به گزارش اصفهان زیبا؛ آنچه در ادامه میخوانید، یادداشت اختصاصی حجتالاسلاموالمسلمین سید یحیی مرتضوی است که برای «اصفهانزیبا» ارسال شده است و بهعنوان یک شاهد عینی، گزارش یک واقعه تاریخی را ارائه میدهند.سید یحیی مرتضوی در ۱۳۲۲ش در خمینیشهر اصفهان و در خانوادهای روحانی به دنیا آمد.
او پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به اصفهان رفت و وارد حوزه علمیه اصفهان شد. سیزدهسالگی حجتالاسلام مرتضوی نقطه شروع آشنایی و ارادتش به «حضرت امام خمینی» است، ارادتی که از مواجهه با کتاب «کشفالاسرار» در کتابخانه پدرش سر باز میکند و او عاشقانه برای دیدار امام راهی قم میشود. سید یحیی مرتضوی با همان دیدار اول حضرت امام در «مسجد سلماسیه» قم پابهرکاب و مرید ایشان میشود و مدتها بعد، در نجف در محضر آقای خمینی شاگردی و خدمت میکند و به نهضت مبارزان انقلاب اسلامی میپیوندد.
یک ماجرا و دو روایت
آنچه در یادداشت پیش رو از مباحثه امام خمینی(ره) و آیتالله سید محسن حکیم (احتمالا به تاریخ ۲۷ مهر ۱۳۴۴) مطالعه میکنید، پیشازاین با اختلاف اقوالی در کتاب «نهضت امام خمینی» اثر سید حمید روحانی و کتاب «خاطرات آیتالله سیدهاشم رسولی محلاتی» و کتاب «خاطرات سید علیاکبر محتشمیپور» ذکر شده است؛ اما هیچکدام از این موارد خود شاهد مستقیم ماجرا نبودهاند.
به نظر میرسد اکنون با روایت دستاولی روبهرو هستیم که حجتالاسلام مرتضوی خود در آن لحظه حضور داشتهاند؛ ضمن آنکه در کتاب «نهضت امام خمینی» این ماجرا در منزل آیتالله حکیم نقل شده است و در تماس تلفنی با حجتالاسلام روحانی، ایشان روایت خود را صحیح میداند؛ اما حجتالاسلام مرتضوی روایت کتاب «نهضت امام خمینی» را دارای اشکال میدانند؛ همچنین متذکر میشویم که تفسیر این مباحثه، نیازمند فهم صحیح از «تاریخ» است تا دچار اشتباه نشویم.
حجتالاسلام سید یحیی مرتضوی دیروز و امروز
تفاوت دیدگاههای سیاسی دو مرجع تقلید
اکنون به بیان مناظره حضرت امام خمینی(ره) و آیتالله سید محسن حکیم و تفاوت دیدگاههای اسلامی و سیاسی آن دو مرجع روحانی میپردازم. امام خمینی(ره) پس از اقامت در نجفاشرف بدون کمترین خوف و هراسی از هیاهو و دسیسههایی که از سوی دشمنان در اطراف او جریان داشت، بر آن شد که در راه مبارزه با افکار و پندارهای انحرافی و غیراسلامی که در نجف از طرف عوامل و ایادی کارآزموده استعمارگران ایجاد شده بود، رسالت خود را شروع کند و با درجریانگذاشتن مقامات روحانی از رویدادها و مسائل روز کشورهای اسلامی با توطئههای استعمار که حوزه علمیه نجف را در بیخبری و خمودی فرو برده بود، به مقابله برخیزد؛ برای این منظور سعی میکرد با حضرات مراجع آیاتالله سید ابوالقاسم خویی، سید محمد شیرازی، سید محسن حکیم و سید محمود حسینیشاهرودی دیداری فراهم کند؛ تا اینکه نامبردگان هر یک جداگانه بهجز آقای حکیم به دیدن امام آمدند.
چند شب بعد از آن دیدار، شهید حاج مصطفی خمینی مرا صدا کردند و گفتند: من امشب در کربلا برنامهای دارم و نجف نیستم؛ چون آقای حکیم به ملاقات امام میآیند، حضور شما برای خدمت و پذیرایی ضرورت دارد.
آیتالله حکیم با یکی از حواریون خود وارد شدند و امام از او استقبال کردند. من با چند فنجان چای از ایشان پذیرایی کردم و در گوشه اتاق ساکت نشستم.
در این دیدار، امام خمینی سعی میکرد آقای حکیم را آگاه کند و از دسیسههای توطئهگران که میکوشیدند علمای نجف را از جوّ حاکم بر ایران و منطقه دور نگه دارند، بر حذر دارد؛ ازاینجهت در این دیدار، وقتی از کسالت آقای حکیم سخن به میان آمد، حضرت امام فرصت را غنیمت دانست و فرمود: «خوب است که حضرتعالی برای معالجه و تغییر آبوهوا به ایران تشریف ببرید و اوضاع آنجا را هم از نزدیک مشاهده فرمایید و ببینید بر این ملت ایران چه میگذرد. من معتقدم مانند گذشته که خیانتها و نظام دولت جابره را به عرض آیتالله بروجردی نمیرساندند و آقای بروجردی کجرویها و ستمکاریهای حکومت پهلوی را حل بر صحت میکردند و از کنار آنها بیتفاوت میگذشتند؛ الان هم فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمیرسانند؛ و الا شما ساکت نمینشینید.»
آقای حکیم گفتند: «شما که الان در ایران نیستید و در نجف هستید، لطفی ندارد که من به ایران بروم؛ وانگهی چه میشود کرد و چه اثری دارد؟»
امام خمینی گفتند: «قطعا اثر دارد و ما با همین قیام تصمیمهای خلاف و خطرناک دولت را متوقف کردیم؛ چطور اثر ندارد. اگر علما اتحاد داشته باشند، قطعا مؤثر است.»
آقای حکیم گفتند: «اگر این اقدامات احتمال عقلایی هم داشته باشد و از طریق عقلایی اقدام شود، خوب است و تأثیر دارد.» امام خمینی گفتند: «قطعا تأثیر دارد؛ چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدام عاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلا موردبحث ما نیست.»
آقای حکیم گفتند: «اگر اقدام حاد کنیم، مردم از ما تبعیت نمیکنند و مردم دروغ میگویند. آنها پی شهوت هستند و برای دین سینه چاک نمیکنند.»
امام خمینی گفتند: «چطور مردم دروغ میگویند؟ این مردمی که جان دادند، زجر کشیدند، حبس رفتند، تبعید شدند، اموالشان به غارت رفت، جوانانشان کشته شدند، چطور این مردم بقال و عطار سر محل که سینه خود را جلوی گلوله دادند، دروغ میگویند؟»
گفتوگوی کوتاه و هشداردهنده امام خمینی با آقای حکیم هرچند بر طرز اندیشه و موضعگیری آقای حکیم نتوانست تأثیر بگذارد، ولکن در میان روحانیون و فضلای علوم اسلامی حوزه علمیه نجفاشرف اثر مثبت و تکاندهندهای داشت و همهجا سخن از این گفتوگو نقل مجالس بود و جامعه روحانیون و طلاب را در اطراف نقطهنظرهای امام خمینی و موضع او در برابر رژیم ایران به تأمل و تفکر بیشتر واداشت. بسیاری از روحانیون روی انگیزههای مختلف، طی ارسال نامه به دوستان و آشنایان خود در ایران و دیگر کشورهای اسلامی متن گفتوگو و مناظره امام خمینی و آقای حکیم را خاطرنشان میساختند.
بسیاری از آنان که براثر بیاطلاعی و ناآگاهی تحتتأثیر تبلیغات شوم و زهرآگین عوامل و ایادی استعمار قرارگرفته بودند، با دقت و کنجکاوی در اطراف این گفتوگو و نقطهنظرهای امام خمینی و آقای حکیم، افکارشان دگرگون شد و در طرز اندیشه و موضع خود تجدیدنظر کردند. این از نخستین گامهایی بود که امام برای مبارزه با پندارها و باورهای ارتجاعی و استعماری در حوزه علمیه نجف برداشت و ضربهای کوبنده بر پیکر اهریمنصفتانی که تارعنکبوتی در گرداگرد حوزه علمیه نجف و علمای آن تنیده بودند، وارد کرد.
تلاش ارتجاع نجف در منزویکردن امام خمینی
ارتجاع نجف تنها به منع استفاده از حوزه درس امام خمینی(ره) بسنده نکرد؛ بلکه کوشید او را در نجف از هر نظر و از هر طرف منزوی و محدود کند؛ ازاینرو تمام نیروی خود را بهکار گرفت تا هرگونه رابطه افراد حوزه نجف و مردم عراق را با منزل امام خمینی و با برادران مبارزی که از ایران متواری شده بودند و راه امام را دنبال میکردند، قطع کند. با شایعهسازی، دروغپردازی و نسبتهای ناروا به امام ازقبیل چپگرایی، کمونیستی، انگلیسی، کوشیدند امام خمینی را در میان حوزه و جامعه عراق بدنام و لکهدار کنند و از رسیدن صدای بیدارکننده و حماسهآفرین او به گوش تودههای محروم و مستضعف عراق و دیگر کشورهای عربی جلوگیری بهعملآورند.
ارتجاع نجف که بهجز تنگنظری و انحراف حرکتهای اصیل و مثبت در آن حوزه کاری نداشت، میاندیشید که اگر امام خمینی را از نمازگزاردن بر متوفایی بازدارد یا مثلا از برگزاری مجلس ترحیم از طرف امام جلوگیری کند و او را در ردیف مراجع طراز دوم قرار دهد، یا آنکه مردم را از شرکت در نمازجماعت و درس او بازدارد، میتواند انقلاب اسلامی ایران را به شکست بکشاند و شاه و آمریکا را از سقوط و تباهی در ایران نجات دهد؛ اما در مقابل این حرکات درحقیقت مذبوحانه، به مصداق «و اذا مروا باللغو مروا کراما» بیتفاوت و بیاعتنا میگذشت و با توکل به خداوند بزرگ و با تکیه بر ملت وفادار خویش و با تکنیکهای سیاسی و انقلابی در راه بیداری تودهها گام برمیداشت.
امام(ره) چشم به دوردستی روشن و نویدبخش داشت و بر آن بود که با سلسلهبرنامهها، روشنگریها و بهکاربستن تاکتیکهای سیاسی در حوزه علمیه نجف، دگرگونی پدید آورد و با آگاهکردن مقامات روحانی، دست مرموز استعمار و عوامل آن را از آن حوزه کوتاه کند.
رژیم شاه بهخوبی میدانست که اگر امام را در نجف آزاد بگذارد و علیه او به جوسازی و شایعهپراکنی و دروغپردازی دست نیازد، موفقیت و امکاناتی که در عراق بهمنظور گسترش نهضت اسلامی ایران برای امام فراهم خواهد شد، کمتر از خود ایران نخواهد بود و ازآنجاکه امام در عراق از آزادی بیشتری برخوردار است، برای ساواک امکان دستگیری و محدودساختن او بهسادگی ممکن نیست؛ ازاینجهت رژیم شاه بر آن شد که با تلاشهای صدجانبه و گسترده علیه امام در عراق جوّی بهوجود آورد که برای او میدان عمل و حرکت نباشد و باید گفت که متأسفانه در اجرای این توطئه موفقیتهایی هم بهدست آورد. در این رابطه سخن بسیار است؛ از محضر شنوندگان و خوانندگان محترم استدعا دارم به موضوع دیگری در همین زمینه عنایت فرمایید.
ریاکاری حکومت پهلوی در انتقال ضریح حضرتابوالفضل(ع)
همزمان با ورود و اقامت امام در نجف، ضریح حضرتابوالفضل(ع) که به همت مردان نیکوکار اصفهان ساخته و آماده شده بود، برای حمل به عراق آماده شد. شاه و دربار که همیشه درصدد بهرهگیری شخصی از هرگونه مراسم مذهبی بودند و بدون کمترین عقیده و ایمانی ملت اسلام را به بازی میگرفتند، فورا دستبهکار بهرهبرداری از مراسم انتقال ضریح مطهر حضرتابوالفضل(ع) به عراق شدند و با بوق و کرنا کوشیدند وانمود کنند که ضریح آن حضرت به امر ملوکانه و از دسترنج مبارک خاندان سلطنت ساخته شده است؛ ازطرفی بهمنظور سوءاستفاده از موقعیت آیتالله حکیم و وانمودکردنِ این موضوعِ عاری از حقیقت که آقای حکیم با شاه موافق و همراه است، عکس آقای حکیم را در کنار عکس شاه مونتاژ و در سراسر کشور پخش کرده و مردم را مجبور کردند عکس مزبور را در مغازههای خود نصب کنند و در پیشاپیش ضریح حضرتابوالفضل(ع) نیز حرکت دادند.
ضریح حضرتابوالفضل(ع) را از اصفهان تا کرمانشاه همراه با عکس مونتاژشده آقای حکیم و شاه با کارگردانی ساواک گرداندند و سرانجام ۲۶ آبان۱۳۴۴ با شعار جاوید شاه وارد بغداد کردند.
در بغداد هم سفارت ایران تدارکات و بهرهبرداریهای لازم را از این مراسم به نفع شاه و رژیم بهعمل آورد و شماری از ایرانیان مقیم عراق را همراه با کارمندان و مأموران سفارت به رسم حامیان و شیفتگان شاه مجبور کرد در مشایعت و همراهی با ضریح تا حرم مطهر حضرتابوالفضل(ع) همکاری و همیاری کنند.
توجه بفرمایید که چقدر ریاکاری و تظاهر به دینداری و خدعه و مردمفریبی حکومت پهلوی به حاکمان منافق بنیامیه و بنیعباس و برخورد آنان با ائمهمعصوم(ع) و پیروان اهلبیت شباهت داشت و مصداق این آیه شریفه بودند:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ، يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ» [بقره، آیات 8 و 9]
صدق الله العلی العظیم