
«حاج مهدی صفاریان» خلبان بوده است و شور و شعفی که از پرواز خلبانان غیورمرد ارتش و هوانیروز در سالهای ابتدایی جنگ در وجودش مینشیند، باعث میشود علاقمند به این حرفه شود.

در نشستی با اصحاب رسانه و خبرنگاران اصفهان، «اولین رویداد ملی شهدا در نگاه نسل نو» در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و با بهرهگیری از ظرفیتهای هوش مصنوعی به صورت رسمی آغاز بهکار کرد.

در ایران پاییز فصل آغاز سال تحصیلی است. سال 1359 در عراق، رئیسجمهوری حاکم بود که برای شروع پاییز برنامههای دیگری داشت و پاییز را فصل آغاز جنگی خونین انتخاب کرده بود. صدام روز شروع جنگ را روز «صاعقه» و نام جنگ را «قادسیه» و خود را «سردار قادسیه» نامیده بود.

بیش از 24 هزار شهید در جنگ تحمیلی هشت ساله و 107 شهید منتسب به اصفهان در جنگ 12 روزه آماری است که سرپرست بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان از آن خبر میدهد.

«اصفهان در دفاع مقدس» نام کانالی است که این روزها در فضای مجازی ویژه در شبکه پیامرسان ایتا، مشغول به فعالیت است.

اصفهان؛ هفته گذشته میزبان معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران بود. سفری یک روزه که در دومین روز از هفته دولت و با اهداف و برنامههای مشخصی صورت گرفت.

یک پرواز؛ دو سرنوشت! «دو» تا میآیند و «یکی» میرود. پدر و مادر از «حج» و حامد شاید به «کربلا»…! این حکایتِ این روزهای خانهای در دلِ یکی از خیابانهای اصفهان است.

همراه با مادر شهید صفاریان و روایتش از سفر حج و سوغات شهادت که برای پسرش حامد آورد
گزارش این گفتوگو را سه شنبه ۴ شهریورماه در صفحه پایداری روزنامه اصفهان زیبا بخوانید

فیلم را توی گوشی باز میکنم! صدای مملو از خوشحالی بچهها توی هم پیچیده است…! «ده»، «نه»، «هشت»، «هفت»….، به «یک» که میرسند، یکی آن دور و بر، توی آن شلوغی میزند سرشانه فاطمه و یادش میآورد که: «آرزو، آروز، آرزو کن فاطمه…» و به اندازه یک چشم برهم زدن، فاطمه آرزوهایش را توی دلش ردیف و شمع تولد سیزده سالگیاش را فوت میکند.

از فیلم بیستویک ثانیهای جشن تولد فاطمه تا روزی که خبر شهادتش آمد
گزارش این گفتوگو را دوشنبه ۲۰ مردادماه در صفحه پایداری روزنامه اصفهان زیبا بخوانید

نقطه آشناییام با «رضا معراج» در اینستاگرام است و دلیلش عکسهایی که هر روز رگباری توی صفحهاش استوری میکند و بر روی هرکدام از آنها چندخطی مینویسد.

«آنها با قدوقوارههای کوچکشان التماس میکردند و ما انگشتبهدهان، فقط نگاهشان میکردیم. آنها التماس میکردند که بگذارید ما برویم از اسلام دفاع کنیم و ما…»؛ این بخشی از گفتههای مردی است که روزی در قامت مربی، به نیروهای داوطلب اعزام به جبهه آموزش نظامی میداده است.