به گزارش اصفهان زیبا؛ ادبیات کودک و نوجوان شاخهای از ادبیات در دنیاست که علاوه بر طیف هدفش، از میان بزرگسالان نیز طرفداران فراوانی دارد.
این شاخه ادبی قادر است از طریق ادبیات مفاهیم کاربردی را برای زندگی فردی و اجتماعی به این طیف بیاموزد و البته هنر نویسنده در انتقال این مفاهیم مهمترین اصل است. در کشورمان نویسندگان فراوانی وارد این شاخه شده و میزان تولیدات در این خصوص چشمگیر است. اما آیا همه نویسندگان در مسئله خطیر انتقال صحیح مفاهیم موفق بودهاند؟
ناهید رحیمی، نویسنده پرکار کتب کودک و نوجوان با 18 سال سابقه کار، ساکن جنوبیترین منطقه نجفآباد استان اصفهان است. او متولد 1364 است و مدرک کارشناسی ارشد هندسه دارد. با این حال، با وجود کمبود امکانات برای آموزش و بدون آموزش خاصی، دست روزگار او را به سمت وادی نویسندگی میبرد و از سال 82، اولین حضور رسمیاش را با کسب رتبه ممتاز منتخبان کشوری مسابقه سراسری تألیف کتاب نماز ستاد اقامه نماز در این وادی ثبت میکند. رحیمی از سال 84 همکاریاش را با نشریات کودک و نوجوان با طنزنویسی آغاز کرد و با پسندیده شدن مطالبش، همکاریاش در این خصوص به چهل مجله گسترش یافت. رحیمی تنها راه رشدش را در دنیای نویسندگی، کتابخواندن میداند.
ناهید رحیمی علاوه بر ترجمه آثارش در کشورهای خارجی، طی سالهای فعالیتش جوایز متعددی را کسب کرده است همچون کسب رتبه برگزیده در جشنواره داستاننویسی ملی خلیجفارس در سال۱۳۹۷ برای داستان «نشان کارا»؛ کسب رتبه دوم بخش داستان کوتاه در جشنواره ملی سردار دلها در ۱۳۹۹ برای داستان «نخلهای آرام»؛ کسب رتبه برگزیده مرحله اول مسابقه داستاننویسی باغ ملی در سال ۱۳۹۷ برای داستان «آبادچی» و کسب سه لاکپشت پرنده برای کتاب «آشتی دایناسورها» در سال 1396.
او همچنین با ناشران سراسر کشور همکاری کرده و با احتساب آثار زیر چاپش در مجموع 85 عنوان کتاب چاپ اول را در کارنامهاش دارد. او هماکنون سرویراستار و کارشناس نشر کتابک است. روزنامه «اصفهانزیبا» گفتوگویی را با ناهید رحیمی ترتیب داده است تا این استعداد درخشیده در نجفآباد را بیشتر معرفی کند.
چرا برای نوشتن حوزه کودک و نوجوان را انتخاب کردید؟
من ابتدا بهصورت جدی و قوی وارد نوشتن برای بزرگسال شده بودم و سه جایزه ملی هم گرفتم. از سال 94 یک کار کودک نوشتم و غلامرضا آبروی، یکی از اساتید کودکنویس تهران، آن را خواند و بسیار پسندید و به من توصیه کرد به کار کودک ادامه دهم. همان زمان پسرم سهساله بود. از بازیهایی که با هم میکردیم، برایش قصه میساختم و قصهها برایش بسیار جذاب بود.
همین شروع کار من در قصهنویسی برای کودک بود. اولین کار تألیفیام برای کودک در سال 95 با نام «آشتی دایناسورها» نوشته شد که قصهاش بر اساس بازی من و پسرم شکل گرفت و در نشر براق که ناشر بینالمللی است منتشر شد. به همین دلیل در پنج کشور کارم دیده و ترجمه شد و در نمایشگاه شارجه امارات نیز کاندید شد. تصویرساز کار نیز شیرین شیخی بود که کارش بسیار قوی و در دیده شدن اثر تأثیرگذار بود. بعد هم وارد فهرست لاکپشت پرنده شد و اتفاقات خوبی برایش افتاد. آخرین خبر هم این است که در آلمان در حال ترجمه است.
چرا ادبیات کودک و ادبیات نوجوان یکی پنداشته میشود؟ در دنیا نیز چنین تصوری حاکم است؟
بله. در دنیا هم این دو یکسان حساب میشود؛ چون کودکنویسان معمولا نوجواننویس هم هستند و به همین دلیل یک قالب شمرده میشود. در جهان استانداردی تعیین شده که کودکنویس باید از نوجواننویس مجزا باشد؛ ولی همچنان روال قدیم را طی میکنند و در هر دو حیطه مینویسند. کسی که در کودکنویسی تبحر پیدا کند، کمتر و سختتر میتواند در حوزه نوجوان بنویسد و این مسئله برای من هم صادق است.
نوشتن برای کودکان سختترین کار دنیاست. مسئله، جذب مخاطبی است که بهراحتی نمیشود جذبش کرد. نوجوان منطقیتر است و اگر متوجه باشد کتابی برایش مفید است، به سمتش میرود؛ اما کودکان را که در خانوادهشان پیشزمینهای برای آشنایی با کتاب ندارند، باید جذبشان کرد و تنها راهش این است که یک کار شگفتانگیز نوشته شود و هر بار باید یک کار شگفتانگیز خلق شود. اینها باعث میشود که نتوانی انرژی برای نوجواننویسی بگذاری. به هر حال این دو از هم جدا هستند؛ اما هنوز در ایران و دنیا این تفکیک انجام نشده است.
افزایش کتابهای ترجمهای در ادبیات کودک و نوجوان ناشی از چیست؟
چرایی افزایش آثار ترجمهای به ناشران برمیگردد. برای ناشران ما همکاری با نویسندگان داخلی صرفه اقتصادی ندارد؛ چون بهدلیل مشکلات متعدد صنعت نشر همچون کاغذ و هزینههای مربوط به تصویرسازی و تألیف، هزینه تولید کتاب تألیفی بهشدت برایشان سنگین درمیآید.
البته هزینههای نامعقولی هم نیستند و سودی که نویسنده میبرد، بسیار ناچیز است. به همین دلیل، وارد کار خطرناک ترجمههای بیرویه بدون رعایت کپی رایت شدهاند. این ناشران کتاب را از سایتهای خارجی میخرند و دانلود کرده و ترجمه و منتشر میکنند. یکی از نویسندگان تهرانی میگفت چاپ یک کتاب ترجمهای باید نهایتا ششمیلیون تومان برای ناشر خرج داشته باشد. به این صورت برای خودشان کارکرد ثبت میشود و دیگر هزینهای هم ندارند.
بزرگترین آسیب این کار، به انزوا کشاندن نویسندگان و تصویرسازان کشور است که کار برای ارائه دارند، اما انتشاراتی برای پذیرش آثارشان پیدا نمیکنند. چند روز پیش با یکی از ناشران مطرح کودک و نوجوان پایتخت برای ارائه یکی از آثارم تماس گرفتم؛ ولی ایشان بهراحتی گفتند کارتان فقط اگر ترجمه است، پذیرفته میشود.
به دنبالش با هفت نشر مهم کودک و نوجوان تماس گرفتم و همگی همین پاسخ را به من دادند. البته این نپذیرفتن اثر برای غریبههاست و آثار نویسندگان آشنای خودشان را میپذیرند. در حال حاضر، داستانهای خارج از مرزهای وطن در حال برجسته شدن است و داستانهای پربار و خاطرهانگیز داخلی به انزوا رفتهاند.
موضوع دیگر این است که داستانهای ترجمهای بسیار سطحی و خطی ارائه میشوند؛ در صورتی که داستانهای ایرانی، به خصوص افسانهها و قصههای اسطورهها، بسیار عمیقاند و از چند جهت حرف برای گفتن دارند.
اما مزیت این آثار این است که کسی مثل من که بهدلیل کمبود امکانات با مفاهیم زیادی آشنا نیست، خواندن کارهای جهانی باعث ایجاد وسعت دید و آشنایی با زبان جهانی میشود. این مزیتی است که برای منِ بزرگسال نویسنده صادق است.
دیدگاهی که ارائه کردید، از دیدگاه یک نویسنده بود. مزیت و آسیبهای کتب ترجمهشده برای کودکان و نوجوانان چیست؟
مزیتی که برای کودک دارد، این است که بچههای ما با اتفاقات جهان و کودکان دیگر و دیدگاهها و فضای زندگی کشورها آشنا میشوند. این کتابها زبان جهانی دارند که برای همه کودکان آشناست و همه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. همه با شادی خوشحال میشوند و با ناراحتی غمگین میشوند و همه اینها به خاطر زبان جهانی کتابهای ترجمهشده است و من این را میپسندم.
از همه بهتر اینکه این کتابها برای سفرهای مجازی و خیالی به کشورها با فرهنگهای مختلف برای کودکانمان کمک میکنند. این به بچهها وسعت دید فوقالعادهای میدهد. با این حال، بخش کتاب کودک یکی از ناشران مشهوری که کارهای کمکدرسی منتشر میکند، کارهای ترجمهای منتشر کرده است؛ اما با بهترین تصاویر و جلد عالی، داستانی بسیار ضعیف و بیمعنا و بیمحتوا منتشر کرده که حتی نمیشود آن را پستمدرن در نظر گرفت؛ کتابهایی کاملا بیفایده بدون مفهوم خاصی.
این دست از کتابها را زیاد میشود در بین آثار ترجمهای دید. این کتابها آسیب فرهنگی نیز به دنبال دارد و ناظران به تازگی به این مسئله رسیدهاند. در برخی از این کتابها آموزشهای عجیبی بهصورت کاملا ناملموس وجود دارد؛ مثل خودکشی و همجنسگرایی که مطالعهکنندگانی که بهطور دقیق این کتابها را خواندهاند، متوجه این مسئله شدهاند. این دست از کتابها بهطور غیرمحسوس ذهن کودکان را به سمت این موضوعات سوق میدهند.
مهمترین اصل را در نوشتن قصه برای این طیف سنی چه میدانید؟
اصل مهم درنظرگرفتن خواست مخاطب امروز است. اتفاق بدی که افتاده، این است که خیلیها مدعی نویسندگی هستند و بهراحتی قلم به دست گرفتهاند. من کارشناس و سرویراستار نشر کتابک هم هستم که کارهای خوبی منتشر میکند. روزانه بیستسی کار برای من ارسال میشود که ارزش تمام کردن خط اولش را هم ندارد. عدهای بدون هیچ تجربه و دانشی قلم به دست گرفته و وارد این حیطه شدهاند. بسیاری هم سفارشی مینویسند و مطالبشان به مذاق سفارشدهنده خوش میآید و اثر را منتشر میکند و همین به وهم نویسنده در خصوص مهارتش دامن میزند. این نویسندگان اصلا خواست و نیاز مخاطب را در نظر نمیگیرند.
نکته دوم این است که نویسندگان با ذهنیت قدیمی خودشان مینویسند و آن را بهروزرسانی نمیکنند. دلیلش هم این است که با کتابهای روز جهان و ایران آشنا نیستند. بخش چشمگیری از کودکنویسان ایران، کارهای دیگر را مطالعه نمیکنند و مصرند به نوشتن کار خودشان که کودک امروز آن را نمیپسندد. نتیجهاش میشود تولیدات بیرویهای که در بازار میبینیم.
پس مسئله اصلی نیاز مخاطب است؛ اما بسیاری از نویسندگان انگار برای خودشان مینویسند. خوششانسی من این است که پسر یازدهسالهام مخاطب اصلی کتابهای من و بهترین منتقد آثارم است و بهراحتی از طریق پسرم میتوانم به کیفیت نوشتهام پی ببرم. آخرین کارم که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را با عنوان «پادشاه کوچک، غولهای بزرگ» منتشر کرد، بر اساس قصهای بود که برای پسرم گفته بودم و بسیار آن را دوست داشت. بعدها هم کارشناسان کانون مثل آقای جعفر توزندهجانی اثر را بسیار پسندیده بودند.
از جایگاه تصویرسازان این کتب بگویید.
خوشبختانه، تصویرسازان بااستعدادی در کشورمان داریم. طی این چند سال با تصویرسازان بسیاری از کل کشور آشنا شدم که آثار فوقالعادهای دارند؛ اما جایشان در کتابهای خودمان خالی است و ناشرانمان دارند بیوقفه آثار ترجمهای منتشر میکنند و از این استعدادها بهره نمیبرند. کارهای تصویرگران کشورمان در حد استانداردهای بینالمللی است؛ مثلا تصویرسازیهای حدیث محمودیان که اهل شهرکرد است و با نشر کتابک همکاری میکند ببینید، در سطح جهانی است. تصویرساز و نویسنده یک روحاند در دو بدن. یک کتاب تمام جانش را از تصویرگری میگیرد و نویسنده و تصویرساز همراستای هم حرکت میکنند.
با این حال، نوشته در صورتی دیده میشود که کار تصویرساز عالی باشد. آن کتابم که جایزه لاکپشت پرنده گرفت، تصویرسازیاش باعث دیدهشدنش شد. جایگاه تصویرساز بسیار والاست. اما اشکالی که پیش آمده، ناشراناند که باعث شدهاند میانه تصویرساز و نویسنده به هم بخورد. ناشران ارتباط میان این دو رکن اصلی کتاب کودک را مخدوش کردهاند و اجازه ارتباط میان این دو را نمیدهند؛ در صورتی که ارتباط میان تصویرگر و نویسنده باعث ارتقای چشمگیر اثر میشود. برخی از تصویرسازان نیز خودشان را برتر از نویسنده میبینند.
وضعیت شعر کودک را چطور میبینید؟
شعر را باید به کاردانش سپرد. الان در این زمینه دست بالای دست زیاد است و کارهای خوب دیده نمیشوند. شاعران درجه یک کودکمان تحت الشعاع اشعار ضعیف قرار گرفتهاند. به صورت کلی و به نظر منِ داستاننویس، شعر دیگر بین بچهها پذیرش و قابلیت سابق را ندارد و الان داستان حرف اصلی را میزند و در زندگی کودک حضور پررنگی دارد.
ناشر موفق این عرصه چه مبانیای را در فعالیتش رعایت میکند؟
دیدِ ناشر باید در انتخاب نویسنده وسیع باشد و از سوی دیگر، برای انتخاب آثار از کارشناسان خبره بهره بجوید. ناشران در صورتی موفق خواهند بود که توجهشان به همه استعدادهای کشور باشد و از همه بهصورت عادلانه کار بپذیرد. اما این نگاه عادلانه میان ناشران وجود ندارد. اغلب ناشران گرفتار باندبازی شدهاند و مافیا تشکیل دادهاند و آدمهای خاصی از این سفره بهرهمند میشوند.
تهدیدهای این عرصه را چه میدانید؟
در حال حاضر، باندهای صنعت نشر که بهصورت انحصارطلبانه این صنعت را مال خود کردهاند و آن را به سمت سقوط پیش میبرند، بزرگترین تهدید این عرصهاند. تهدید دیگر نیز اصرار به نوشتن آثار مذهبی خارج از استانداردهای رایج است. بعضی از داستانهای مذهبی از کیفیت مناسبی برخوردار نیستند و علاوه بر تأثیر منفی بر دیده شدن آثار قوی تولیدشده، بر مخاطب نیز اثر منفی میگذارند.