
دو سال پیش بود. وارد دفتر یکی از اساتید دانشگاه اصفهان که شدم، سؤالی ذهنم را به خود مشغول کرد: اینهمه درس بخوانم تا سرانجام در چنین دفتری و با این وضعیت محصور شوم؟

قدیمیترین کتابی که در کتابخانهام پیدا کردم، «تعطیلات دوساله» جناب ژول ورن است.

اگرچه محیط فیزیکی یا کالبد مدرسه تنها مؤلفههای تأثیرگذار در یادگیری نیست؛ اما میتوان محیط فعال یادگیری را یکی از مهمترین مؤلفههای تأثیرگذار در این راستا، بهشمار آورد.

دانشآموز چهارپنج سال پیش خودم بود؛ کلاس زیست. حالا با ریش برگشته مدرسه و دیپلمش را میخواهد.

اسم کلاسهای شلوغ و پرجمعیت که میآید، یاد تصاویر دهه شصتیها میافتیم.

مدرسه خلوت بود و ساکت. ساعت یکونیم بعدازظهر پنجشنبه؛ کلاس جبرانیِ دو روز تعطیلی بیگازی. صدا فقط از یک کلاس میآمد بیرون و گَهگاهی به دفتر هم میرسید.

بعدِ سلامِ نماز مغرب، دراز کشیدم توی تاریکی نمازخانه مدرسه.

من هم هستم؛ جایی که دانشآموز پنجاه سال پیش شهرم، گراش، که حالا خود موسفید شده و پژوهشگر، و منطقهای او را استاد میخوانند، به بهانهای معلمهایش را دعوت کرده دفترش تا به یاد کلاسهای درس قدیم بخندند و شاید هم اشک بریزند.

سؤال را که از آخر کلاس شنیدم، منتظر بودم خانم معلم صاف و پوستکنده بگوید:
– نه دخترم، اشتباه میکنی.

پرسش زیر را برای امتحانک کلاسی دانشآموزان هشتم داده بودم …

انگاری همین دیروز بود؛ سیزدهچهارده سال پیش را میگویم که سر کلاس دوم دبیرستان، معلم شیمی زیرلایهها و اوربیتالهای پرشده و نشده را روی تابلو مینوشت و ما جزوهنویسی میکردیم.

جلوی میز معاون ایستاده بود. وارد دفتر که شدم، گفتم: «کجا بودی سهچهار روز غیبت داشتی؟» معاون خندید و گفت: «آقای بنیاسدی! این پسر دیگه رفتنی شد… .»