ربطی به سیاستمداران آمریکا هم ندارد.
اگر تمام آنها از فردا نابود شوند باز هم این رویه برقرار است؛ زیرا مردمانی هستند که در روان و جان خود طلب ارزشهایی را دارند که برای آن باید طی طریق کنند و شیوههای این طریق از قبل مشخص شده است و حالا آمریکا و نهادهای دیگر به دنبال ساماندادن به این شیوهها و ساختارها هستند؛ والا اصل حرکت همه از شوق است و طلب مردمان جهان چیزی است که آنها را دارد بهتدریج شبیه یکدیگر میکند.
حال دوباره پرسشمان را تکرار میکنیم. بیرون از آمریکا کجاست؟ اگر بخواهیم بار دیگر به صورتی کلی آمریکا را مرور کنیم باید بگوییم آن آرزو و رؤیایی است که اکنون به صورتی مفصل و عینی خود را بیان کرده و تمامی راهها را بهصورت عملیاتی آشکار کرده است.
چنانچه بخواهیم در رشتهها و حوزههای مختلف قصد آن جهان مقصود واحد را کنیم، بیدرنگ مدلها برای ما فراهم است و در این زمینه چندان ابهامی وجود ندارد. دنیای امروز دنیای استانداردها و خطکشیهایی است که از این ماجرای جهانیشدن پاسداری میکند.
پس چنین تبیین و تصوری میتوانیم از آمریکا داشته باشیم. این بیان هرچقدر هم ناقص باشد، باز میتواند اندکی ما را یاری رساند تا ادامه مسیر نوشتار روشن شود.
سراغ سؤال خود میرویم و حالا با توجه به چنین صحبتی که شد از بیرون آمریکا میپرسیم. بیرون آمریکا اصلا وجود ندارد. آری واقعیت چنین است ولی واقعیت تمام حقیقت نیست. امروزه اگر از شعار دست برداریم و سرمستی نکنیم و عقل محاسبهگر را به صحنه بیاوریم، متوجه میشویم که انگاری در این ماجرای گسترده و ناگزیر جهانیشدن، نقطهای خالی باقی نمانده و بهدرستی در نگاه اول تأیید میکنیم که بیرون از آمریکا اصلا وجود ندارد.
اما این پایان تلاش نیست. بیرون از آمریکا در ساحت عینی موجود نیست. بیرون از آمریکا تصوری خیالگون است که در ذهن ما وجود دارد. این تصور شکل نگرفته و ابعادش ساختیافته نیست. ما نیز رؤیایی داریم که به آن جهت میدهیم و چنگ میزنیم.
این رؤیا مانند بسیاری از رؤیاهای بشری در دست یا بهاصطلاح «تو مشت» نیست و حتی نمیدانیم که برای محقق کردن آن، چه میزان راه در پیش داریم. همینقدر میدانیم که شوق آن را داریم و به وعده انبیا چنین آرمانشهری قابل تحقق است.
آری بشر میتواند؛ زیرا بشر نماینده خداوند در زمین است و میتواند صفات باریتعالی را به تجلی برساند.
اینها دیگر شعار نیست؛ از متن انسانشناسی حقیقی میگویم. انسانِ به دنبال آرمان نمیتواند خسته و در مکر واقعیت گرفتار شود. واقعیت حق است اما اسیر شدن به قفس آن، محدودیتی است که مولود ذهن است. ذهنی که خودش را گرفتار فرمولهای حتمی فرض شده جهانیشدن کرده است.