به گزارش اصفهان زیبا؛ کتاب «خاطرات و اسناد حجت الاسلام حاج شیخ غلامرضا فیروزیان»، با تدوین رحیم نیکبخت، توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به سال 1390، در 828 صفحه منتشر شده است و در آن به ذکر خاطرات ارزشمندی از یک عمر مبارزه و امور خیریه حجت الاسلام فیروزیان میپردازد.
آنچه در ادامه میخوانید، برشی از صفحات 226 الی 234 کتاب مذکور است که از فضای زندانهای عصر پهلوی و نفوذ حزب توده در دهه 30 شمسی سخن میگوید.
توحیدخانه (یا شیر گویا) نام یک ساختمان تاریخی و مقدس عصر صفوی است که در دوره قاجار و پهلوی، به عنوان زندان تغییر کاربری داد، تا آنکه در سال 1355 با تاسیس زندان مرکزی دستگرد، تعطیل و بخشی از آن به دانشگاه هنر واگذار شد.
در زندان شیر گویا اصفهان
من از سال 1326 تا 1331 از طرف دفتر آیت الله العظمی بروجردی در کرمان به تبلیغ مشغول بودم که خاطرات آن جداگانه نوشته شده است. یکی از دفعاتی که از کرمان به اصفهان آمدم، مصادف با اولین روز حکومت قوام السلطنه بود. دکتر مصدق از نخستوزیری کنار رفت و قوام السلطنه به جای او نشست. البته قوام در این دوره نخست وزیری بیش از چند روز در رأس کار نبود ولی در همین چند روز زندانهای ایران پر شد از مردم، و مأموران دستور داشتند هر فرد مظنون و مؤثر در طرفداری از مصدق را دستگیر کنند.
بازار اصفهان به طرفداری از مصدق بسته بود و من که همان روز از کرمان به اصفهان آمده بودم، شنیدم یکی از علمای اصفهان به نام حاج آیت الله شیخ مرتضی اردکانی را دستگیر کردند. چون ایشان از کسانی بود که هیچ گاه در صحنه مبارزه سیاسی نبود، من به کلانتریای که تازه ایشان را برده بودند رفتم و به ایشان که مقابل افسر کشیک نشسته بود سلام کردم و گفتم: «اگر دستگیری شما در اثر ورود به مبارزه است تبریک میگویم و حتی اگر در راه خدا سر شما بالای دار رود خوشحالم.» افسر کشیک که چنین گفتاری تاکنون آن هم در مرکز پلیس به این صراحت نشنیده بود، با تعجب پرسید: «اسم شما چیست؟» گفتم: «فیروزیان»، گفت: «مدتی است ما در تعقیب تو هستیم، با پای خود آمدی». بلافاصله آقای اردکانی را آزاد و مرا توقیف و به زندان شهربانی به نام شیر گویا بردند.
این ساختمان از آثار باستانی بود، نمیدانم از ابتدا به منظور زندان ساخته بودند یا در زمان رضاشاه و پسرش جهت زندان استفاده میکردند. به هر حال از نظر تعداد اتاق و وسایل متناسب با زندان آن زمان بود. اکثر زندانیان این محل اعضای حزب توده بودند، به محض اینکه وارد محوطه زندان شدم، جوانی که بعداً معلوم شد مسئول حزب بوده، جلوی من آمد و گفت: «تو را چرا آوردند؟» گفتم: «تو کیستی و تو را چرا آوردند؟» گفت: «من تودهای هستم». گفتم: «هر دویمان را به جرم مبارزه با حکومت ظالم دستگیر کردند الا اینکه تو در جهت سیاست دنیا و طرفداری از شوروی یعنی ستمگر دیگر و من در جهت امور مذهبی فعالیت داشتهام.»
این شخص برای اینکه نفوذ خود و طرفدارانش را نشان دهد، فریاد زد «زنده باد کی؟» یک مرتبه دیدم تقریباً تمام زندانیها گفتند: «زنده باد استالین». من تعجب کردم چگونه این جمعیت از هجده ساله تا پیرمرد همه تودهای شدهاند. بعداً متوجه شدم، چند نفر از سران تودهایها در زندان به عنوان سوادآموزی ضمن تدریس و بیان نقاط ضعف حکومت و ظلم و ستم جباری، مرام کمونیستی را راه نجات ارائه میدهند و چنان در این جهت استادانه و مؤدبانه صحبت میکنند که کمتر کسی از عوام میتواند در دام آنها نیفتد.
جلسه بحث در زندان
من وقتی دیدم که چند نفر توده ای، عده ای بسیار از زندانیان را منحرف کرده اند، احساس مسئولیت کردم و درصدد برآمدم به طریقی ولو بسیار مشکل در راه ارشاد این زندانیان بدبخت، که پس از خاتمه زندان به سیاهچال کفر و وطنفروشی دچار میشوند، اقدامی کرده باشم. لذا به سران حزب توده که در زندان فعال بودند گفتم: «آقایان! من مرام کمونیسم را نمیدانم چیست و با اینکه دلم میخواهد اطلاع کامل از آن داشته باشم، ولی بیرون از زندان به ملاحظاتی نمیتوانم با سران حزب شما تماس بگیرم، اما اینجا فرصت خوبی است که مطالبی از شما یاد بگیرم و چون سؤالات من ممکن است سؤالات بسیاری از زندانیها باشد، خوب است در سالن زندان با حضور جمعیت باشد و همگی از خصوصیات مرام شما آگاه بشوند». مسئول تودهایها که خود زندانی بود اعلام کرد و سالن مملو از جمعیت شد و همگی منتظر بحث یک روحانی و یک تودهای یعنی فرد ضد مذهب بودند…
[در ادامه نویسنده مناظره موفقیتآمیز خود در برابر سران حزب توده را شرح و بازگو میکند]
پینوشت:
1- حجت الاسلام والمسلمین غلامرضا فیروزیان (تولد 1298- وفات 1396 ش)، در تهران متولد شد و پس از مهاجرت به اصفهان در جریان نهضت اسلامی امام خمینی فعال بود. تحصیلات وی در تهران و قم بود و در جریان نهضت ملی شدن نفت از همراهان آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی بود. غلامرضا فیروزیان سفیر آیت الله بروجردی و آیت الله کاشانی به کرمان و کردستان، چهره ماندگار تبلیغی اصفهان، که عمر خود را در راه تبلیغ و ترویج فرهنگ و معارف اسلامی و خدماترسانی به مناطق محروم کشور (مانند ساخت مساجد و…) صرف کرد. وی نسبت به قضایای اجتماعی، دینی و تبلیغی روز بسیار حساس بود.
حاج غلامرضا فیروزیان داماد آیت الله شیخ عباسعلی اسلامی مؤسس مدارس اسلامی بود و نماینده جامعه تعلیمات اسلامی در اصفهان محسوب میشد که مدارس این جامعه را در اصفهان دایر میکرد.
2- گنبد شیر گویا، گنبد طاووس یا توحیدخانه، نام عمارتی آجری مربوط به دوران پادشاهی صفویه است و در پشت کاخ عالیقاپو قرار دارد. این عمارت سرگذشت عجیبی دارد؛ زمانی مکان مقدسی به شمار میرفت و صوفیان در آن به دعا میپرداختند، پیشوای صوفیان نیز در اینجا حضور داشت و شبهای جمعه بهصورت گروهی در این محل به جان شاه دعا میکردند.
بنا بر نقلی، در زمان صفوی، افرادی که محکوم به مجازات میشدند، به این مکان میرفتند تا با طلب مغفرت بسیار از درگاه شاه، مورد بخشایش قرار گیرند. در این مکان هیچکس نمیتوانست به صورت مسلح وارد شود، از این رو فرد بستنشین با آرامش میتوانست در آنجا بماند تا بخشیده شده و از آسیب در امان بماند.
در زمان قاجار این مکان تقدس خود را از دست داد و از آن به عنوان مطبخ و زندان استفاده شد. در زمان پهلوی نیز در اقدامی نسنجیده، شهربانی در زمینهای اطراف آن مستقر شد و برای سالیان مدید (تا سال ۱۳۵۶) به صورت زندان از آن استفاده میشدهاست. در این سال، زندان مرکزی اصفهان به دستگرد منتقل شد و ساختمان در اختیار وزارت فرهنگ وقت قرار میگیرد و بخشهای الحاقی که در حد فاصل گنبد و شهربانی ساخته شده بود، تخریب شدند. تا سال ۱۳۶۳ بخشی از عملیات مرمتی در آن صورت میپذیرد و بنا تحت عنوان بخشی از دانشکده پردیس اصفهان وابسته به دانشگاه هنر فعال میگردد.