به گزارش اصفهان زیبا؛ برای نسل من، جزو آرزوهای سیاسی که تحقق پیدا نکرد، این بود که حیات سیاسی مرحوم آقای پرورش را از نزدیک درک کنم؛ اما این اتفاق به دلایل مختلف نیفتاد و در دهه هشتاد که فضای سیاسی شهر و کشور میتوانست از شخصیت ایشان بهرهمند باشد، عملا کمبهره ماندیم و ناجوانمردیهای سیاسی درونگفتمانی باعث شد مرحوم پرورش کمرنگ شود؛ اما به دلیل ارتباط قوی پدرم با استاد پرورش، بارها از محضر ایشان بهرهمند شدم؛ یکی از موارد هم سالگرد 7تیر سال 86 بود که ایشان برای سخنرانی در منزل ما حضور پیدا کرد.
جریان نخبهکشی در سیاست ما حضور داشته که حیات خودشان را در کمرنگکردن بزرگان میدیده است و فضای سیاسی سالهای پایانی دهه هشتاد نیز به کمکشان آمد؛ هنوز هم با اینجور جریانها دستبهگریبان هستیم؛ افرادی که عطش نقد و تخریب دیگران را دارند. شخصی در یکی از جلسهها به آقای پرورش پیشنهاد داد که جریان اصولگرایی دو تا لیست بدهد و یک رقابت سوری شکل بگیرد.
یکی از لیستها چهرههای مؤثر نسل اول باشند که دیگر تاریخمصرف سیاسی ندارد و لیست دوم یک لیست جوان سفید باشند و شروع به تخریب لیست اول کند و به این طریق رأی بیاورد. خاطرم هست که آقای پرورش گفت: این پیشنهاد را به چهارچوب اخلاقی اسلام عرضه کن. آیا حق داریم برای رأیآوردن یک لیست، افراد موجه را کورکورانه نقد کنیم؟ همیشه گذشته را ردکردن درست نیست. همین الان نیز برخی بیمحابا گذشته را نقد میکنند. من مطمئن نیستم اگر ما جای گذشتگان بودیم و با موقعیت آنها میخواستیم تصمیم بگیریم، آیا به وضعیت متفاوتی میرسیدیم یا خیر. درباره اصفهان خودمان مثال بزنم. الان کسی از ورود صنایع سنگین به اصفهان دفاع نمیکند. سناتورهای قبل از انقلاب اصفهان دلشان برای اصفهان سوخته و برخی مدیران هم دنباله آن را گرفتهاند و صنایعی را که عقل کارشناسی امروز میگوید نباید در فلات مرکزی برپا شوند، به اصفهان آوردهاند. با علم امروز این مسئله واضح است؛ اما اگر ما هم در وضعیت و مد آن روزگار بخواهیم تصمیم بگیریم، نمیدانم آیا متفاوت میشود یا نه؟ برای همین ما نیازمند مدارا هستیم. ما باید بین نسلهای خودمان هم این مدارا را حاکم کنیم. مرحوم پرورش متأثر از اخلاقباوری که داشت، متوجه این فضا بود.
نکته اساسی در شخصیت سیاسی ایشان، حریت و استقلال نظر سیاسی است. در مواردی که مرحوم پرورش، نظرهای کارشناسی مخالف موج سیاسی داشت، ابایی از طرح آنها نداشت؛ حتی اگر شخصا متضرر میشد. نمونه آن، تفاوت نگاه با رئیس دولتهای نهم و دهم بود که ایشان به همین خاطر توسط طیف وسیعی از نیروهای اصولگرایی نقد شد. ایشان حتی در مواردی، نکتهها و تفاوت نگاه خودش را البته با کمال احترام و ادب و رعایت جایگاه ولایت، با مقام معظم رهبری مطرح میکرد؛ حتی مرحوم پرورش مرجع و پناهی بود برای انتقال نظرهای آحاد جامعه به رهبر انقلاب. در موردی که برخی دوستان انقلاب، به رویههایی انتقادهایی داشتند، توسط مرحوم پرورش به حضرت آقا انتقال دادند و ایشان پاسخ رهبر انقلاب را به دوستان منتقل کرد که البته حاکی از استقبال ایشان از نکتهها و نظرها بود.
نکته دیگر اینکه باوجود فاصله قدرت با دیگران، هیچوقت نظرش را تحمیل نمیکرد؛ حتی در جلسهها عامل تشویق جوانترها برای اظهارنظرکردن بود. خیلی وقتها در ترکیب لیستهای انتخاباتی، دیدگاه متفاوتی با جمع داشت؛ اما به اصل مشورت پایبند بود؛ مگر در مواردی که مبنائا با مسئلهای مخالفت داشت که در این موارد هم خیلی صریح بود.
مورد بعدی، معجزه کلام ایشان بود. سخنان ایشان هم الهامبخش و احساسی بود و هم اینکه مطلب و متن کاملا از عمق وجودشان برمیآمد. ایشان عقل مسموع نبود که شنیدهها را تکرار کند. طوطیوار، صحبت نمیکرد. این مطلب حتی در مواجهه ایشان با کلام معصوم هم وجود داشت؛ برای همین وقتی در خصوص متون دینی صحبت میکرد، عقل مستتر در متن را کشف کرده و با مخاطب در میان میگذاشت.
باوجوداینکه ابزارهای رسانهای در زمان ایشان به این میزان رشد نکرده بود، اما کلام ایشان دستبهدست میشد و به باور من اگر سخنرانیهای ایشان امروز ایراد میشد، حتما در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ضریب بالایی پیدا میکرد؛ البته سیاست هم باعث حجابی برای شناخت اندیشههای معارفی مرحوم پرورش بود. هرچند سیاست برای آقای پرورش مضر نبود و بلکه موجب ورزیدگی عقل عرفانی ایشان شده بود و خیلیها معتقدند که مرحوم پرورش در عرصه سیاست، باورهای خود را آزمود و محکم کرد، بههرحال حضور مرحوم پرورش در سیاست، برای دیگران حجابی بود که کمتر عمق اندیشه دینی ایشان را بشناسند.
آقای پرورش گرفتار حاشیه نمیشد و مسیر کلانی را میپیمود؛ این روحیه را هم از شهید بهشتی آموخته بود. بعد از حوادثی که بر سر بنیصدر آمد، مرحوم پرورش گفت: خدمت شهید بهشتی رسیدیم و گفتیم چرا جواب ایشان را نمیدهید؟ شهید بهشتی این آیه را تلاوت فرمودند که «ان الله یدافع عن الذین آمنوا…»؛ وظیفه ما ایمان است، کس دیگری باید دفاع کند.
آقای پرورش حقیقتا گرفتار مناسبات سازمانی نشده بود. با موضوعها، اداری برخورد نمیکرد؛ بلکه فضا را چندلایه میدید و امکان ظهور و بروز همه افراد را فراهم میکرد؛ حتی تبعیض مثبت به نفع جوانترها قائل بود. ما جوانترها با انرژی و جسارتی که از ایشان میگرفتیم، جرئت صحبتکردن در جلسهها را پیدا میکردیم. در جلسهها، هم رئیس جلسه بود و هم مربی جلسه. حصول نتیجه در جلسهها برایش مهم بود؛ اما با لنز فرهنگی کار را دنبال میکرد؛ حتی اگر در صحبتی میدید کسی رنجیده شده است، بیتفاوت نبود و از دلش درمیآورد. به حواریون و اطرافیانش تعلقخاطر داشت. هیچگونه نگاه کاسبکارانه هم با اطرافیانش نداشت. در سیاستورزی امثال مرحوم پرورش، اعتقاد حرف اول را میزد؛ نه بدهبستانهای سیاسی.
ایشان میگفت: ارادت ما به اشخاص جنبه طریقت دارد و نه موضوعیت. البته به یک معنا اهل رفاقت و صمیمیت با اطرافیان و تعلق خاطر به آنها و خوشمشرب و باصفا بود؛ اما به دلیل حریتی که داشت، در مسیر اهداف خود تعارف نداشت.
حضور ایشان در اصفهان در سالهای آخر عمر احتمالا مربوط میشود به وطندوستی و اصفهاندوستی. در اصفهان هم محوریت رسمی و غیررسمی نیروهای انقلاب را داشت؛ اما در دورهای ساختار تشکیلاتی نیروهای انقلاب گرفتار تلاطم بود و رئیسجمهور وقت، از نظم موجود این ساختار ناراضی بود و آن را مقابل خودش میدید و نیروهای استانی دولت وقت نیز جریان اصولگرایی (بر واژه اصولگرایی تأکید دارم؛ چون اصلاحطلبان را انقلابی میدانم. نمونهاش هم رفتارهای رئیسجمهور وقت که با همه اختلافنظرها به بسیاری از الگوهای انقلاب پایبند است) را دچار فرسایش کرده بودند؛ حتی قضاوت من این است که دولتمردان دهه هفتاد با مرحوم پرورش، بهتر از دولتمردان دهه 80 رفتار کردند.