بازار مقصودبیک یا چهارسوق مقصود اصفهان از جنوبشرقی میدان امام(ره) تا بازار حسنآباد امتداد دارد. در دل این بازار قدیمی، میان مغازههای رنگارنگ و پرخاطره، کارگاه کوچکی قرار دارد که هر گوشهاش بوی تاریخ، هنر و مهارت میدهد.
اگر روزی گذرتان به اصفهان افتاد و در میان خیابانها و میدانهای باشکوهش دنبال ردپای تاریخ گشتید، کافی است سری به بازار مقصودبیک بزنید؛ بازاری که دیوارهای آجریاش هنوز نفس میکشند و کوچههای قدیمی و باریکش قصههای قرنها را در خود نگه داشتهاند.
هیئت محبان حضرت مهدی(عج) مسجد موسی بن جعفر(ع) طاحونه که امروز پاتوق نوجوانان و محل امید خانوادههاست، به دلیل محرومیت منطقه و نبود اعتبار، حتی از ابتداییترین امکانات محروم است؛ هیئتی که با دستهای خالی ایستاده؛ اما چشمانتظار نگاه حمایتی نهادهای فرهنگی و مسئولان شهری است.
هیئت فاطمیه طاحونه بیش از نیمقرن است که در قلب منطقهای محروم با نفسهای گرم اهالی محل و پیرغلامان، چراغ عزاداری و شادی اهلبیت(ع) را در مسجد امامحسین (ع) طاحونه روشن نگاه داشته است. حاج نوروزعلی عبداللهی، شاعر آیینی و مداح پیشکسوت، در گفتوگو با «هممحله» روایتگر این میراث ماندگار است.
پایگاه بسیج خواهران مسجد سیدالشهدا به پایگاهی برای تپش امید و زندگی نوجوانان در محله خواجهعمید تبدیل شده است. اینجا خانهای است که در آن دلهای جوان و نوجوان، آرام میگیرند و آرزوهای بزرگ قد میکشند.
حوزه علمیه خواهران سیدالشهدای محله خواجهعمید، یک مرکز علمیفرهنگی است که نهتنها به ارتقای علمی طلاب خواهر میپردازد، بلکه ارتباطی عمیق و مستمر با جامعه و محله برقرار کرده است.
اینجا هر هفته چیزهای جدیدی یاد میگیرم… از قصههای قرآنی تا بازیهای فکری هیجانانگیز برای تقویت ذهن، حل معماهای چالشبرانگیز و رقابتهای دوستانه و شرکت در نماز جماعت. انجام بازیهای فکری و لحظههای سرگرمکننده با بقیه بچهها در مسجد فرصتی برای تجربههای جدید به ما میدهد.
بهرامآباد محلهای حاشیهای میان دو شهرک خانه اصفهان و ملکشهر جا خوش کرده است. کوچههایش باریک اما پررفتوآمدند؛ بعضی هنوز خاکیاند و بعضی با آسفالت باریکی پوشیده شدهاند که ترکهای ریزش گواه سالها استفاده است.
در گفتوگوی گرم و صمیمانهای که با محسن حسام مظاهری، مدیر سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، مدیریت استان اصفهان داشتم، او از تاریخچه، مأموریتها و چشمانداز این مرکز با شور و علاقه سخن گفت.
شب مهمانی خانوادگی بود. سفره شام هنوز جمع نشده بود که صدای زنگ، در خانه پیچید. پسر محمدجواد آرام در گوش پدربزرگش گفت: مهمان داریم. بیایند پایین یا بروند طبقه بالا خانه خودمان؟ پچپچ او را شنیدم و گفتم: بیایند پایین.
طنین دلنشین اذان که در خانه میپیچد، بچههای خانه سرگردان میشوند. صدای مؤذن همچون نسیمی آرام، خاطرههایی را از گوشههای ذهن بچهها بیدار میکند.
خانم آجودانیان، متولد ۱۳۷۳، همسر شهید مجتبی امین زاهد (متولد ۱۳۶۶)، خاطرات زندگی کوتاه اما پربارشان را با چشمانی پر از اشتیاق و صدایی آرام تعریف میکند. گویی هر کلمهاش عطر خاطراتی را زنده میکند که حالا با شهادت همسرش، جاودانه شده است.