حسام کمالی

حسام کمالی

روایت‌نویس

آرشیو مطالب منتشر شده
«عادت نباید کرد!»
شنبه 1402/12/26

«عادت نباید کرد!»

هیچ‌چیز نباید عادت بشود! عادت که بشود، عادی می‌شود. عادی هم که بشود دیگر فایده چندانی ندارد. یعنی چیزی ازش در نمی‌آید که به درد بخورد. زندگی اما برای ما عادی شده است. دنیا هم همین‌طور. این است که به قول آن بنده خدا، «دنیا دیگر به درد نمی‌خورد!» یعنی از این زندگی چیز به درد بخوری در نمی‌آید!

قرعه‌کشی
چهارشنبه 1402/12/23

قرعه‌کشی

خادمی هویزه در دانشگاه ما یک فرایند قرعه‌کشی هوشمند دارد. هوشمند از این جهت که در فرایند درآمدن اسم هر شخص، برعکس عموم قرعه‌کشی‌ها، فقط شانس و احتمالات دخیل نخواهند بود …

می‌خواهم دنیا پر از نام «علی» باشد!
سه شنبه 1402/12/1
روایت یک اسم‌گذاری عجیب و تاریخی

می‌خواهم دنیا پر از نام «علی» باشد!

پسرخاله‌ام وقتی به دنیا آمد تا چند روزی اسم نداشت! البته دخترها معمولا اسم بچه‌هایشان را از همان کودکی یا نوجوانی انتخاب می‌کنند و حتی شاید این کار فقط مخصوص دخترها نباشد. اما به هر حال پسرخاله‌ من وقتی که به دنیا آمد تا چند روزی اسم نداشت.

زندگی با یک چشم!
یکشنبه 1402/11/15

زندگی با یک چشم!

کورمال‌کورمال خودم را می‌رسانم به روشویی برای وضو. دستم را زیر شُره آب می‌گیرم و پر که شد، می‌پاشم توی صورتم. چشم راستم ناگهان تیر می‌کشد …

خدا کار را خیلی راحت کرده!
چهارشنبه 1402/10/13

خدا کار را خیلی راحت کرده!

با اخم و بدون خداحافظی در را پشت سرم بستم و زدم بیرون. بلند گفت: «پس حداقل شال و دستکشت رو ببر!» خودم را زدم به نشنیدن. درست یادم نیست سر چی بحث شروع شد و کار به آنجا کشید؛ اما یادم هست که راضی نبود به رفتن و من اصرار داشتم که وعده کرده‌ام و باید بروم. آخرش حتی صدایم هم کمی بالا رفته بود.