یادداشت اخیر دکتر رنانی و نگاهی که او به انتخاب مردم داشته است، چیز جدیدی نیست. ما در روشنفکران غربزده، این نوع تحلیل و نگاه را که برخاسته از نوعی خودشیفتگی و خلسه نارسیستی است، دیده بودیم.
یکی از اوصافی که خدای متعال در قرآن کریم به خودش نسبت میدهد این است که میگوید: من هم ظاهر هستم، هم باطن! باطنبودن خدا را میشود فهمید؛ اما درباره ظاهربودنش برای انسان سؤال پیش میآید.
ما سالهاست که در ایران با جنبش دانشجویی خداحافظی کردهایم و این را باید علنی کنیم. شاید اصلا دوران جنبشها تمام شده است و نباید منتظر جنبش یا دانشجو باشیم.
ادعای 2500 سال تمدن که در فرازهاوفرودهای خود از یونان و روم باستان به فلسفه مدرسی و سپس به قرون وسطی رسید و در ادامه با نقطه عطف رنسانس به تجدد و پساتجدد وارد شد، به یکباره فرو ریخته است؛ الان حصحص الحق.
یک شهروند یا جهانگردی که از مسجد بی نظیر شیخ لطفالله بازدید میکند و بهره روحی از زیباترین مسجد جهان در قرن یازدهم میبرد، وقتی با مجسمههای عجیبغریب سطح شهر مواجه میشود، چه توجیهی میتواند او را آرام کند!؟