روایت «رسول مقاره‌عابد» از مسئولیتش در لشکر امام حسین (ع):

خاطرات جامانده در کاست‌ها!

از بچگی عشق نوار کاست داشت و همیشه در تب و تاب تهیه و ضبط نوارهای صوتی بود. همین شد که در دوران جنگ هم در همین راستا فعالیت کرد و مسئولیت‌ صوت واحد تبلیغات لشکر 14 امام حسین (ع) را از اواخر سال 62 تا شش ماه بعد از جنگ برعهده گرفت.

تاریخ انتشار: 10:03 - شنبه 1402/04/10
مدت زمان مطالعه: 3 دقیقه
خاطرات جامانده در کاست‌ها!

به گزارش اصفهان زیبا؛ از بچگی عشق نوار کاست داشت و همیشه در تب و تاب تهیه و ضبط نوارهای صوتی بود. همین شد که در دوران جنگ هم در همین راستا فعالیت کرد و مسئولیت‌ صوت واحد تبلیغات لشکر 14 امام حسین (ع) را از اواخر سال 62 تا شش ماه بعد از جنگ برعهده گرفت.

به قول خودش هنوز هم این عشق دست از سرش برنداشته و با اینکه سال‌ها از جنگ می‌گذرد، کلکسیونی از کاست‌ها و آرشیوی از مداحی‌ها و سخنرانی‌ها را در اختیار دارد. آنچه در ادامه می‌خوانید، روایت «رسول مقاره عابد» از آن روزهاست.

یک گروه شش‌نفره بودیم در شهرک دارخوین؛ من به‌عنوان مسئول و پنج نفر هم سرباز که کنار من بودند. وظیفه این گروه، تهیه و تکثیر نوار و تنظیم سیستم‌های صوتی، سیم‌کشی بلندگوها و… بود.

آن موقع دستگاه‌ها مثل الان پیشرفته نبود. با دستگاه‌های موجود سعی می‌کردیم خدمات خوبی ارائه دهیم. سخنرانی‌هایی که در مسجد چهارده معصوم انجام می‌شد، مدیریت سیستم صوتی‌اش با ما بود.

گاهی بیش از 10 هزار نفر پای یک سخنرانی بودند و ما باید فضای مسجد و کل منطقه بیرون را سیم‌کشی می‌کردیم. چگونگی سیم‌کشی بلندگوها، مکان استقرار آن‌ها و پخش یکنواخت صدا از وظایف ما بود.

برای جمعیت 10 هزار نفری 30 تا باند در مسجد چهارده‌معصوم می‌گذاشتیم، صدتا بلندگوی بوقی در فضای بیرون. مسجد چهارده معصوم تقریبا وسط قرار داشت؛ یک طرف‌مان به کارون می‌رسید و طرف دیگرمان به جاده اهواز-آبادان.

موقع سخنرانی‌ها صدا را ضبط می‌کردیم؛ سپس آن‌ها را ویرایش و اگر پارازیتی، چیزی بود برطرف می‌کردیم و بعد نوارکاست‌ها را در اختیار رزمنده‌ها و فرماندهان قرار می‌دادیم.

علاوه بر این‌ها، یک‌سری نوارهای مداحی و سخنرانی‌های افراد معروف را داشتیم؛ چیزی بیش از هزار نوار کاست از مرحوم کافی، زنده‌یاد حاج حسین محلوجی، مداحی‌های حاج علی خورشیدی، مرحوم حاج اصغر سعیدمنش، محمد گلریز، مهدی منصوری و…!

آقای مشرقیان که مسئول تدارکات بود، یک‌ زمانی تعدادی دستگاه رادیو ضبط تهیه و بین سنگرهای خط پخش ‌کرد و از ما خواست چیزی در حدود سه هزار نوار کاست برای رزمندگان در خط مقدم پرکنیم. آن روزها کاست‌های صادق آهنگران بیشترین طرفدار را داشت.

کارهای نوآورانه هم انجام می‌دادیم؛ مثلا قسمتی از یک سخنرانی را جدا می‌کردیم، بعد از آن آهنگ پخش می‌کردیم و دوباره قسمت دیگری از سخنرانی را. به نوعی با همان امکانات محدود، تدوین می‌کردیم.

سیستم‌های موردنیاز صوتی و پخش‌مان هم از تهران خریداری می‌شد. کار مهم دیگری که آن زمان انجام شد، ثبت وقایع جنگ و ضبط تمام مصاحبه‌های رزمندگان بود؛ حدود 20 هزار مصاحبه با رزمنده‌ها تهیه و تنظیم شد.

مهدی عطایی مصاحبه‌گر بسیار خوبی بود و به صورت صوتی با همه‌ رزمنده‌ها صحبت می‌کرد. او فایل ضبط‌شده را در اختیار ما قرار می‌داد و ما آن‌ها را ثبت می‌کردیم.

این 20 هزار مصاحبه صوتی را روی حروف الفبا تنظیم کردیم. آن موقع دستگاه‌های ضبطی آمده بود که برای مثال وقتی مصاحبه دهم را می‌خواستی، به محض اینکه اسم را می‌گفتی، برایت می‌آورد.

من این دستگاه را از تهران خریدم و خیلی کمک‌کننده بود؛ اما متأسفانه الان از هرکسی می‌پرسیم این مصاحبه‌ها کجاست، هیچ‌کس نمی‌داند؛ مصاحبه‌های باارزشی که رزمنده‌ها خاطرات نابی را تعریف می‌کردند.

یادم هست یکی از آن‌ها سه بار اسیر شده بود و باز فرار کرده بود؛ سوژه‌هایی که خیلی از آن‌ها می‌توانستند تبدیل به فیلم یا مستند شوند.

حاج حسین خرازی هم به شخصه دونوبت به سراغ ما آمد؛ یک‌بار زمان ثبت مصاحبه‌ها بود. حاج حسین خیلی تأکید داشت که با دقت و حوصله به این مصاحبه‌ها رسیدگی شود.

یک بار دیگر هم که آمد درخواست یک نوار کاست قشنگ داشت. می‌گفت می‌خواهم توی ماشین گوش کنم. نوار سعیدمنش و خورشیدی را به او دادم. همیشه راننده‌اش می‌آمد کاست می‌گرفت؛ ولی آن دفعه خودش آمده بود.

چندبار هم که با او همسفر بودیم، سریع به من می‌گفت پاشو آن کاست‌هایی که دنبالت هست را بگذار توی اتوبوس‌ تا گوش کنیم.

یکی از خاطرات دیگری که در ذهنم مانده، این است که زمانی تصنیف «دست خدا یار شما» از رادیو پخش شد. این تصنیف آن زمان کمی تند بود. من آن را ضبط کردم. آن زمان بعضی از رزمنده‌ها به پخش همین سرودها هم اعتراض داشتند که این‌ها حرام است.

یک روز که خط مقدم رفتم، دشمن آتش سنگینی می‌ریخت. همه زمین‌گیر شده بودند. فاصله دشمن با ما حدود 100 یا 150 متر بود. به رسم عادت همیشگی هر جا می‌رفتم یکی‌دوتا نوار همراهم بود. یکی از آن نوارها همین تصنیف بود. آن را پخش کردم؛ بعدازظهر بود.

یکدفعه شهید خرازی آمد، گفت: «این آهنگ را تو گذاشتی؟» گفتم: «بله.» گفت: «این آهنگ را مرتب تکرار کن.» من هم هرچه آهنگ تمام می‌شد، دوباره از اول می‌گذاشتم. نزدیک مغرب آتش دشمن سبک شد. ما احتمال‌دادیم که پخش این سرود تأثیرگذار بود.

برچسب‌های خبر
اخبار مرتبط
دیدگاهتان را بنویسید

- دیدگاه شما، پس از تایید سردبیر در پایگاه خبری اصفهان زیبا منتشر خواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد‌شد
- دیدگاه‌هایی که به غیر از زبان‌فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد‌شد

چهار + پنج =