به گزارش اصفهان زیبا؛ اکنون هنگام داوری است که شهر را بهعنوان مهمترین سامانه مصنوعیِ بشر متأخر بر اساس معیار «عدل» به قضاوت بنشینیم تا ببینیم آیا انسانِ امروز، توانسته بارِگرانِ امانت را به سلامت حمل کند یا خیر؟
برای ارزیابی درست، لازم است طرح عادلانه شهر که همان وضعیت طبیعی آن است را بشناسیم. یک شهر طبیعی و عادلانه، موازنهای است متعادل، میان وابستگیهای متقابلِ اقشار و اصناف مختلف به یکدیگر.
این نیازمندیهای متنوع طرفین به توانمندیهای متفاوت همدیگر، موجب همبستگی و همترازی متقابل، میان مردمان شهری فارغ از تعلقات ماقبل شهری میشود؛ چون اساسا شهر، برسر تعلق به هم نیازی متکثر و پاسخیافته در هم توانی متکثر تشکیل یافته است.
در این تعاملات چندطرفه، یک معلم به نانهای پختهشده نانوا نیاز دارد و یک نانوا برای آموزش فرزندش، به یک معلم و هر دوی آنها نیز به پاسبانی شبانه نگهبان و طبابت پزشک همان قدری محتاجاند که پاسبان و طبیب به آنها؛ و همه ایشان برای ساخت و تعمیر مسکن، توانایی بنا و معمار را لازم دارند و معمار و بنا نیز ناگزیر از مراجعه به ایشان برای خواستههای مربوط است.
این روابط همهجانبه که بنیان نظم عادلانه و طبیعی شهر را استوار میسازد، بهرهدهی و بهرهبری طرفینی را ممکن ساخته و از بردگیکشیدن یا به بردگیکشاندن جلوگیری میکند و اتخاذ هر اربابی غیر از خداوند را مانع میشود.
ضربالمثل «گذر پوست به دباغخانه میافتد» حاکی از شهود تجربی شهرنشینان از همین معناست که وابستگیهای متقابل را همچون چرخهای طبیعی در قالب یک قانون همهگیر، گوشزد نموده و این دریافت همگانی را بهوسیله فرهنگ منتقل میکند.
تا اینجا، شهر تصویرشده، برحسب عدلمحوری، هیچ مغایرتی با عالم خلقت ندارد؛ چون در عالم خلقت نیز چرخه طبیعت، چرخه امتزاج و افتراقهای متعادل و به هم مربوط است؛ اما بزرگترین مغایرت، عدم تطابق این انگاشتههای نسبتا بدیهی و قابلدرک با واقعیتهای روزمره و تجربه مستقیم ما از زندگی در شهر است.
ما از شهر، چندان هم بوی نظمی عادلانه استشمام نمیکنیم. تنها راه یافتن علت این تفاوت تصویر عادلانه از شهر با واقعیت ناعادلانه جاری در آن، بررسی وجه افتراق میان آنهاست.
اگر میبینیم یا میدانیم که در نظم فعلی شهر، از طرفی عده زیادی با زحمت فراوان در حال صَرفکردن بیوقفه نیروی کار و توانمندی انسانی خود به هدف رفع نیازهای مشخصی از دیگران هستند؛ ولی این فعالیتها منجر به بهرهمندی آنان از توانایی دیگران برای رفع نیازهای خودشان نشده و در آخر، همه تلاشهایشان بینتیجه مانده است.
از طرف دیگر عده کمی را مشاهده میکنیم که بدون ابراز هیچ توانایی مشخصی از خود، که برای خدمت به نیازهای دیگران صرف شده باشد، همواره از دسترنج عمل سایرین بهرهمند شده و به شکل مستمر، متنعمان برخوردارازهمهچیز باقی ماندهاند.
اینگونه مطمئن میشویم موازنه رفع نیاز خود از طریق رفع نیاز دیگران، به شکل فریبکارانهای نقض شده و به یک ناموازنه یکطرفه تبدیل شده است که در مدار آن، سهم همگان از کاروکشت فقط «بوی گندم» شده؛ ولی «هرچه میکارند» نصیب یک عده خاص میشود.
برای مشاهده عینی جریان یکطرفه این سیل ویرانگر که هرروز از پاییندست اقتصادی شهر به سمت فرادست جاری شده و بسیاری ارزشهای گرانقدر را با خود به عمق تباهی میبرد، باید به دستور ضربالمثل مشهور فرنگی عمل کنیم که میگوید «پول را دنبال کن» چون «پول» همان ابزار فریبکاری است که میشود آن را بدون انجامدادن کار واقعی به دست آورد.
همچنین میتوان آن را برای دستمزد کارها به نسبت نامتناسبی توزیع کرد تا سرانجام دارندگان زحمتنکشیده آن پول، به وساطتش توانایی دیگران را به تسخیر یکسویه نیازهای خود درآورده و در قبال پرداخت پول، به بهرهکشی از نیروی انسانهایی بپردازند که قرار بود درنتیجه تلاشهایشان برای رفع نیازهای دیگران نیازهای خودشان رفع شود.
و نمونه موازنه ناموازنه شهری سطح ناعادلانه خدمات شهری و تفریحی در فرودست و فرادست شهر هست.
از آسفالت کوچه و خیابان ها گرفته تا فضای تفریحی خانوادگی و کودکانه شهری