به گزارش اصفهان زیبا؛ نمیدانم… نمیدانم تکتک حرفهای امروزم در قدوقواره ذهن کموبیش بیقرارم میگنجد یا نه؟! اما بسمالله میگویم و مثل همیشه میسپارم به خودشان…
دلم میخواهد گوشهایم را تیز کنم، چشمهایم را باز کنم و کمی هم سکوت چاشنی همه اینها کنم تا شاید کمی صدای اخلاص و شکوه ایستادگی را لابهلای نوشتههایم جا دهم… .
خاطرههای تلخ و شیرینِ کمی دورتر از زمان حال را که ورق میزنم، آنهم بر اساس شنیده و خواندههایم میتوانم زمزمههای «سوی دیار عاشقان، سوی دیار عاشقان رو به خدا میرویم» را بشنوم… .
چطور میشود قدوقواره آدمی بهاندازه رفتن نباشد، اما دلش اینقدر بزرگتر از قدوبالایش بزند که بهخاطر ناموسش و بهخاطر خاک پاک میهنش، دست از دفتر و کتاب و قلم بردارد و شیطنتهای نوجوانیاش را در کوچهباغهای اطراف خانه جا بگذارد و برود برای جنگ؟!
به اینجای حرفهایم که میرسم، پرسشی ذهنم را پر میکند. اگر یکبار دیگر صدای «ای لشکر صاحبزمان آمادهباش، آمادهباش» سر دهند، من و امثال من کجای این ماجرا خودمان را جا خواهیم داد؟
نَه… راه ادامه دارد. مسیر هموار است. دانشآموزان دیروز، بهتر است بگویم دانشآموزان غیرتی شهید دیروز راه را برای امروزیها باز و هموار کردند. حالا در زمان ما میشود دید و شنید که هر چند روز یکبار عاشقان حسین(ع) دل به راهش میسپارند تا عاشقی را دور از مرزهای کشور و در دیاری دیگر ردای شهادت به تن کنند.
یک روز حسین فهمیده گل کاشت در خاک کشور، نیازی به گفتن نیست از ماجرای نارنجک و تانک و حسین، نیازی به گفتن نیست چطور ابراهیم میشوی و اسماعیل وجودت را قربانی هدفت میکنی. سند مردانگی پسر 13ساله در تاریخ هشت سال جنگ تحمیلی بیداد کرد.
حسین مصداقی بود از دانشآموزانی که راهشان در شهادت به مقصد رسید؛ همانها که برای رسیدن به معبود همه را پشت سر جا گذاشتند؛ همانها که کوچکی قدشان در پس بزرگی دل بزرگشان گم شد تا کمال را معنا ببخشند؛ همانها که اسیر رنگهای رنگبهرنگ دنیا نشدند و آرزوهایشان را پشت سر جا گذاشتند؛ همانها که نوای لبیکشان چنان جانانه و استوار بود که جنس مقاومتشان هرگز رنگ خاک به خود نگرفت…!
یکوقتهایی در میان خواندن شرححال شهدا آخرِآخرش میرسم به اینجا که میشود یکشبه ره صدساله را طی کرد اگر دل، راه آسمان را نشانه رفته باشد؛ درست شبیه همان کاری که شهدای دانشآموز انجام دادند و مشق شهادت را خوب هجی کردند.
درست است در گذر زمان شکل ایستادن و مقاومت تغییر کرده است، اما کم نیستند عاشقان واقعی؛ همانها که حالا در نسلی بعد از گذشت بیش از سه دهه از جنگ، عطش شهادت در آنها فروننشسته است… راه باز است تا آسمان… کاش در این زمان نام کوچک ما هم با شهادت بزرگ شود و قد بکشد…
کاش…!