رسم بازار

نزدیک ظهر بود. محمدحسین پیراهن و شلوار مشکی‌اش را گذاشته بود روی زمین. موهای مشکی‌اش زیر نور پنجره پررنگ‌تر به چشم می‌آمد. نگاهش برق انداخته بود.

تاریخ انتشار: 10:19 - چهارشنبه 1403/05/3
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
رسم بازار

به گزارش اصفهان زیبا؛ نزدیک ظهر بود. محمدحسین پیراهن و شلوار مشکی‌اش را گذاشته بود روی زمین. موهای مشکی‌اش زیر نور پنجره پررنگ‌تر به چشم می‌آمد. نگاهش برق انداخته بود.

پرچم «یاحسین» را برداشت و گفت: «بابا امروز بریم یه هیئت جدید.» تا پدر جواب بدهد ساعت مچی‌ام را نگاه کردم و گفتم: «ساعت هنوز یک نشده، بریم دسته عزاداری بازار مظفریه؟» پدر گفت: «اونجا الان جای سوزن انداختن نیست. بعدش هم شما می‌خواین چیکار کنین؟ مراسم مردونه‌اس.»

لابه‌لای اصرارهای پشت سر هم محمدحسین گفتم: «ارزشش رو داره. ما تو ماشین می‌نشینیم. محمدحسین باید حال متفاوت اونجا رو حس کنه.» بالاخره حرف مادر، با مُهر ازخودگذشتگی به تأیید رسید و راه افتادیم. صدای دسته‌ها که بلند شد، خود سه‌ساله‌ام را در پیراهن و دامن مشکی، با شال دورپیچ شده روی سرم دیدم. میان دسته‌های «عجم» بازار، که دست چپم را داخل جیب کت حاج‌بابا کرده‌ام و با دست راست تقلا می‌کنم ریتم سینه‌زنی‌شان را ناشیانه تکرار کنم. مردها دست چپشان را تکیه به لبه سمت راست کت‌هایشان داده‌اند و با دست راست به سینه می‌کوبند و «هِی‌…هِی» می‌گویند.

چقدر از لباس یکدست و صدای متفاوتشان که حالتی شبیه رجزخوانی دارد به وجد می‌آیم. از سمت راستمان صدای دسته دیگری به گوش می‌رسد، با حرکات تند سینه‌زنی. حاج‌بابا آرام دم گوشم می‌گوید: «اولار دا عرب‌دیلر.» یعنی به آن‌ها دسته عزاداران «عرب» می‌گویند، به‌خاطر طرح عبا گونه لباس‌ و نحوه سینه‌زنی‌شان. به چفیه روی کمرشان نگاه مى‌کنم که صدای زنجیر زنی از سمت‌ چپمان بلند می‌شود. حاج‌بابا لبخند می‌زند و می‌گوید: «بازار سه تا دسته داره. دسته عجم، عرب و زنجیرزنی. هر سه تاشون با فاصله چند متر از هم ذکر اهل‌بیت می‌کنن.

رسم بازار مظفریه تبریز از دوران صفوی این‌طور بوده و هست.» دست راستم را می‌بوسد و می‌گوید: «دستی رو که برای امام حسین سینه بزنه باید بوسید.» بغلم می‌کند به حجره‌اش می‌رویم. چرتکه‌ها را داخل کشو می‌گذارد و در مغازه را سه‌قفله می‌کند. شال روی سرش را مرتب می‌کند و می‌گوید: «روز عاشورا کسب‌وکار تعطیله.»محمدحسین آمد. دستش را بالا می‌برد و به سینه ‌کوبید. دستش را گرفتم و بوسیدم. «دستی که برای اباعبدالحسین سینه بزنه باید بوسید.»

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

13 + شش =