به گزارش اصفهان زیبا؛ اولین باری نبود که راهی اعتکاف میشدم بارها تجربه کرده بودم فضایی که انسان را از تمام وابستگیهایش جدا میکند و میخواهد او را بند کند به بالا تا بنده شود…
مهمانخانه دوست که میشوی آنقدر غرق حقیقت میشوی که میفهمی مجاز بودن فضای مجازی را میفهمی چقدر زیادند مریدان خدا. میفهمی طعم شیرین نافله خواندنها و مستحباتی که شاید در فضای شلوغ زندگی فکر کنی وقتش را نداری! میفهمی طعم شیرین امت بودن را امتی چشمانتظار امام…
میفهمی لذت خواب بعد از عبادت طولانی را و میچشی لذتهایی راکه کمتر جایی میتوان تجربه کرد. اما این بار توفیقی متفاوت روزیام شد. در میان نوجوانانی معتکف شدهام که بندشان به خدا وصلتر است؛ اینجا انگار آسمان به زمین نزدیکتر است. نوجوانی که در روز قهقهههای مستانهاش دلت را شاد میکند در دل شب در آغوش بندهنواز هایهای میگرید.
اینجا خبری از موبایل نیست. نوجوانی که شاید حتی وابسته گوشی باشد لحظههای فراغتش را درکنار دوستانش با نماز پر میکند. مدام از اعمال مختلف سؤال میپرسد دوست دارد هیچچیزی را از قلم نیندازد میگوید آمدهام برای خلوت، خستگی و تمام زحمتهای این سه روز را مشتاقانه پذیرفته و از آن لذت میبرد. نوجوان امروز ما رشد کرده است تمدن را میفهمد. او معنویت، این گمشده عصر حاضر را این کلید تمدن را خوب فهمیده است.
در صف نماز جانماز دختری را دیدم که در کنار مهر و تسبیح یک دفترچه داشت؛ میگفت برنامهریزی کردهام چندین روز نماز قضا بخوانم شاید اوایل تکلیفم چیزی را از قلم انداخته باشم. نوجوانی را دیدم که میگفت اینجا در کنار دیگران تمرین میکنیم بی بقیه بودن را ؛یعنی آنقدر زیبا فهم کرده است هویت فردیاش را در کنار جمع. دیگری میگفت اینجا چون خانه خداست دوستش دارم و امسال با اصرار، دوستش را آورده بود اعتکاف و چقدر دوستان خوب نعمتاند.
ساعت حدود ۳ نیمهشب بود خواب چشمانش را فرا گرفته بود، اما از سجاده دل نمیکند. آخر در سجاده خوابش برد اما ساعت ۴ دوباره با شوق و بدون نق و نوق بیدار شد برای سحری. این روی نوجوانی را تا به حال ندیده بودم. چقدر کم به نوجوانانمان و به ظرفیتهای بینظیرشان میاندیشیم. چقدر گاهی آنها را هنوز کودک میدانیم غافل از اینکه آنها فرزندان انقلابی هستند که نوجوانان و جوانانش فرماندههای جنگ بودند. کافی است در کنار بینش و آگاهی آزادشان بگذاریم تا با خلاقیتشان نقشآفرینی کنند. کافی است از دور حواسمان بهشان باشد و پشتیبانیشان کنیم.
آری اولین بار است از نگاه یک معاون مدرسه به اعتکاف مینگرم چقدر مدرسه زیبایی است اعتکاف، مدرسهای به رنگ خدا، مدرسهای که گاهی فقط کافی است تو بستر را فراهم کنی گوشهای بنشینی و خودت شاگرد مدرسهای شوی که دبیرانش دانشآموزانت هستند. بشینی و یاد بگیری بیشیلهپیله بودن را، در لحظه زندگی کردن را، عشقبازی نیمهشب با خدا را.
اعتکاف آنقدر زیباست که بارها فکر میکردم چقدر جای شهید آوینی خالی است تا دوربین بر دوش و قلم بر دست لحظهلحظه اینجا را روایت کند و مستندهایی بسازد از بازیهایشان، خندهها و گریههایشان، سؤالهای حقیقت جویانهشان، عبادت شبانهشان، لحظههای منتظر افطارشان، بیخوابیهای زیادشان، فکرهای نابشان، جانمازهای دخترانهشان، دلسوزیهای خواهرانهشان و مسئولیتپذیریهای مادرانهشان اعتکاف احکام خاصی دارد که من را یاد حج میاندازد.
دختر است و زیباییهایش و کمتر میتوان دختری را پیدا کرد که رابطه نزدیکی با آینه نداشته باشد. همین دختر وقتی میآید اعتکاف قرار است آینه درونش را صفا دهد و از آینهای که ظاهرش را نشان میدهد دوری کند.
این دختران زیباروی زیباییدوست در اعتکاف مدام به یکدیگر تذکر میدهند که حواست باشد به آینه نگاه نکنی مگر داریم؟ مگر میشود در این دنیای در تسلط رسانهها چنین نوجوانانی پیدا کرد؟ آری هستند و نهتنها زیادند بلکه هر روز بیشتر نیز میشوند فکر میکنید راز این کشش در چیست؟




