نگاهی به کنسرت نمایش «رفیق‌بازی»، روایتی از زندگی شهید احمد کاظمی

رفیق بازی؛ مثنوی «احمد» در هفت بند

« [حاج احمد کاظمی می‌گفت: اول خودتان را آماده کنید. خودتان را آماده بکنید یعنی چی؟ یعنی یک شهید خرازی باشید، یعنی یک شهید باکری باشید. دلتان را گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید. این پیچ و خم دنیا انسان را به باتلاق می‌برد و گرفتار می‌کند. از آن هم نمی‌شود نجات پیدا کرد.]»

تاریخ انتشار: ۱۱:۳۶ - شنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
مدت زمان مطالعه: 2 دقیقه
رفیق بازی؛ مثنوی «احمد» در هفت بند

به گزارش اصفهان زیبا؛ « [حاج احمد کاظمی می‌گفت: اول خودتان را آماده کنید. خودتان را آماده بکنید یعنی چی؟ یعنی یک شهید خرازی باشید، یعنی یک شهید باکری باشید. دلتان را گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید. این پیچ و خم دنیا انسان را به باتلاق می‌برد و گرفتار می‌کند. از آن هم نمی‌شود نجات پیدا کرد.]» اینکه چطور روح بزرگ او را در یک نمایش دوساعته بریزیم، قطعا کار سختی است؛ کار سختی که در مجموع اصفهانی‌ها از عهده‌اش خوب برآمدند، با تکیه بر هنر و هنرنمایی بومی‌شان که اگرچه ممکن بود جاهایی از قوت کار بکاهد؛ اما غرورآفرین بود.

مهم‌ترین اتفاق درمورد کنسرت‌نمایش «رفیق‌بازی» این بود که قطعا برای زیست‌بوم هنر شهرمان سبک و مسیر جدیدی در موسیقی و نمایش باز کرد؛ رویدادی که تا حد زیادی توانست مخاطب متنوعی را با خود همراه کند. «رفیق‌بازی» در حوالی تاریخ شهادت حاج احمد، هم نام‌گذاری مناسب داشت و هم متناسب ذائقه مخاطب امروزی، ضرباهنگی تند داشت و مثنوی در هفت بند خلاصه به روایت مادر و با لهجه نزدیک به «نِجِبّادی»به‌سرعت پیش رفت.

هم‌رزمی و هم‌بزمی دو رفیق اصفهانی (احمد کاظمی) و آذری (مهدی باکری)، پیوند خوبی بین دوقومیت ایجاد کرد؛ پیوندی که ریشه در روایت شاید فراموش‌شده اصفهان قدیم هم دارد. طنین و گرما و تعهد محمد معتمدی نیز بر جذابیت اثر افزوده بود. اما حضور هنروران نوجوان به چشم می‌آمد؛ چیزی که برای اهالی تعلیم و تربیت، غرورآفرین و هیجان‌آوراست. [او می‌گفت] باید خلاص شد! خلبان‌ها وقتی که کارهای هواپیما را می‌کنند و هواپیما را می‌آورند سر باند، همه تنظیم‌ها را انجام می‌دهند و از زمین کنده می‌شوند و می‌آیند بالا. آری از زمین که آدم کنده باشد، می‌رود در فضای لایتناهی قرار می‌گیرد. مسلط می‌شود بر همه چیز. سبک می‌شود؛ همانطور که این حس سبک‌بالی، غرور، شادی توأم با غم در حین و پایان نمایش ایجاد می‌شد. در پایان باید به نکاتی از این دست اشاره کرد: همت در تجهیز و بهره‌برداری بزرگ‌ترین سالن شهر در مدت کوتاه و هزینه معقول توسط تیم فرهنگی هنری ستودنی بود. شاید به دلیل بعضی انتقادات، هم در تبلیغات و هم در توضیحات آغازین آقای معتمدی، به‌صراحت گفته شد این برنامه روایت زندگی حاج احمد است که به نظر شرط مستورگی هنری را رعایت نکرده بود. اگر چه شاید تکلیف را برای مخاطب و انتخابش روشن می‌کرد.

در اجراها، زمان شروع و … قدری ناهماهنگی بود که زیبنده نیست. اتکا به تیم اصفهانی و حرفه‌ای که مشخصا سیاست تهیه‌کننده و کارگردان بود، بسیار مناسب بود؛ ولو اینکه در جاهایی به جهت کیفیت مشکل‌ساز می‌شد. دیالوگ‌ها طولانی‌تر از نمایش‌ها و جاهایی به یک رادیوکنسرت شده شباهت می‌یافت.