تخت فولاد چگونه برای اصفهان تولید معنا می‌کند؟

تجلی شور بابارکن‌الدین در شعور شیخ بهایی

در این مجال از آرامگاه یا آرامستانی صحبت می‌کنیم که قبلا به آن به زبان عربی قبرستان می‌گفتند و در زبان فارسی به آن گورستان می‌گویند. این تغییر و تحول‌ها به دلیل جلوه‌های گوناگون این آرامستان بوده است.

تاریخ انتشار: 12:20 - شنبه 1403/09/10
مدت زمان مطالعه: 4 دقیقه
تجلی شور بابارکن‌الدین در شعور شیخ بهایی

به گزارش اصفهان زیبا؛ در این مجال از آرامگاه یا آرامستانی صحبت می‌کنیم که قبلا به آن به زبان عربی قبرستان می‌گفتند و در زبان فارسی به آن گورستان می‌گویند. این تغییر و تحول‌ها به دلیل جلوه‌های گوناگون این آرامستان بوده است.

در این اواخر از لفظ آرامستان نیز استفاده می‌شود؛ زیرا آخرت مرکز آرامش است و باعث آرامش ابدی می‌شود و مردم در زیارت چنین آرامستانی از جای پراضطراب و هیاهو، به یک جای پر از آرامش می‌روند.

پرسش اساسی ما این است که وقتی قبرستانی در کنار شهر یا روستایی قرار گرفته چه نقشی در آن شهر یا روستا دارد؟

به‌یقین، آرامستان باعث آرامش می‌شود و هرکس رنج و فشاری دارد با رفتن به آرامستان‌ها التیام می‌یابد. همان گریه و اشک نیز او را آرام می‌کند و وقتی دوباره وارد شهر می‌شود، آن سکوت و سکون زیارتگاه را با خود می‌برد.

گاه قبرستان‌ها و گورستان‌ها را از بین می‌برند و آن‌ها را به مسجد، پارک، حیاط امامزاده و… تبدیل می‌کنند؛ اما جالب‌تر اینکه از میان یک سری قبرها برخی از آن‌ها باقی می‌مانند؛ مانند قبر علما، فقها و عرفا که مردم ارتباطی معنوی با آن‌ها برقرار می‌کنند. در شهرهایی مثل قم، اصفهان و شهرهای دیگر، قبرهایی از علما باقی مانده و بقیه قبرستان خراب شده است.

یک نکته اساسی

در هر شهری عرفان بیشتر باشد، قبرستان‌ها بیشتر می‌مانند و هرچه روحیه فلسفی صرفا عقل‌گرا بیشتر باشد، قبرستان‌ها کمتر می‌مانند. شهرهایی مثل شیراز که عرفانشان بالاست، قبرستان‌های زیادی وسط شهر دارند که باقی مانده‌اند و در این شهرها به هر علت مردم آرامش پیدا می‌کنند (البته الان تخریب قبرها در شیراز دیده می‌شود).

جالب‌تر آنکه، در قدیم مردم در خانه‌ها قبر بنا می‌کردند. قبرهای والدینشان در اتاق پذیرایی نشان از این بود که مردم بین آخرت و دنیایشان آن‌چنان فاصله‌ای نمی‌گذاشتند. قبرستان که از شهر جدا می‌شود، به‌سختی می‌شود جایگاه آن را در زندگی مردم پیدا کرد؛ اما در گذشته که قبرستان‌ها در وسط شهر بودند، مردم سریع‌تر به آرامش می‌رسیدند؛ اما حال که خارج از شهر بنا شده، مردم به‌سختی به آنجا سر می‌زنند. قبرستانی مانند تخت فولاد فقط برای بزرگان نیست؛ بلکه برای اهل قبور است و بعضی دوست دارند مرتب سر بزنند و با آن زیارت انبساط خاطر پیدا کنند و به آرامش برسند. مردم زمانی که منقبض می‌شوند، اضطراب و تشویش به سراغشان می‌آید و نیاز به چنین مکان‌هایی دارند.

قبرستان‌ها وقتی هویت‌دار می‌شوند، مانند یک موزه به‌شدت سابقه تاریخی شهر را نشان می‌دهند. وهابیت به‌دلیل اینکه ضد فرهنگ است، قبرستان‌ها را خراب می‌کند. جاهایی که روحیه فرهنگی دارند، حتی اروپا، اگر طالب فرهنگ باشند، قبرستان‌ها را نگه می‌دارند تا تاریخ فرهنگی‌شان هم حفظ شود.

در اروپا فقط قبر تنهاست و زنده نیست؛ یعنی ظاهر دارد. اما در اصفهان ما تخت فولاد زنده است و باطنی دارد. تخت فولاد و وادی‌السلام نجف مرکز عرفان هستند و تنها این‌ها زنده‌اند؛ چون عبادت و عرفان این‌ها را نگه می‌دارد و همین الان هم کارکرد دارند. سیر و سلوک‌ها آنجاست و اهمیت تخت فولاد به این خاطر است. آنجا یکی از آرامستان‌هایی است که به‌شدت زنده است. من اصفهانی نیستم؛ ولی خودم چند تجربه معنوی در تخت فولاد داشته‌ام. کار تخت فولاد معنابخشی به جهان اسلام است. تخت فولاد بسیار جالب است؛ از این باب که امثال بابارکن‌الدین شیرازی همان بحث معنابخش شهر هستند و امروز هم زنده‌اند و سبب آرامش‌بخشی هستند. قبرستان‌های دیگر چنین معنابخشی را ندارند.

گلزار شهدا و تخت فولاد نقش مهمی در آرامش‌بخشی به مردم شهر دارند. پس لازم است برای بازسازی و تقویت آن فکر اساسی کرد. هم فضای باز و سرسبزش و هم بحث ساختمانی‌اش به‌شدت نیازمند توجه ویژه است. مردم اصفهان عقلانی و فلسفی و صنعتی‌اند. اصفهان قلب ایران است که آرامستان عمیقی در آن معنا ایجاد می‌کند؛ یعنی شرق و غرب عالم در اصفهان ترکیب شده و تولید حکمت می‌کند؛ یعنی اصفهان انگار قلب جهان است. ایران مرز شرق و غرب است و اصفهان قلب آن. من هرگاه از اصفهان می‌گذرم، به آن تعظیم می‌کنم.

از ارومیه غرب و از سیرجان شرق معرفتی شروع می‌شود و درواقع شیراز تحت‌تأثیر جریان عرفانی شرق و هندوئیسم اسلامی شیراز است. من هم شیراز و هم کرمان و هم هند را زیرورو کردم. این خطه نبض عرفان است. هند در کرمان شکل می‌گیرد و بعد وارد شیراز می‌شود و تولید هندوئیسم اسلامی می‌شود. اعتقاد دارم تولید معنا ریشه‌اش در شیراز، تنه‌اش در اصفهان، شاخ و برگش مشهد و خراسان و آذربایجان است.

در منطقه تهران، حس‌گرایی خراسانی با احساس‌گرایی آذری با هم متحد می‌شوند و مکتب نقدی رازی یا مکتب ری را تشکیل می‌دهند که ریشه عرفانش در بابارکن‌الدین است؛ همان عارفی که از شیراز آمده است. عرفان تخت فولاد در بابارکن‌الدین به عینیت رسیده است؛ بر این اساس، مکتب عرفانی عجیبی در اصفهان شکل می‌گیرد. سرزمین لسان‌الارض، یعنی زمین از طریق تخت فولاد صحبت می‌کند؛ یعنی تخت فولاد زبان زمین و زمین، سخن‌گوی عرفا شده و بیان می‌کند.

شرق و غرب در اصفهان به هم می‌رسند و تولید حکمت ایرانی و فلسفه ایرانی می‌کنند. این قصه و تلاقی در تخت فولاد به‌شدت معنابخش برای حکمت‌سازی در اصفهان است. تخت فولاد نورانیتی دارد و صفایی که اگر کسی اعتقاد هم به آخرت و نورانیت نداشته باشد، همان نقـش ظـاهری‌اش برای او به‌شدت معنابخشی می‌کند!

برای اصفهانی‌ها تخت فولاد به‌وسیله پل خواجو به شهر وصل می‌شود تا میدان نقش‌جهان که یک دنیای پرشور است؛ یعنی اصفهانی‌ها دنیایی دارند که یک سرش پر از شعور است که تخت فولاد نام دارد، که تولید معنا می‌کند و این تولید معنا در عمق شهر تا نقش‌جهان ادامه دارد. در اینجا نقش شیخ بهایی پررنگ می‌شود. واقعیت اینکه تمام شعورهای معنایی شیخ بهـایی تابعی از معنابخشی بابارکن‌الدین و آرامستان تخت فولاد است. شاخصه شیخ بهایی این بوده که تحت‌تأثیر مسائل معنوی بابارکن‌الدین قرار گرفته و حالت معنوی آن در ساخت اصفهان و نقش جهان موفق شده و بقیه صنایعی که شیخ بهایی بنیان‌گذار آن بوده، همان حکمت معنوی فلسفی بوده است.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

19 + دو =