گزارشی از مراسم اربعین شهدای جنگ دوازده‌روزه

شهدای اقتدار در قاب افتخار

گاه آسمان، دلش که می‌گیرد، بهانه‌اش زمین است، بهانه‌اش، بغضی می‌شود که از غربت یاران آسمانی در گلوی زمین‌مانده است. و آن روز، در سالن اجتماعات گلستان‌شهدا، وقتی نسیم به احترامِ نام بلند شهیدان آهسته قدم برمی‌داشت، آسمان نیز طاقت نیاورد.

تاریخ انتشار: ۱۴:۳۷ - سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
مدت زمان مطالعه: 5 دقیقه
شهدای اقتدار در قاب  افتخار

به گزارش اصفهان زیبا؛ گاه آسمان، دلش که می‌گیرد، بهانه‌اش زمین است، بهانه‌اش، بغضی می‌شود که از غربت یاران آسمانی در گلوی زمین‌مانده است. و آن روز، در سالن اجتماعات گلستان‌شهدا، وقتی نسیم به احترامِ نام بلند شهیدان آهسته قدم برمی‌داشت، آسمان نیز طاقت نیاورد.

ابرها گریستند؛ آرام و بی‌صدا. بارانی نرم و آسمانی بر خاک بارید؛ گویی فرشتگان، با اشک‌هایشان، بر زخم‌های بازماندگان مرهم می‌نهادند. مراسم چهلم شهدای اقتدار ملی، مردان بی‌ادعایی که در نبرد دوازده‌روزه، با خون خود امنیت را معنا کردند، در هوایی بارانی و دل‌انگیز برگزار شد؛ در میان بغض‌های نشکسته، دل‌هایی شکسته و پرچم‌هایی که آرام در باد می‌رقصیدند.

اینجا، نه‌فقط خاک، که آسمان هم عزادار بود. اینجا، جایی بود که نام شهیدان در نسیم پیچید و روایت غیرت و فداکاری، در دل‌ها جوانه زد.

آمده بودیم تا یادشان را نه‌فقط به‌زبان، که با اشک و ایمان، در قاب تاریخ حک کنیم.

شرکت‌کنندگان در مراسم همان‌طور که در مشایعت قطره‌های باران به‌سمت سالن می‌رفتند، با شربت موکب هیئت عاشورائیان وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح گلویی تازه می‌کردند.صندلی‌های داخل سالن تقریبا پر بود و به‌ندرت صندلی خالی برای نشستن پیدا می‌شد. خانواده معظم شهدا، مسئولان محلی، فرماندهان نظامی و مردم شهیدپرور اصفهان همه آمده بودند.

عکس شهدا بر دستان شرکت‌کنندگان در مراسم زینت‌بخش مجلس بود. دختر شهیدی که باافتخار عکس پدر را در دست داشت یا مادر شهیدی که عکس پسرش را به یاد سال‌های کودکی پسرش در آغوش گرفته بود و بچه‌های کوچکی که فارغ از همه‌چیز و همه‌جا مشغول دویدن به این‌طرف و آن‌طرف و بازی‌های کودکانه‌شان بودند.

پس از ۱۰ روز نبرد نابرابر رژیم صهیونیستی ناتوان شد

سردار غلامرضا سلیمانی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین کشور، سخنران این برنامه بود. او طی سخنانی، به بررسی ریشه‌های تاریخی دشمنی صهیونیست‌ها با جهان اسلام و تلاش آنان برای تضعیف ملت‌های مسلمان پرداخت و ایران را نماد مقاومت هوشمندانه در برابر این جبهه سلطه‌گر توصیف کرد. سردار سلیمانی تجاوز دوازده‌روزه اخیر علیه ایران را نقطه‌عطفی در تثبیت جایگاه منطقه‌ای جمهوری اسلامی دانست و گفت: تمام پیش‌بینی‌های صهیونیست‌ها و اتاق‌های فکر غرب در چهار مرحله شکست خورد و درنهایت، پس از ۱۰ روز نبرد نابرابر، رژیم صهیونیستی از ادامه درگیری ناتوان شد و برای آتش‌بس به التماس افتاد.

تمام جنایت‌های صهیونیست‌ها، تضعیف قدرت ملت‌های مسلمان، به‌ویژه ایران بوده است؛ اما انقلاب اسلامی و فرهنگ ایثار و شهادت، این مسیر را تغییر داد و امروز، ایران با اتکا به توان داخلی، در مسیر تحقق «ایران قوی» گام برمی‌دارد.

انسجام، مقاومت و ولایت‌مداری ملت ایران، هیمنه دشمن را درهم‌شکست

رئیس سازمان بسیج مستضعفین با استناد به فرمایشات امام راحل و رهبر معظم انقلاب، انقلاب اسلامی را نه‌تنها تغییر یک نظام سیاسی، بلکه آغاز یک تحول تاریخی خواند و افزود: پیروزی ملت ایران در این نبرد، یادآور روزهای دفاع‌مقدس بود؛ با این تفاوت که این بار، در کمتر از ۲۴ ساعت، انسجام، مقاومت و ولایت‌مداری ملت ایران، هیمنه دشمن را درهم‌شکست.

او با تجلیل از خانواده‌های شهدا، به‌ویژه شهدای اخیر، گفت: ما در برابر خون شهدا مسئولیم، نه بدهکار و ادامه راه آن‌ها، تعهدی است که ملت ایران در مسیر نابودی رژیم کودک‌کش صهیونیستی به دوش می‌کشد.

در پایان مراسم، حاضران با ذکر توسل و تجدیدمیثاق با شهدا، بر وفاداری به آرمان‌های انقلاب اسلامی و تبعیت از رهبری تأکید کردند.

در آغوش مادر، با انگشت کوچکش به عکس بابا اشاره می‌کند

بعد از مراسم به‌همراه خانواده شهدا به‌سمت قبور مطهر شهدا می‌روم. جمعیت زیادی برای زیارت آمده‌اند. خودم را به‌سختی از لابه‌لای جمعیت به قبور شهدا می‌رسانم. فاتحه‌ای نثار روح پاک شهدا می‌کنم و از یک‌یک آن‌ها می‌خواهم تا شفاعتم کنند. حال‌وهوای غریبی است.

مادری سر، روی قبر پسر گذاشته، پدری که شانه‌های لرزانش خبر از غم دوری فرزندش می‌دهد و همسری که باصلابت نشسته است، نه اینکه دلتنگ همسر نیست؛ اما خوشحال است از اینکه او به حاجتش رسیده. در میان همه این صحنه‌ها چشمم روی یک قاب می‌ماند و خیس خیس می‌شود. آنجا که دختر سه‌چهارساله شهید در آغوش مادر، با انگشت کوچکش، به عکس بابا اشاره می‌کند و تمام ناگفته‌های کودکی‌اش را برای بابا می‌گوید. چشمم به مردی می‌افتد که گوشه‌ای ایستاده و لباس روحانیت بر تن دارد. از عرض تسلیت و سلام و احوالپرسی افراد مختلف پیداست که با خانواده شهدا آشناست. جلو می‌روم و با او صحبت می‌کنم.

شب‌های عملیات، همیشه حدیث کسا می‌خواندند

خیلی از شهدا را می‌شناسد و به خانواده بیشترشان سرزده است. دوست ندارد اسمی از او برده شود. درباره شهدا می‌گوید: «40 نفر شهیدی را که اصفهان داشت، می‌شناختم. چند سالی بود که با آن‌ها کار کرده بودیم. مراسمی که برگزار شد، خیلی عالی و پرشکوه بود. در این برنامه یاد خاطره‌ها و رشادت‌هایی که داشتند، افتادم. این عزیزان شب‌های عملیات، همیشه حدیث کسا می‌خواندند و این دعا را مثل پرده‌ای روی سرشان حس می‌کردند؛ گویی که حضرت فاطمه‌زهرا(س) دارند همه امور را هدایت می‌کنند. موشکی ما بسیار خوب درخشید؛ خصوصا موشکی اصفهان که بیشترین شهید را هم داد. این شهدا ادامه‌دهنده راه همان شهدای هشت سال دفاع‌مقدس بودند.

او به گوشه‌ای از خاطره‌های این شهدا اشاره می‌کند و می‌گوید:

باصلابت گفت، شوهرم فدای رهبرم

شهید ابوالفضل یسلیانی آشپز یکی از پایگاه‌ها بود. ایشان خیلی آسیب‌دیده بود و قابل‌شناسایی نبود. مدتی طول کشید تا از ایشان خبری برسد. وقتی به خانواده این شهید سر زدیم و همسر و بچه‌های ایشان، دخترها و پسر کوچکشان را دیدیم، همسر ایشان خیلی باصلابت گفت: شوهرم فدای رهبرم. شهید همیشه می‌گفت: دعا کن من شهید شوم. می‌گفتم: شما که اسلحه و تخصصی ندارید. می‌گفت: اگر خدا بخواهد با همین کفگیر و ملاقه هم من را قبول می‌کند.
یکی از ویژگی‌های بارز این شهید که شاید دلیل آسمانی شدنش هم باشد، این بود که همسرشان می‌گفت: جمعه‌ها می‌توانست سر کار نرود، ولی می‌گفت: شش روز هفته را برای شما کار می‌کنم؛ دلم می‌خواهد این یک روز را هم برای خودم و رضای خدا کار کنم.

دو ساعت قبل از شهادت، ناهارش را برای چوپان برده بود

شهید حجازی، یکی دیگر از این شهداست. ایشان صبح روز شهادتش، به بیابان مقابل محل کارش نگاه می‌کند. چوپانی را می‌بیند. بعد از چند ساعتی می‌گوید: این بنده خدا از صبح تابه‌حال چیزی نخورده است. ناهار ظهرش را نمی‌خورد و غذای خودش را برای چوپان می‌برد. دو ساعت قبل از شهادتش این اتفاق می‌افتد.

تلاش می‌کرد حق‌الله را حتما پرداخت کند

شهید عقیل محمدی، یکی دیگر از این شهداست. ایشان از بچه‌های خالص و آسمانی بود. چیزی که همیشه از این شهید به خاطرم می‌آید، عمل به احکام و رعایت آن‌ها بود. او همیشه خمسش را سر روز مقرر می‌داد. از چند روز قبل می‌نشست مبلغ خمس را محاسبه می‌کرد. تلاش می‌کرد حق‌الله را حتما پرداخت کند.

مادرش در مکه از خدا خواسته بود به آرزویش برسد

شهید محمدامین صدری تازه استخدام شده بود. او هم همیشه از مادرش می‌خواست دعا کند شهید شود. مادرش می‌گفت: باافتخار فرزندم را تقدیم انقلاب کردم. وقتی رفتم مکه به‌طور ویژه از خدا خواستم که او به آرزویش برسد.

عموی ایشان، محمدحسن صدری، روزی که برادرزاده را به خاک می‌سپردند، خودش وارد قبر ایشان شد و با او زمزمه کرد. نمی‌دانم چه سخنی بین آن‌ها ردوبدل شد که فردای آن روز خودش نیز به شهادت رسید.

ای‌کاش فرزندان دیگری داشتم و آن‌ها را نیز فدای رهبر می‌کردم!

شهید اسحاقی از لحاظ اخلاقی بسیار افتاده و متواضع بود و اهل نماز اول‌وقت. ایشان خیلی مظلومانه به شهادت رسید. اصلا قابل‌شناسایی نبود. وقتی به منزل این شهید رفتیم و پدر ایشان را ملاقات کردیم، ابتدا نشناختیمش؛ لباس سفید پوشیده و چفیه انداخته بود. ایشان باافتخار گفت: فرزندم جای خوبی رفت.

من فرزندم را فدای رهبر کردم. ای‌کاش فرزندان دیگری داشتم و آن‌ها را نیز فدای رهبر می‌کردم! ای‌کاش خودم هم لیاقت داشتم و فدای رهبر می‌شدم! خانم ایشان نیز بدون قطره اشکی، گفت: ایشان فدای رهبر! ان‌شاءالله بقیه رزمندگان سالم باشند و بتوانند مشت محکمی به این دشمن جنایت‌کار بزنند. او در پایان صحبتش گفت: دلیل اصلی رشادت‌ها و دلاورمردی‌های شهدا این بود که آن‌ها آموزش‌یافته مکتب امام‌حسین(ع) هستند و از کودکی در این راه قدم برداشته‌اند و در این مکتب رشد کرده‌اند.

صدای اذان مغرب در فضای گلستان‌شهدا می‌پیچد و در کنار شهدا، شهادتی دوباره می‌دهم به یگانگی خدایی که همه این شهدا برایش و در راهش جان فدا کردند.