به گزارش اصفهان زیبا؛ هشتادوشش سال پیش، در یکی از قدیمیترین محلههای اصفهان یعنی بیدآباد، پسری در خانواده هنری شیران چشم به جهان گشود. اسماعیل از همان سالهای کودکی سروکارش با خاک و گل بود. ساختن سازههای گلی همان چیزی بود که اسماعیل را سرگرم میساخت.
تنها شش سال داشت که شاگرد استاد غلامحسین قمی شد. استاد قمی فوتوفن کوزهگری را بهخوبی به اسماعیل آموخت و او را مشتاق یادگیری کرد. اسماعیل پیچوخم لعابکاری را نزد استاد علی کاشیان فراگرفت.
خلاقیت و هوش بالای اسماعیل او را مدام در مسیر پیشرفت قرار میداد؛ طوری که توانست با افراد نامداری همچون: حاج میرزا عباس ایلیا، سید عباس ذوفن، غلامحسین اصفهانی و سید حسین موسویزاده آشنا شود و در کنار آنها کار کند.
آن سالها نه هنرستانی وجود داشت و نه کسی به کوزهگری و لعابکاری به چشم علم و رشته دانشگاهی نگاه میکرد؛ بااینحال عشق، کار خودش را کرده بود و اسماعیل در کنار این سازهها و چرخ کوزهگریاش قد میکشید.
در نوجوانی کارگاه کوچکی برای خودش دستوپا کرد و همانجا مشغول کار شد. اسماعیل از همان سالها با کنجکاوی خاصی به کاشیها و سازههای سفالی نگاه میکرد.
او بهخوبی قدر هر سازه و رنگولعاب را میدانست. وقتی سازهای را لمس میکرد، با عمق وجودش ارزش آن را میفهمید؛ البته امتیاز اسماعیل نسبت به دیگر جوانان همدورهاش فقط استعداد و علاقه او به کوزهگری نبود؛ او پشتکار و همتی مثالزدنی داشت.
آنقدر میساخت و این ساختن را تکرار میکرد تا به چیزی که در سر داشت، برسد.
چهره همیشه نورانیاش خبر از اسرار او با خدایش میداد. دیگر تمام مردم کوچهوبازار او را «استاد» خطاب میکردند. منش او دقیقا شبیه همان چیزی بود که خودش از استاد غلامحسین قمی روایت میکرد.
استاد شیران درباره اخلاق نیکوی استاد دوران کودکی خود میگفت: «من نزد او میرفتم؛ ولی کاری بلد نبودم و تنها گاهی روی دست استاد آب گرم میریختم که استاد میگفت: این کار را نکن. خجالت میکشم. من به ایشان میگفتم اگر میتوانستم دست شما را طلا میگرفتم… .»
استاد شیران تمام فروتنی و خوشاخلاقی استاد قمی را در خود نهادینه ساخت. این را شاگردان پرشمار او بهخوبی میدانند، شاگردانی که بعضا با وجود مدارک بالای علمی و تخصصی، خود را هنرجوی استاد شیران معرفی میکنند!
استاد شیران به دلیل تجربه بینظیری که از سالها کار با سفال و لعاب و کاشی داشت و همچنین تلاشی که برای احیای دوباره کاشی زرینفام کرد، توانست سالهایی از عمرش را به تدریس در دانشگاه هنر، حوزه هنری، اداره میراث فرهنگی و… بپردازد.
استاد شیران توانست نشان درجهیک هنر را کسب کند و شاگردان زیادی را از چندین استان تربیت کرد؛ البته تمام این افتخارها و خلق آثار بزرگ، ذرهای از تواضع او کم نکرد؛ حتی زمانی که در حقش کملطفی میشد.
این بسیار دردناک است که استاد سالها مشکل بیمه داشت! جالب است بدانید که سالها پیش، در زمان ریاستجمهوری محمد خاتمی، خشتی را که استاد برای نمونه به یکی از مسئولان داده بود، شکسته به ایشان بازگرداندند!
باوجوداین، هیچکدام از این اتفاقها و حتی شکستگی پا، نتوانست همت و ذوق سرشار این پیرمرد مهربان را از بین ببرد. استاد تا همین چند وقت اخیر هم بااشتیاق مقابل بازدیدکنندگان و دوربینها کوزههای گلی را میبوسید و بر چشم میگذاشت.
صدای «بسمالله» استاد شیران هنوز هم در گوش مردمی که از نزدیک هنرنمایی او با خاک و آب را میدیدند، میپیچد. شباهت ظاهری ایشان به شهریار و مرام عارفانه ایشان باعث شد او را شهریار خاک و آب بنامم.
استاد اسماعیل شیران کارگاه کوچکی در حمام علیقلیآقا داشت و آثار دیدنی زیادی را در آنجا خلق کرد. از زیباترین این سازهها، دو نوع کاشی زرینفام، مزین به نام مبارک پیامبراکرم(ص) است که به گفته ایشان، حاصل دیدن این طرح در میان یک کتاب قدیمی از پروفسور پوپ بوده است.
همچنین استاد سالها در خانه ساده و قدیمی خود آثاری را به یادگار نگه داشت که ازجمله آنها ظروفی با طرح امواج دریا، سربازان هخامنشی، خیامی و لوحهایی با رنگهای زیبا و کمیاباند.
نام کارگاه کوچک استاد در موزه حمام علیقلیآقا، «دُرد» است. سالانه تعداد زیادی از گردشگران از این مکان تاریخی بازدید میکنند و حالا با درگذشت این استاد بااخلاق، جای خالی ایشان در این موزه و کارگاه باصفا از همیشه نمایانتر است.
برای شناخت بیشتر این استاد فقید و آثارشان، «اصفهانزیبا» مصاحبهای را با خانم قریشیان، مدیریت موزه گرمابه علیقلیآقا، ترتیب داده است.
اولین آشنایی شما با استاد شیران مربوط به چه زمانی بود؟ چگونه کارگاه استاد به موزه گرمابه علیقلیآقا آمد؟
خاطرم هست حدود سال نودودو بود که موزه گرمابه علیقلیآقا تصمیم به برگزاری نمایشگاههایی با عنوان «هنرهای روبهفراموشی» گرفت. سه نمایشگاه برگزار شد که اولین آن، نمایشگاه زریبافی بود.
این نمایشگاه با حضور استاد مرحوم فولادگر کلید خورد. دومین نمایشگاه با عنوان قفلسازی و توسط استاد احسان عباسی برگزار شد. سومین نمایشگاه ما مربوط به استاد شیران عزیز بود که با عنوان دُرد برپا شد.
استاد شیران به دلیل اینکه چند وقتی از فضای تدریس در دانشگاه و فعالیتهای دیگر دور بود، بهنوعی خانهنشین شده بود. با توجه به این موضوع و صحبتی که با مسئولان فرهنگی استان انجام شد، برنامهریزی صورت گرفت که نمایشگاه ایشان بهصورت دائمی باشد.
استاد تولیداتی داشتند که در معرض نمایش و فروش در موزه قرار میگرفت و بهاینترتیب در این چند سال ما در خدمت استاد شیران در موزه گرمابه علیقلیآقا بودیم.
درباره اخلاق و زندگی شخصی ایشان بگویید.
استاد سنوسال بالایی داشتند؛ به همین جهت دارای روحیه و اخلاق خاصی بودند. بیشتر اوقات به دلیل روحیه هنری حساسی که داشتند با روی باز و گشاده با بازدیدکنندگان برخورد میکردند.
زمانی که مردم برای بازدید از کارگاه ایشان میآمدند، سؤالهایی را از ایشان میپرسیدند که استاد خیلی با صبر و حوصله پاسخ میدادند و برایشان درباره سفال، لعاب، ظروف زرینفام، آثار، تحقیقات و تجربههایشان توضیح میدادند.
ساعات حضور ایشان در موزه به چه صورت بود؟
استاد هرروز از ساعت هشتونیم صبح همزمان با بازشدن موزه علیقلیآقا به کارگاه میآمدند و تا حدود ساعت دو بعدازظهر مشغول به کار میشدند و با رفتن تمام بازدیدکنندگان، ایشان هم کارگاه را تعطیل میکردند و به منزل بازمیگشتند.
حتی بعضی از زمانها که ما برنامه مناسبتی در موزه داشتیم، اگر استاد توان بدنیشان اجازه میداد، به موزه میآمدند و در کارگاه خود مشغول به کار میشدند.
ایشان با وجود سنوسالی که داشتند، بسیار زیاد به کارشان علاقهمند بودند و هرگز ذرهای از ذوق و شوقشان به کار هنری کم نشد؛ البته این اواخر کمی دستانشان لرزش داشت و آن دقت و ظرافتی را که خودشان همیشه روی آن حساس بودند، نداشتند.
استاد وسیله نقلیه داشتند؟
خیر، ایشان صبحها از خانه پیاده بهسمت موزه میآمدند و بعد هم پیاده به منزل بازمیگشتند. گاهی اوقات، بهخصوص تابستان که هوا بسیار گرم میشد، پیش میآمد که بنده با وسیله شخصی خودم ایشان را به منزلشان میرساندم؛ اما وسیلهای نداشتند.
بازدیدکنندگان چقدر با استاد ارتباط داشتند؟
بازدیدکنندهای که داخل موزه میآمد، مستقیم وارد کارگاه ایشان میشد و میتوانست روی نیمکتی که داخل اتاق قرار داشت، بنشیند.
مردم با استاد شیران گپ میزدند و ایشان برای آنها کاملا وقت میگذاشتند و با صبوری از خاطرهها و هنرشان میگفتند و به پرسشهای مردم با عشق و علاقه پاسخ میدادند.
چه آثاری از ایشان در موزه علیقلیآقا وجود دارد؟
استاد از زمانی که به موزه تشریف آوردند، آثار زیادی را تولید کردند؛ ازجمله آنها دخل، پیسوز، پارچ ساسانی، دنگ دوغی و جاشمعی است.
قبلتر که استاد توان جسمی بهتری داشتند، آثار بزرگی را تولید میکردند؛ اما این اواخر دیگر نمیتوانستند با ظرافتی که مدنظرشان بود، کارهای بزرگی تولید کنند؛ بهطوریکه دستانشان قدرت گذشته را نداشت و نمیتوانستند گل را بهمانند قبل ورز دهند؛ باوجوداین، استاد کارهای کوچکی را باحوصله و ظرافت تولید میکردند.
هرگاه بنده فرصت میکردم به هر بهانه که میشد، کنار ایشان میرفتم و از کارشان لذت میبردم. تماشای پشتکار و علاقه ایشان به همه انگیزه میداد. استاد به من ثابت کردند که هنرمندان قدیمی ما به این دلیل تکرارنشدنی هستند که بسیار پشتکار داشتهاند.
ایشان همواره به ما جوانها امیدواری میدادند و صحبتها و کارهایشان برای ما درسهای بزرگی داشت.
تعدادی از آثار استاد در منزل ایشان قرار دارد. آیا برنامهای برای استقرار آنها در موزه علیقلیآقا وجود دارد؟
هنوز صحبتی دراینباره نشده است؛ ولی تصمیمگیرنده نهایی درباره آثار و سازههای استاد با خانواده ایشان است.
آخرین دیدار را به یاد میآورید؟
آخرین دیدار بنده با استاد، بیستودوم مرداد بود که ایشان در موزه تشریف داشتند. صبح اول وقت همزمان با هم به موزه گرمابه رسیدیم و پشت در شیشهای دفتر با یکدیگر صحبت کردیم.
ایشان هر بار وارد موزه میشدند، وقتی به پشت دفتر بنده میرسیدند، میایستادند و دعا میکردند. واقعا وجود استاد در موزه و دعایشان خیلی گیرا بود و من به ایشان خیلی اعتقاد داشتم. همیشه کارشان را با دعا و بسمالله شروع میکردند و داخل کارگاه میشدند.
تکلیف کارگاه و آثار ایشان در موزه گرمابه علیقلیآقا چه خواهد شد؟
هنوز برنامهریزی نکردهایم؛ اما این موضوع باید از طرف مسئولان سازمان فرهنگی تصمیمگیری شود.
از احساس خود پس از شنیدن خبر فوت استاد و جای خالی ایشان در «دُرد» بگویید.
واقعا وجود استاد شیران در موزه ما نعمت بود. ایشان هر قدمی که برمیداشتند، دعا میکردند. من هرروز از دیدن ایشان در موزه گرمابه علیقلیآقا لذت میبردم. درواقع جای پدر من را داشتند و الان که نیستند، واقعا برایم سخت است سمت کارگاه ایشان بروم.
تصور نبود ایشان با تمام وسایلی که روی میزشان تمیز و آماده قرار دارد، واقعا سخت است. بااینکه سروکار استاد با گلوخاک بود، بسیار تمیز و منظم و دقیق بودند. اگر ذرهای لباس یا کف کارگاه ایشان کثیف میشد، با نظم و نظافتی که داشتند، آن را سریع برطرف میکردند.
امیدوارم روحشان شاد باشد و خداوند به خانواده ایشان سلامتی بدهد. این را نیز بگویم که همسر استاد همواره پابهپای استاد در کنار ایشان بودند. امیدوارم خانواده ایشان قدر مادرشان را بدانند و هرجا هستند، موفق و سلامت باشند.
روحشان شاد…