باهم که همکلام میشویم، از این شبهای موکبداریشان میگوید. میپرسم: انگار زیادی در بین مردم سروصدا کردهاید. مگر بهجز چای هلدار و قند، چیز دیگری هم به خلقالله میدهید؟
عمود ۸۳۳، موکب نداء الاقصی. قدمهای خستهشان را میبینم که روی صندلی پلاستیکی آرام میگیرند. زن و مرد، بزرگ و کوچک، چشمان بیرمقشان را دوختهاند به تریبون روبهرویشان. عبدالله میکروفن در دست میگیرد.
فرض کن راهیات کنند بدون اینکه از قبل کولهبارت را بسته باشی. فقط از یک تماس تلفنی آغاز شد سفر اربعین امسال؛ اما این بار تنها زیارت هدف نبود.
حالا که اربعین 1446 هم سپری شد بد نیست به یکی از ظهورات نوین آن بپردازیم. درچندسال گذشته یکی از مفاهیم و پدیدههای جدیدی که وارد فرهنگ ایرانی شده و بهکرات هم مورداستفاده قرار گرفته، «موکب» است.
پیادهروی اربعین مکان نمیشناسد، چون امام حسین (ع) محدودیت مکانی ندارد. او در هر زمان و زمینی حضور دارد، چرا که شبیه به ما محدود نیست.
چشمهایش زلالاند؛ آنقدر که دلت میخواهد ساعتها در آن غرق شوی. زبانش را تا جایی که بیبی یادم داده میفهمم.
با نوای «هلابیکم یا زواری» مردان عرب، راهش را به طرف موکبهای کنار جاده کج میکند. با چشم دنبال جایی برای نشستن میگردد.
شاید برگزاری مراسم اربعین برای سرور و سالار شهیدان، امام حسین (ع) برای بازبینی و تحلیل واقعه عاشورا و زنده نگاهداشتن آن معمول شده است تا با روشنبینی و قدرت تحلیل واقعه عاشورا بررسی و تشریح شود …
حالا چندمین سالی است که اربعین و پیادهرویهای چندکیلومتریاش با عشاقی چندمیلیونی نقل محافل است. از محافل خانوادگی و دوستانه گرفته تا قارههای دوری که زیاد هم چنین همبستگیهای مذهبی به مذاقشان خوش نمیآید.
امسال برای اولینبار اواسط خیابان صغیر بعد از حسینیه کربلاییها موکب دمنوش راهاندازی شد و متولیان آن در دهه اول محرم پذیرای عزاداران بودند
خسته و تشنه میرسم؛ درست روبهروی مجتمع امام خمینی خیابان نبویمنش.
از اتوبوس که پیاده شدم، غروب بود؛ از همان غروبهای دلگیر جمعه؛ اما کافی بود سرت را اینطرف و آنطرف بچرخانی تا در ازدحام آدمها غرق شوی و یادت برود امروز چندشنبه است.