به گزارش اصفهان زیبا؛ کتاب «آئین فرزانگی» (جلد سوم)، به کوشش عباس دهکردی و ویراستاری محمود حسننژاد، توسط اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان، به سال ۱۳۷۴ در ۲۹۲ صفحه به زیور طبع آراسته شده است و در آن به گردآوری سخنرانیها، مقالات و اشعار از افراد مختلف و پیشکسوتان عرصه تعلیم و تربیت در بزرگداشت مقام معلم و تاریخچه مدارس اصفهان ثبت شده است.
آنچه در ادامه میخوانید صفحات 147 الی 150 کتاب مذکور است که به سخنانی از حسنعلی زهتاب به عنوان معلم نمونه سال 1372 پرداخته است. این سخنان حاوی اطلاعات ارزشمندی است که در گذر زمان خواندنیتر و جذابتر شده است و روحیات و اندیشه این مبارز انقلابی را به خوبی بیان میکند.
توضیح بیشتر: گفتنی است استاد حسنعلی زهتاب، از پیشگامان انقلاب اسلامی در اصفهان است که در نهضت حضرت امام خمینی(ره) در خرداد سال ۴۲ در مقابل در دانشگاه تهران به همراه شهید حاج مهدی عراقی علیه رژیم طاغوت سخنرانی کرد و سپس متواری شد. او بارها توسط ساواک احضار و موردبازجویی قرار گرفت یا دستگیر و زندانی شد(+).

صفحات 147 الی 150: درس کمال
اشاره: حسنعلی زهتاب در اردیبهشت ماه ۱۳۷۲ به عنوان معلم نمونه و نماینده معلمان نمونه استان اصفهان به تهران اعزام و در جشن ویژهای که وزیر آموزش و پرورش برپا نمود به عنوان نماینده معلمان سخنرانی کرد.
در تهران هدایایی به ایشان تقدیم شد که برحسب ارادتی که به شهدای عالیقدر اسلام مخصوصاً معلمان شهید داشت، یکی از هدایای گرانبهای خود را در اختیار ستاد بزرگداشت مقام معلم استان قرار داد تا به یکی از نوعروسان خانواده معظم معلمان شهید تقدیم گردد. به همین مناسبت در مراسم ویژهای با حضور مدیرکل محترم و معاون محترم پرورشی در منزل یکی از شهدا این هدیه تقدیم گردید. مشارالیه در آنجا خطابهای داشتند که در زیر ملاحظه میفرمایید.
***
[سخنان استاد حسنعلی زهتاب]
به بهانه تقدیم ران ملخی ناچیز به پیشگاه ستاد بزرگداشت مقام معلم دامت توفيقاتهم.
با تسبیح و حمد بیحد بر اولین معلم هستی، حضرت ربّ العالمین، او که «عَلّمَ بِالقَلَمِ وعَلَّمَ الانسانَ مَا لَمْ يَعْلَم» بود، و با سلام و صلوات بر بزرگترین معلم و هادی سُبُل نبیّ اکرم اسلام(ص) و دوازده کوکب درخشان از برج ولایت؛ آنان که فخر بشریتاند و مَثَل اعلای تعلیم و زیب و زینت مکتب و مَدرس و تمنای رحمت واسعه بر روان شهدای انقلاب اسلامی و امام راحل، هم او که قطره قطره خون شهیدان در عروقش جاری بود.
معلمین شهید «مطهری، هم او که پاره تن امام بود» و بهشتی آنکه «خار چشم دشمنان، و به تنهایی یک امت بود» و دیگر معلمان، شهید رجایی و باهنر و مفتح و هزاران معلم و متعلم شهید، در جای جای این مرز و بوم گلگون خدایی در عصر ما.
و درود و تحیات بیحساب بر همه «معلمان نمونه» تاریخ انسان و اسلام. همآنانکه کسوت انبیاء پوشیدند و بر مسند «ربّ العالمین» نشستند، آنان که در گستره تاریخ شمعآسا سوختند تا به بشریّت درس کمال آموختند و برای شکستن بتهای جهالت و رفعت انسانها جوهر روح و فسفر مغز و روان خویش را عاشقانه به پای فرزندان آدم ریختند. و در مقابل، چه بسیار که از فرزندان جاهل آدم؛ زجرها دیدند و مسیحآسا به دار جهالت انسان، آویخته شدند.
ولی معلم، باز، فردا و فرداهای دیگر در لباس «مسیح» و «سقراط» و «گالیله» و… مصلوب شد و یا جام شوکران و یا چونان «امام راحل» «جام زهر» نوشید و یا به گونه شهید اول وثاني، عین القضاة همدانی و یا قاضی نورالله شوشتری به مذبح رفت و یا در جهالت قرون وسطی به حکم «انگیزاسیون» و تفتیش عقاید، به آتش تعصب اروپای دیروز سوخته و یا شقّه شد! و اگر مسلمان بود، برایش حمدی خوانده شد و یا نشد!!
و دگر روز «معلم» باز معلم بود و زیر پای انسانها، نردبان ترقی «بنیآدم» شد رضوان الله تعالى عليهم اجمعين.
«إنَّ مُعَلِّمَ الخَيرِ يَستَغفِرُ لَهُ دَوابُّ الأرضِ، و حِيتانُ البَحرِ، و كُلُّ ذي رُوحٍ فِي الهَواءِ، و جَميعُ أهلِ السَّماءِ و الأرضِ» (بحار، ج 2)
و هزاران افسوس! اگر به این رتبه والای الهی به بهانههای واهی، رسالت «پیامبرگونه» سنگین معلمی را فراموش کنیم!
تو را به کنگره عرش میزنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
و اینک، شکمباره عنصر دنیازده غرق در نفسانیات چون مرا چه رسد، که «معلم»! آن هم معلم نمونه باشم!؟
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون / کجا به کوی «طریقت گذر توانی کرد؟
سبحان ربّک، ربّ العزة عمّا يصفون. در این معنا سخنهای ناگفته و دُرهای ناسفته بسیار است که نه در مقالی مختصر میگنجد و نه با این بضاعت مزجاة بی«خضر طریق» میتوان در آن راه یافت.
مدد از خاطر رندان طلب ای دل، ورنه / کار صعب است، مبادا که خطایی بکنیم
با اعتذار به پیشگاه «معلمان نمونه» و ستاد محترم بزرگداشت مقام معلم، گرچه به ظاهر سی و سه سال است با دنیای معلمی دمسازم و با یاد محصل وكلاس و تحقیق تنفس کرده، زیست میکنم و به گمان خود نبض و قلبم بر این سو میزند و میتپد و آرزویم این بوده و هست که مرگم در کلاس در حین تدریس، و قبرم در گوشهای از مدرسه زیر پای طالبان علم باشد، بنابراین با شأن والا و عظیمی که «معلم نمونه» باید داشته باشد: هیهات! اگر چونان منی فروافتاده در گرداب ظلمانی نفس درخور این نام مقدس باشد!
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست / نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
قدر مجموعه گل، مرغ چمن داند و بس / که نه هرکس ورقی خواند معانی دانست
از آنجا که به نظر اینجانب معلمان نمونه، شهدای اسلامند و اگر «حسین فهمیده»های دوازده ساله انقلابمان به تعبیر بزرگمعلم و امام راحل(ره) که با سلب رهبری از خود، رهبر نامیده میشوند چنانکه در جایی فرمود:
هفت شهر عشق را عطّار گشت / ما هنوز اندر خم یک کوچه هم نیستیم
بیمایهی تهیدستِ از معنا دورافتاده همچو منی را چه میرسد که مدعی عنوان مقدس «معلم نمونه» بوده و یا آن را با خود «یدک» کشد!
با وجودی که به قول «شیخ اجل» «حُسن ظنّ بزرگان بیش از فضیلت ماست و تشریف قبولی که کردهاند، بنده را امکان اجابت میسر نیست.»
اینک ضمن سپاس از حُسن ظنّ بزرگوارانه آن ستاد محترم با سرود حقارتی که در این راستا بر خود میخوانم، با تقدیم سکهای که به این عنوان نصیبم شده است از ستاد محترم بزرگداشت مقام معلم درخواست مینمایم به نحوی شایسته به عنوان «ران ملخی ناچیز» به پیشگاه سلیمان پاسبان «عروس خانمی» پرافتخار از سلاله «معلم شهیدی» از اصفهان «شهر شهیدان» اهداء و این کمترین را قرین مباهات فرمایید.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت / کند در کار درویشان دعایی
کمترین معلم نا قابل- حسنعلی زهتاب – اردیبهشت ۱۳۷۲















