فریباشو فریب اندر فریب است!

به گزارش اصفهان زیبا؛ «روزی روزگاری» سریالی پخش می‌شد به همین نام و نشان که بازیگران و هنرمندانی داشت که با خاک و خُل و بیابان عجین بودند و با راهزنی و بیابانگردی قرین. تا امروز اما سریالی روی آنتن رسانه ملی بود که مملو از زرق و برق و زندگی لاکچری و اینستاگرامی است.

«فریبا» که روزهای پایانی پخشش را می‌گذراند، حالا به مرحله معکوس مانند بیشتر فیلم و سریال‌های ایرانی رسیده و پس از طی مراحل خلافکارانه و شیادانه، می‌رود تا وارد سکانس‌های پلیسی و درگیرانه شود.

روزهای اول پخش، «فریبا» در فضای مجازی و اینستایی سیر و سیاحت داشت و هرچه جلوتر می‌رفت به فضاهای پیچیده ارتباطی، خانوادگی، اقتصادی و حتی قاچاق انسان هم رسید.

فریبا یا همان «ساناز سعیدی» بانویی است که در قامت یک سلبریتی مجازی با یک شرکت خصوصی تبلیغاتی و خدماتی به مدیریت سوگند یا بازی «نسیم ادبی» قرارداد 10ساله دارد و طبق همان قرارداد تنها می‌تواند هر آنچه مدیر شرکت از او می‌خواهد اجرا کند. یک طرف قضیه پای ترکیه، طرف دیگر دُبی و در لابه‌لای همین‌ها پای شکسته اسرائیل خبیث و موساد منحوس هم در میان است! طرف‌هایی که هر کدام مسئولیتی شیطانی دارند و فقط در سکانسی که سارا عازم دبی برای خوش‌گذرانی و البته فرار از مشکلات و برادرانش می‌شود، چشمان سبزآبی او را برای قاچاق درمی‌آورند!

از قضا ابراهیم (ارسلان قاسمی) هم که کارمند همان شرکت کذایی است، رنگ چشمانش سبزآبی است و او هم که به دبی می‌رود، گرفتار قاچاقچیان شیطان صفت پول پرست می‌شود. پیش از این دو نفر هم، گویا دختران دیگری به امارات رفته و شماری از آنان بازنگشته‌اند.

پشت سکه زندگی فریبا همان روی دوم و نادیده از چشم جامعه است. او علاوه بر اینکه سال‌ها قبل ازدواج کرده و همسرش در یک تصادف فوت شده، پسری دارد که با ثریا قاسمی زندگی می‌کند و به او گفته‌اند مادرش مرده و پسرک کنجکاو اما احتمال می‌دهد مادرش زنده است.

روی سکه «فریباشو» آن‌چنان مدرن و رنگین است که دختران و دنبال‌کنندگانش در اینستاگرام گمان می‌برند فریبا در بهشتی به سر می‌برد که هیچ کم‌و‌کاستی در زندگی او نیست؛ اما ترنم، یکی از همین دختران سریال، بو برده که در پس فریباشو، رمز و رازی نهفته و فریبی در کار فریباست.

فریب، کلیدواژه دقیق سریال فریباست و از قمار و بازی‌های جمعی آلوده به شرط‌بندی تا برگزاری مراسمات همراه با پایکوبی آنچنانی و فریب ناجوانمردانه دخترکان بدسرپرست و آسیب‌پذیر ایرانی به خوبی در آن چیده شده و به دنبال نشان‌دادن بی‌پرده همین معضلات و تاریکی‌هاست؛ تاریکی‌هایی در پس زرق و برق‌ها و خوش‌گذرانی‌هایی که بهایی غیر از پشیمانی، اعتیاد و بیماری‌های روحی و جسمی ندارد و گاه در نهایت به قتل، غارت، قاچاق و نکبت ختم می‌شود.

فریبا طبق قراردادی که دارد، باید با بهروز یا همان «پناه» که نامزدش در همان شرکت کذایی کارمند است ازدواج کند؛ ازدواجی که در ظاهر سوری است؛ اما حاشیه‌هایی به همراه دارد که باعث آگاهی و شناخت دختر از بهروز می‌شود و روی دیگر پناه اهل قمار را آشکار می‌کند.

همسر مدیر مجتمعی که فریبا در آن ساکن است به قدری غرق در زندگی لاکچری فریبا می‌شود که همسرش را عاصی و قیاسی می‌کند و مدیر مجتمع او را به قتل می‌رساند. مدیر مجتمع فریبا را قاتل همسرش می‌داند و از همین رو به سراغ فریبا می‌رود تا او را هم به قتل برساند که با حضور به موقع پلیس دستگیر می‌شود.

شاید این سکانس به نظر زیاده‌روی کارگردان در بهادادن نظریه «اثر مطلق رسانه‌ای ژوزف گوبلز» محسوب شود که مخاطب را مطلقا تحت‌تأثیر فضای مجازی و رسانه‌ای قرار می‌دهد؛ اما واقعیتی است که جامعه را درگیر خود کرده و زندگی خیلی از خانوارها را تحت‌الشعاع همین زرق و برق‌ها قرار داده و به‌هم ریخته است.

فریباشو یک نماد است؛ اینفلوئنسری که دو چهره دارد و شخصیت مهمی نیست؛ اما به جذب روزانه فالوور به قدری او و شرکای کاری و مدیرانش، به‌ویژه سوگند و بهداد را ذوق زده می‌کند که حاضرند هر کاری برای جذب عضو بیشتر انجام دهند؛ حتی اگر بهایش به هم ریختن اعصاب و زندگی کارمند و دوست خودشان و قاچاق اعضای بدنشان باشد! شبکه سه ادامه بده!

فرزاد حسنی، ثریا قاسمی، علیرضا خمسه، حمیدرضا پگاه، سوگل طهماسبی، افسانه چهره‌آزاد و محمود پاک‌نیت هم درسریال «فریبا» بازی کرده‌اند که یک نقطه مشترک با سایر بازیگران این مجموعه دارند؛ سایرین درگیر فضای مجازی و اینستایی هستند و این چند نفر درگیر حل‌وفصل مشکلاتی که همان فضای مجازی ایجاد کرده است؛ مشکلاتی که باید بازخوانی و دیده شوند؛ پس شبکه سه ادامه بده!